به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    * دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کمک

    سلام خواهش میکنم یه کمکی کنید و قضاوت کنید
    امروز که دارم این مطلبو مینویسم دختری که یکسال در کنارش بودم داره برای ازدواجش با یه پسره دیگه آزمایش خون میده.....
    نمیدونم نمیدونم به خاطر این که قلبمو به درد آورد آرزوی شکست تو ازدواج براش کنم یا بازم براش آرزوی خوشبختی کنم......
    خیلی برام سخته تا حالا تو عمرم هیچوقت احساس شکستگی غرور نکرده بودم...حس میکنم خوردم کرد...البته تویه این یک سال بارها خواستم ازش جدا شم اما اون همیشه دنبالم اشک ریختو زاری کرد...همیشه دلم بهش میسوخت...به خاطر همین تنهاش نمیذاشتم...توی این یه سال از موقعیتای خوب ازدواجم به خاطرش گذشتم...خیلی باهم فرق داشتیم همیشه بهش میگفتم اما قبول نمیکردو حرف از عشق میزد منه خوش خیال فکر میکردم واقعا عاشقمه...
    چهره ی زیبایی داشت...از نظر قدی تو زیر شونه هام بود نه این که من بلند باشم قد من 181 بود که این واقعا آزارم میداد...بینیشم عمل کرده بود...قبل از عملشم چهره ی جالبی نداشت(اینو تو عکساش دیده بودم)...از نظر خانوادگیو فرهنگیم تفاوت داشتیم...دختر خیلی آزادی بود...برام از رابطه های قبلش گفته بود صداقت خوبی داشت اما این که با یه نفرشون یه تریپ لاو در حد دو سال داشته برام قابل هضم نبود..همیشه میدیدم پسره زنگ میزنه و التماس میکنه...از این ترس داشتم روزی همچین اتفاقی برای خودم بیفته...بهش گفتم میترسم یه روز بشم مثل این پسره...اما گفت نه تو با اون همه ی این پسرایی که باهاشون بودم فرق داری....
    یه سفر دو هفته ای قسمتم شدو رفتم مکه....قبل از سفر مکه گفتم دیگه دوست ندارم این رابطه ادامه پیدا کنه...گفت پس بیا خواستگاریم...پسره دوست بابام خواستگارمه...من دیگه نمیتونم ازدواج نکنم دیگه من ۲۴ سالمه...بهش گفتم نه نه ما به درد هم نمیخوریم......
    اما اشک ریخت و زاری کرد که پس عشق و علاقه چی.......
    دوباره افتاد تو ذهنم.....از مدینه زنگ زدم بهم گفت دوستت دارم حسین.....
    تو اونجا دعام این بود اگه باهام خوشبخت نمیشه با یکی ازدواج کنه بره........
    بعد از سفر مکه اولین کاری که کردم بهش زنگ زدم...میخواستم بگم منم دوستت دارم....منم میخوامت...........
    اما اون گفت من تصمیمو گرفتم...این خواستگارم پسر خوبیه و باهاش خوشبخت میشم اما با تو نه....بهش گفتم اینکه حرف یک سال من بود...!!!میگفت تازه فهمیدم.....
    پسر خواستگاره یک سال از خودش کوچیکتره............
    رفتنش برام مهم نیست...این که خوردم کردو رفت مهمه...این که به خاطر پسر ی که تو ذهنش بهتر از من بود از همه ی افکارش گذشت از همه ی به اصطلاح عشقش گذشت....خورد شدم ...حس بدی دارم...چرا تا وقتی خواستگاری نیومده بود من همه چیزش بودم.....اما الان دیگه من شدم کابوسش...بهش میگفتم دارم می یام خواستگاریت به مادرم میگم به خونتون زنگ بزنه....اما اون گفت نمیخواد زنگ بزنید ما ضایعتون میکنیم......
    خیلی التماسش کردم اما اون اصلا نمیفهمید....
    خیلی شکستم.........خیلی شکستم...حس اینکه الان کنار کسی دیگستو به یاد منی که روز و شبمو از دست دادم نیست.......حس پایین بودنو خورد شدن میکنم حس این که خیلی حقیرم......................
    خیلی حقیرم که دختری که یک سال بهم گفت دوستت دارم به خاطر کسی دیگه رفت...........خدایا کمکم کن...شما هم تورو خدا دعام کنید.........یه قضاوتم بد نیست

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    سلام

    به همدردی خوش آمدید

    درک می کنم که رنج می کشید .

