به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 فروردین 87 [ 16:44]
    تاریخ عضویت
    1387-1-18
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,606
    سطح
    37
    Points: 3,606, Level: 37
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من شکسته ام..!!

    سلام
    نمی دونم از کجا شروع کنم.. مشکل من بیشتر برمی گرده به دین و زندگیمو این حرفا. شاید بهتر باشه یه خورده تعریف کنم. پس خواهش می کنم همشو بخونید. کم کم یه تجربه دیگه به تجربه هاتون اضافه می شه. چون من توقعی برای کمک از شما ندارم. نه که ناامید باشم از اینکه اینجا مشکلمو مطرح کردم. نه.. یعنی تا حالا به هر کی و هر جا گفتم نتیجه ای نداشته. برا همینم فکر می کنم که اصلا راه حلی نیست برای این مشکل. اما فقط توکلم به خداست. که خودش دلش به حالم رحم بیاد و یه نظری بکنه و یه دستی رو سرم بکشه. اما قضیه چیه....

    من تو یه خونواده مذهبی بزرگ شدم که اهل دعا و قرآن و مسجد و این حرفا بودیم. تا دبیرستان تقریبا مشکل خاصی نداشتم. با همه بچگی ها، شادی ها، بازیگوشی ها، مسائل، درس های مدرسه و اینا که طبیعی طبیعی بود بزرگ شده بودم. مثل بقیه.. اما دم دمه کنکور کم کم زمینه هایی شروع شد برای اینکه من بریزم به هم.. همین خودش باید خیلی برای شماها تجربه باشه که مواظب باشید.. خیلی.. به همین راحتی یه نوجوون می ریزه به هم.. البته من یه چیزایی داشتم. به مسائلی بود که این طوری شد. اینم بگم همه مشکلات من یه طرف.. تمایل شدید و خرابم به مسائل جنسی هم یه طرف..!! اصلا شاید بهتون بگم بعضی وقتا می شه (خیلی کم اما پیش اومده) که در نهایت دردی که تو مغزم احساس کردم گریه کردم و دیدم که من یه کوه غم و ناراحتی ام. حالا چرا.. می گید چرا اینطوری می شه کسی که خیلی معمولی تا دانشگاه رشد می کنه و بزرگ می شه و یه رشته خوب هم تو دانشگاه سراسری قبول می شه.
    وقتی وارد دانشگاه شدم.. کم کم علایق مختلف اومد سراغم.. در موارد زیادی خواستم تحقیق کنم و مطالعه.. اما نشد.. الان این وضعیت طوری شده که خیلی برنامه ریزی می کنم .. اما اصلا نمی تونم عمل کنم.. از یه طرف به مسائل شرعی هم گرایش زیادی دارم.. حتی تا جایی پیش رفتم که خواستم برم حوزه و درس بخونم. دیدم من به یه چیزایی شدیدا علاقه مندم که تو دین چندان جایگاهی نداره یا یه خورده حد و حدودش مبهمه.. از جمله موسیقی. نمی دونید.. یعنی اینقدر تا حالا این ور و اون ور پیش این روحانی، اون روحانی پرسیدم که دیگه هر صدایی به گوشم می خوره از تلویزیون رادیو.. هر جا، اولین چیزی که به ذهنم می خوره اینه که اون آهنگ حرام نباشه شنیدنشو.. یعنی اصلا.. به بعضی آهنگا خیلی فکر می کنم.. اونقدر که تا می یام به نتیجه برسم این آهنگ اشکال داره یا نداره.. خود آهنگ تموم می شه.. و از یه طرف عاشق موسیقیم و نمی تونم ازش دوری کنم.. یعنی تا می شه دنبال همون چیزایی ام که حلال تشخیص دادم و به هر حال گوش کنم.