    این وضعیت همه افرادیست که با احساساتشون تصمیم می گیرند و عمل می کنند . این خانم با اونچه از گذشتش به شما گفته بود خیلی راحت این خصوصیت اخلاقی که اگر کسی پیدا بشه که بهتر از شما براش باشه شما را رها می کنه را نشون داده پس چیز عجیبی نیست .

    شما که متوجه شدی سنخیت ندارید ، و به درد هم نمی خورید چرا در قطع ارتباط قاطع نبودی ؟

    در همین همدردی موارد زیادی هستند از دوستانی که مانده اند ارتباطشان را قطع کنند یا نه و ما بنا به همین وضعیتی که برای شما پیش آمده سفارش می کنیم قطع ارتباط کنید .

    در این شرایط بهتره به خودتون آرامش بدهید و این آنالیز رو داشته باشید که واقعاً مناسب هم نبودید ( با نظر به صحبتهای خودتون ) البته اینرا خوب می دانی ، اما وابستگی احساسی احوالات امروزت رو ساخته و راه علاجش هم همینه که از این وابستگی بیرون بیایی .

    موفق باشی
    -----------------------------

    از راهنماییتون ممنونم..
    به خاطر این ازش جدا نمیشدم که دلم بهش واقعا میسوخت...دوست نداشتم ناراحت بشه...اما اون راحت دلمو شکوند...
    خوب شد رفت اما اینجوری نه......اینجوری نه که منو خورد کنه و کسی دیگرو بالا ببره.....
    چرا تا قبل نمیرفت چرا یه موقعیت خوب براش پیش اومد رفت...من همیشه بهش میگفتم برو.........

  3. #3
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    مشخصه که نظر اون راجع به خودت خیلی برات مهمه و اینم از احساسی بودنه و الا با انتخاب دیگری و حتی گفتن این که با تو خوشبخت نمیشم و با اون خوشبخت میشم ، چیزی از ارزشهای شما کم نمیکنه .

    اگر خودت برای خودت ارزش قائل باشی ، هیچ کس نمیتونه این احساس ارزشمندی رو بشکنه . پس روی عزت نفست بیشتر کار کن تا وابسته به تایید یا تکذیب دیگران نباشی .

    مهم اینه که خودت راجع به خودت چی فکر می کنی نه اون خانم .



    .

  4. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (جمعه 24 تیر 90)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط نقاب
    سلام hosi64جان...

    به تالار خوش امدی

    امروز برعکس روز آزمایش تو بود.

    آزمایش نشان داد رابطه ای که بدون هدف خاص ادامه پیدا کند از دو حالت خارج نخواهد بود

    یک>> وابستگی طرفین

    دو>> جدایی و وابستگی شدیدتره یکی از طرفین

    در هر دو حالت نتیجه این آزمایش به نفع تو نبوده و نیست و اگر به همین منوال ادامه بدهی هرگز نخواهد بود.

    اما آرزوی تو برای خوشبختی یا عدم خوشبختی آن دختر چیزی را حل نمی کند زیرا او تصمیم خود را گرفته....
    بلکه آرزو برای خوشبختی و بخشش او برای تو بسیار سودمند است... می بخشیم نه اینکه دیگران واقعا ارزش بخشیده شدن را دارند بلکه ما نیازمند آرامش بیشتری هستیم.

    با نفرت زندگی کردن و یاد گذشته بودن در صورتی که از آن درس نگیریم تنها وقت ...انرژی و جوانی ما رو تلف می کنه..

    می دانم سخت است ولی باید پذیرای اشتباهات خودت نیز باشی در اولین قدم ازت دعوت می کنم مقاله زیر رو بخونی::

    چگونه با شکست عشقی کنار بیایم؟

    بهتره از این موقعیت به عنوان یک فرصت استفاده کنی تا خودت رو بالا بکشی هرچند این عدم تعادل در احساساتت به نظرم چند ماهی ادامه خواهد داشت...

    در آخر اینکه آن دختر چه خوشبخت بشود چه نشود یک تصمیم عاقلانه برای ادامه زندگی گرفته....بهتره شما هم برای ادامه زندگی منطقی ترین روش که همانا خودسازیست رو انتخاب کنی.


    موفق باشی دوست عزیزم

    ممنون از راهنماییتون
    ببینید من این وسط دلم به خودم میسوزه دلم به مهربونیام....
    دلم به اینکه به خاطر اینکه بره من خودمو خیلی تحقیر کردم ...
    من همیشه بدتر از چیزی که بودم جلوه میدادم فقط به خاطر اینکه بزاره و بره تا من تحقیرش نکنم
    اما باز نمیرفت...این که یهو رفت منو شوکه کرد...اینکه حتی آخرین روزا التماس میکرد کنارش بمونم اما خودش نموند منو شوکه کرد.....من این همه دلم بهش سوخت اما اون پشت سرشم نگاه نکرد............

    [/color]

    [quote=فرشته مهربان]
    [color=#0000CD]مشخصه که نظر اون راجع به خودت خیلی برات مهمه و اینم از
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    مشخصه که نظر اون راجع به خودت خیلی برات مهمه و اینم از احساسی بودنه و الا با انتخاب دیگری و حتی گفتن این که با تو خوشبخت نمیشم و با اون خوشبخت میشم ، چیزی از ارزشهای شما کم نمیکنه .

    اگر خودت برای خودت ارزش قائل باشی ، هیچ کس نمیتونه این احساس ارزشمندی رو بشکنه . پس روی عزت نفست بیشتر کار کن تا وابسته به تایید یا تکذیب دیگران نباشی .

    مهم اینه که خودت راجع به خودت چی فکر می کنی نه اون خانم .



    .
    [color=#FF0000]
    فرشته مهربون بازم تشکر از راهنماییتون
    ببینید اصلا خود منم او دخترو نمیخواستم
    من فقط از اون توقع داشتم به خاطر این یه سال توی این روزای اخر حداقل نظر منم بخواد اما نخواست...من به دروغ تو این روزای آخر گفتم میخوام با خانوادم بیام خواستگاریت که فقط ببینم واقعا منو دوست داشت یا نداشت....اما دیدم همه ی ابراز علاقه هاش تو این یه سال دروغ بود.........هر چند اونم داشت اشک میریخت..............
    نمیدونم نمیدونم....این وسط فقط یه شوک به من وارد شده...من فقط انتظار داشتم طوری بره که خورد نشم.....
    حس بدی دارم واقعا...اصلا فکر نمیکردم یه روزی اون بره...همیشه فکر میکردم من میرم به خاطر همین همیشه خودمو پایین می یاوردم.......اما اگه من تو چنین شرایطی گیر میکردم باز خودمو خواستگارمو تحقیر میکردم تا طرفم خورد نشه نه اینکه اونو بالا ببرمو طرفمو خورد کنم......


  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    یکسال تمام اون خانوم به شما اصرار کرده شما هی گفتی نه و ما به درد هم نمیخوریم! انتظار داشتی چیکار کنه؟
    حالا هم که رفته داری زنجه موره میکنی که چی؟
    نخواستیش!
    همین برای یک دختر یعنی شکست!
    بذار بره زندگیشو بکنه. پیشنهاد عروسی دادن در این روزهای آخر و... نامردیه! دلت میخواست تو معذورات قرارش بدی؟ اگه میگفت باشه بیا خواستگاریم باز چی بهش میگفتی؟

    اون دختر همه اشک و آهش رو ریخت و آخرش هم بهت اولتیماتوم داد که پسره داره میاد خواستگاریش.
    پس دیگه چه خورد شدنی؟!!!
    رفتی مکه و مدینه بعد از اونجا زنگ زدی به یک دختر نامحرمی که قصد ازدواج باهاش رو هم نداشتی که چی؟



    نقل قول نوشته اصلی توسط hosi64
    تویه این یک سال بارها خواستم ازش جدا شم اما اون همیشه دنبالم اشک ریختو زاری کرد...همیشه دلم بهش میسوخت...به خاطر همین تنهاش نمیذاشتم...
    یه سفر دو هفته ای قسمتم شدو رفتم مکه....قبل از سفر مکه گفتم دیگه دوست ندارم این رابطه ادامه پیدا کنه...گفت پس بیا خواستگاریم...پسره دوست بابام خواستگارمه...من دیگه نمیتونم ازدواج نکنم دیگه من ۲۴ سالمه...بهش گفتم نه نه ما به درد هم نمیخوریم......اما اشک ریخت و زاری کرد که پس عشق و علاقه چی.......
    دوباره افتاد تو ذهنم.....از مدینه زنگ زدم بهم گفت دوستت دارم حسین.....
    تو اونجا دعام این بود اگه باهام خوشبخت نمیشه با یکی ازدواج کنه بره........

  7. کاربر روبرو از پست مفید بی دل تشکرکرده است .

    بی دل (شنبه 08 بهمن 90)

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    hosi64نوشته اند::
    ممنون از راهنماییتون
    ببینید من این وسط دلم به خودم میسوزه دلم به مهربونیام....
    دلم به اینکه به خاطر اینکه بره من خودمو خیلی تحقیر کردم ...
    من همیشه بدتر از چیزی که بودم جلوه میدادم فقط به خاطر اینکه بزاره و بره تا من تحقیرش نکنم
    اما باز نمیرفت...این که یهو رفت منو شوکه کرد...اینکه حتی آخرین روزا التماس میکرد کنارش بمونم اما خودش نموند منو شوکه کرد.....من این همه دلم بهش سوخت اما اون پشت سرشم نگاه نکرد............
    درک می کنم... سخت است و دشوار بخصوص جدایی به این شکل.

    اما می دانی مشکل اصلی در این جدایی نیست...مشکل اصلی این نیست که ایشان شما را ترک کرده.

    یک نکته که در لابه لای سخنان شما به چشم می خورد....توصیفی است که از خودت داری

    hosi64 که بخاطر دیگری از خود می گذرد
    که از لذت و آرامش خود زده و به دیگری می پردازد
    که مظلوم واقع شده..
    که برای شادی دل دیگری از حال خود غافل شده..


    و بگذار من هم توصیفی داشته باشم:

    hosi64 که توانایی "نه" گفتن نداشته/////////و کارش به امروز رسیده

    که یک نوع وابستگی ناایمن داشته

    که اعتماد به نفس کافی نداشته

    ......................
    به نظرت در این رابطه تو نیز اشتباه نکردی؟

    به نظرت تو نیز ضعیف عمل نکردی؟

    ..............

    هرچه بوده تمام شده... این جدایی و شکست فرصتی شد خودت را بشناسی...

    عامل شکست شما هم بیرونی بوده و هم درونی...

    بیرونی>> رابطه ای که با آن دختر داشتی
    درونی>> ضعفی که در مهارت های اجتماعی داشتی


    خب راه حل چیست؟؟
    امروز دیگر عامل بیرونی حذف شده است و وجود ندارد....تو می توانی با سرمایه گذاری بر روی عامل درونی هم خودت را بالا بکشی و هم آماده ازدواج به شيوه غير احساسي و منطقي در آینده باشی.

    امید داشته باش...توکل کن

  9. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط hosi64
    تو اونجا (مكه) دعام این بود اگه باهام خوشبخت نمیشه با یکی ازدواج کنه بره........

    سلام hosi64 عزيز
    حالا كه خدا بهت لطف كرده و يك دعاي اساسيتو در زندگي مستجاب كرده.... ناراحتي نكن؟! شكر كن

    دوستي قبل از ازدواج تعهدي در طرفين ايجاد نمي كند. به خاطر همين هست كه در اين تالار همه ما با صداي بلند و يكصدا فرياد مي زنيم كه وارد كردن احساس و وابستگي در آشنايي هاي قبل از ازدواج سم هست. سم.

    به لطف خدا و به خواست او و با دست او يك مشكل بزرگ زندگي ات جراحي شده. كمي صبور باش تا دوره نقاهتت بگذره.
    بعد از آن هم رعايت كن كه دوباره درگير اينچنين رابطه هايي نشوي.

    انشاء الله با استفاده از اين تجربه تلخ، سكان زندگي خود را بهتر از گذشته در دست گرفته و هدايت خواهي كرد.




    =================
    خارج از موضوع اما مهم:
    بي دل گرامي: اگرچه ما اعضاء با نحوه ادبياتت در پست 7 آشنا هستيم. و اصل محتواي صحبتهاي شما درست هست. اما دقت فرماييد مراجعي كه جراحت يك شكست عاطفي دارد. بايد ابتدا درك شود، پذيرفته شود.
    ببين اگر شما بهترين شربت عالم را هم داشته باشيد مناسب نيست كه در آفتابه بريزيد و به كسي هديه كنيد.

    در حاليكه ما كساني داريم كه بدترين محتوا ها را در قالب احساسات زيبا به بعضي مراجعين القاء مي كنند. و به به و چه چه همه را به دنبال دارند.(كه اتفاقا گاهي موجب تعجب و دلخوري شما هم بوده است)، مناسب نيست محتواي قشنگتون شكل تهاجم گونه به خودش بگيرد و مطالب شما را براي مراجع بي اثر كند.




  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    از همتون ممنونم...
    دیشب خیلی به گذشته فکر کردم...خیلی فکر کردم به اینکه واقعا به هم نمیخوردیم...
    کمی که فکر کردم به اونم تا حدودی دلم سوخت...
    من تو زندگی هیچوقت نمی تونستم خوشبختش کنم چون من نتونسته بودم با جسمش کنار بیام...
    من همیشه فقط روح اونو میخواستم...
    همیشه دلم میسوخت برم از این بود که فکر میکردم تنهاش گذاشتم با مشکلاتشو..........
    همیشه وقتی میخواستم برم کادوهاشو میدیدم و یاد محبتاش می افتادم...
    اما الان اگه محبتیم کرد خودش رفت...اگه محبتیم کرد چند برابرش بهش محبت کردمو باز خودش رفت...
    خوشحالم از اینکه دیگه تنها نیست...خوشحالم از اینکه دیگه میتونه شاد باشه...
    خوشحالم از اینکه دیگه تعهدی ندارم(این تعهدو اون بهم القا کرده بود)
    فکر میکنم تو روزای آخر واقعا کور شده بودم...هیچ جارو نمیدیدم....
    اگه میرفتم تو زندگی واقعا به مشکل میخوردیم...نمیخواستم عذاب بکشه...
    همیشه بهش میگفتم زندگی پیامک بازی نیست...زندگی تلفن بازی نیست...زندگی یعنی تحمل همدیگه در همه ی شرایط...زندگی یعنی کنار هم نفس کشیدن...اما اون خودش قبول نمیکرد...
    حالا دیگه قبول کردو رفت...خداروشکر...
    میدونم اگه میرفتم تو زندگی تازه یاد تفاوتهامون میفتادم...از فاصله ی جسمیمون بگیر تا روابطی که تو گذشته داشت که این مثل موخوره اونوقت منو میخورد...
    فکر میکنم به اینکه واقعا ما حرفی برای گفتن بهم نداشتیم...همیشه میگفتم صحبت کن اما حرفی نداشت...
    همیشه یا از نظر فاصله ی جسمیمون نمیخواستمش یا اگه اون موضوع برام حل میشد یاد روابط گذشتش می افتادم...اون ابراز محبت رو بلد نبود که باز این منو آزار میداد...
    من همیشه خودمو میشکستم که بره اما نمیرفت...خدا رو شکر خودش رفتو من حداقل این وسط دلشو نشکستم
    همیشه رنج میکشیدم که اگه برم بنده خدا چی کار میکنه...این بنده خدا که با هر خداحافظیه من اینطوری میزد زیر گریه و زاری....
    یادم نبود که خودم جلوی خونه خدا خواستم که اگه با من خوشبخت نمیشه بره با یکی که در نظرش از من بهتره.خدایا اشکال نداره بزار این وسط دل من بشکنه و دل اون نشکنه....
    حالا رفت رفتو دل منو بدجوری شکست...اما اشکال نداره...چون قسمت ما این بود...
    روز آخر بهش گفتم شاید تو تو این دنیا مال من نشدی ولی اون دنیا تورو من از خدا میخوام...
    دیگه حداقل وجدان من راحتته از اینکه من دلشو نشکستم...
    فکر میکنم به اینکه اول و آخر اون باید میرفت...اول و آخر باید می رفت چون واقعا به درد هم نمیخوردیم...و اینو من تو روزای آخر واقعا از یاد برده بودم چرا فقط چون شوکه شده بودم...
    این شوک بود که منو داغون کرد...هیچوقت انتظار نداشتم که اون بتونه و منو تنهام بزاره...فکر میکردم این منم که تنهاش میزارم...منم که واقعا قادر به این کار نبودم...
    چیزی که تو رابطم آزارم میداد این بود که اون با قبل از منیا هم همین کارو کرد...
    میگفت دو سال رابطه عشقولانه با یکی داشتم که به خاطر کلاهبردار بودن طرف کشیدم کنار...
    تو اون دوسال 6 ماه رابطش قطع میشه و با یه بنده خدایی که شدیدا قصد ازدواج داشته آشنا میشه که باز به قول خودش با سنگدلی تمام اونو پس میزنه و برمیگرده با همون عشق کلاهبردارش...
    من پیدام میشه و باز از اون عشق کلاهبردارش دست میکشه...چرا چون من به قول خودش از همه لحاظ بهتر بودمو یه مرد واقعی بودم....
    اوایل التماسای اون پسرو میدیدم که باهاش هی تماس میگیره و حال این خراب میشه و باهاش تند برخورد میکنه...
    بهش گفتم میترسم یه روز این بلا سر منم بیاد...اما اون گفت نه این چه حرفیه و تو یه چیز دیگه ایو.........
    ولی همون بلاها سرم اومد...
    آره چیزی که فکر میکنم تو بعد از ازدواجمم باهاش دردسر پیدا میکردم همین موضوع بود.....
    خدارو شکر که رفت...
    شاید اگه روزای آخر برمیگشت منم چون کور شده بودم همه ی این مسائلو نادیده میگرفتمو............
    خواست خدا بود که زبونش قفل شه......واقعا قفل کرده بود خودشم......
    از این ناراحتم چرا همیشه به خاطر اینکه بره خودمو پایین اوردمو گفتم استقلال ندارم-خانواده ما اینجورینو اونجورین.....
    اگه میدونستم یه روز خودش میره حداقل خودمو پایین نمی یاوردم...
    از رفتنش واقعا خوشحالم اما چیزی که آزارم میداد این بود که یکی دیگرو به من ترجیح داد یکی که سنش از خودشم کمتره.....البته دیگه برام مهم نیست...خواست خدا بود که یکی که تو ذهنش از من بهتررو ببینه و بیخیال من بشه ...شاید اگه اینطوری نبود هیچوقت نمیرفت...
    [color=#000000]آره رفت...
    روزای آخر میگفت این پسره منو به خاطر همه چیم میخواد...
    نمیذاشت من حرف بزنم...میخواستم بگم اگه از روابط گذشتت به اونم بگی اونم عکس العملای منو خواهد داشت....اینو نمیفهمید که این موضوع برای هر پسری سخته....
    روزای آخر از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون...منم باهاش قصد ازدواج نداشتم اما میخواستم طوری باهاش برخورد کنم که منو باقبل از خودیاش یکی نکنه...میخواستم همیشه تو ذهنش بمونم که با من چی کار کرد چون واقعا دلمو شکسته بودو قلبمو واقعا به رنج آورده بود...
    از خدا براش آرزوی خوشبختی میکنم چون میدونم کنار من خوشبخت نمیشد...
    براش آرزوی خوشبختی میکنم چون اواخر فهمیدم که خیلی دوسش دارم...دوسش داشتم به خاطر همه ی وجودش...
    ولی امیدوارم توی زندگیش هر وقت یاد گذشتش میفته رابطه ای که با من داشتو با رابطه هایی که قبل از من داشترو یکی نکنه...چون من هیچوقت ازش سو استفاده نکردم...در صورتی که شاید تو گذشتش ازش سو استفاده شده بود(این شکمم نسبت به این موضوع میتونست بعدها براش یه مشکل باشه.....)
    امیدوارم واقعا بفهمه که من واقعا دوسش داشتم........
    مطمئنا اون به این پسر از رابطش با منو قبل ازمنم نگفت....همینم یه موضوعیه که نشون میده بازم به منم از خیلی از مسائل قبل از منم بهم نگفت....
    در هر صورت چون دوستش داشتم امیدوارم که خوشبخت بشه...امیدوارم
    این رابطرو مجبور بودیم تموم کنیم...اونم حتما منو دوست داشت که به خاطرم تو آخرین روزا باز داشت اشک میریخت...اما بهاشو من دادم...ای کاش قبل از سفر مکم خودش می رفت...
    خوشبخت بشی عزیز من......

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بی دل
    [size=small]یکسال تمام اون خانوم به شما اصرار کرده شما هی گفتی نه و ما به درد هم نمیخوریم! انتظار داشتی چیکار کنه؟
    حالا هم که رفته داری زنجه موره میکنی که چی؟
    نخواستیش!
    همین برای یک دختر یعنی شکست!
    بذار بره زندگیشو بکنه. پیشنهاد عروسی دادن در این روزهای آخر و... نامردیه! دلت میخواست تو معذورات قرارش بدی؟ اگه میگفت باشه بیا خواستگاریم باز چی بهش میگفتی؟

    اون دختر همه اشک و آهش رو ریخت و آخرش هم بهت اولتیماتوم داد که پسره داره میاد خواستگاریش.
    پس دیگه چه خورد شدنی؟!!!
    رفتی مکه و مدینه بعد از اونجا زنگ زدی به یک دختر نامحرمی که قصد ازدواج باهاش رو هم نداشتی که چی؟
    [/quote]
    «رفتی مکه و مدینه بعد از اونجا زنگ زدی به یک دختر نامحرمی که قصد ازدواج باهاش رو هم نداشتی که چی؟»
    اگه من از مدینه با دختره تماس گرفتم حقیقتش این بود که من هنوز تصمیمی نگرفته بودم...
    چون از نظر عقلانی میدونستم به هم نمیخوریم...
    اما دلم چیز دیگه ای میگفت...
    من بین دوراهی عقل و دل بودم...
    « اگه میگفت باشه بیا خواستگاریم باز چی بهش میگفتی؟»میفهمیدم عشقش واقعیه و به خاطرش از همه ی معیارها و ملاکهام میگذشتمو...
    مطمئنا علیرغم میل باطنیه خانوادم باهاش ازدواج میکردم...
    میدونستم علیرغم میل باطنیه خانوادمه چون
    1-از نظر قدی به من نمی خورد 2-از نظر سنی هم سن من بود3-تو جایی کار میکرد که پدرم دید خوبی نسبت به آدماش نداشت 4-خانوادشون گیلانی بودنو با هم تفاوت فرهنگی فوق العاده ای داشتیم...

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 شهریور 89 [ 12:16]
    تاریخ عضویت
    1389-5-24
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,141
    سطح
    27
    Points: 2,141, Level: 27
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کم

    ولی باز دلم آروم نمیگیره...
    واقعا نیازمند کمکم...
    همه ی اینارو میگمو میدونم ... اما باز آروم نمیشم...
    واقعا میسوزم از کاری که باهام کرد...
    ای کاش سری پیش که اشک و زاری انداخته بود میرفتم تا من همیشه تو دلش بمونم...نه اینکه اون همیشه تو دلم بمونه...
    میخوام بدونم کسی از عزیزان شماره ای آدرسی از یه روانشناس متخصص خوب داره که برم پیشش؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  3. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  4. +دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کمک
    توسط hosi64 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 17:27
  5. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 88, 08:22

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.