    شاید اینا از وسواس باشه.. آره قبول دارم من وسواسی ام.. نمی دونم چرا این جوری شدم.. بهتره بهتون بگم که من احساس می کنم خیلی ناگهانی دین گرا شدم. یعنی یه حالتی که خیلی اهمیت می دم به مسائل شرعی.. دیگه بد نیست اگه بگم در مورد طهارت، دروغ یا غیبت کردن، درآمد حلال و حرام و اینا چقدر حساسم. ممکنه بگید خوب راه حلش آسونه، وسواس نداشته باش.. می دونم چرا نمی تونم اینکار رو بکنم.. من می ترسم.. هر وقت به خودم می گم این اشکال نداره، کافیه.. می ترسم.. می ترسم که اینطور نباشه. می ترسم که وظیفه ام رو انجام نداده باشم. حتی این ترس هم از جنبه وسواسی توم ایجاد شده. چون می دونم خدا اونو از من نمی خواد و ....
    یه مسئله دیگه اینه که خوب دو ترمه می رم دانشگاه.. رابطه ام با دخترا زیاد شده.. اونقدر از روابط می پرسم. نگاه حرام چیه.. چجوریه.. عاشقی حرومه.. این حلاله، اون حرومه.. یعنی اینقدر این سوالا برام زیاد شد و جوابشو هم نگرفتم که حتی مشکل بود برام گرفتن این همه جواب که تصمیم گرفتم درس حوزه بخونم. بعد دیدم خیلی زیاده و من نمی تونم در کنار دانشگاهم این کار رو بکنم. ناراحتم. از اینکه نه اینو می تونم ول کنم و نه اونو..
    بعد تو دانشگاه عاشق هم شدم. اونقدر ازش رویا ساختم.. واااااااای.. نمی دونید تا کجا پیش رفتم!! اونقدر که احساسم این شده که اون همسر منه که الان پیشم نیست.. درسته.. کار درستی نبوده این خیالپردازی ها.. اما دیگه یه خورده هوس جوونی بود و یه خورده اش هم دست خودم نبود. به هرحال الان می بینم که نمی تونم به زندگی با دختری غیر از اون در آینده فکر کنم.. و از طرفی هم خوب می بینم نمی تونم (با اعتقادات و شرع گرایی که توضیح دادم) زیاد باهاش رابطه داشته باشم.. خوب خیلی سرگردونم.
    بعضی وقتا می بینم اونقدر به گناه علاقمند می شم..!! عجیب نیست تعجب کنید. حتی من که .. واقعا نمی دونم چرا من که اینقدر به دین فکر می کنم.. باز اینقدر فکر گناه تو سرم می یاد. و خیلی ناراحتم از این قضیه.. شاید به این خاطره که از بس به گناه فکر می کنم زیاد مواجه می شم باش. مثلا با اینکه زیاد پرس و جو و تحقیق کردم راجع به موسیقی حرام.. فهمیدم که موسیقی که به انسان تمایل مشروب خواری و رابطه جنسی رو بده شنیدنش حرامه.. با این حال بعضی وقتا (خیلی کم مثلا همین امروز) یک آن صدای تلویزیون رو زیاد کردم و یه حالی پیدا کردم دقیقا عین همین.. یعنی خواستم برم به اوج سکس!! که ناگهان به خودم گفتم چقدر من پست و ذلیلم. من بدترین بنده خدا هستم.
    یا زمانی بود از اوناییکه صدای ضبط ماشین رو بلند می کنن خوشم نمی یومد. می گفتم خودنماییه. اما الان می بینم می خوام همچین کاری بکنم.. بشینم پشت فرمون.. یه عینک آفتابی هم بزنم.. و اونقدر صدای ضبط رو زیاد کنم که شیشه ها بترکه یا آسفالت خیابون بلرزه.. دقیقا احساس عقده می کنم.. خیلی عقده این کار رو دارم.
    از وقتی عاشق اون همکلاسیم شدم.. خوب یه خورده فکر و تصمیم گیری و اینا.. الان در به در دنبال کار هستم که بتونم یه درآمدی داشته باشم که باهم ازدواج کنیم. به هر دری می زنم نمی شه. آخه یه دانشجوی ترم 2 که معلومه جایی بهش کار نمی دن. هر کاری می کنم خلاصه نتیجه ای نداره.. ناشکری هم نمی کنم. همیشه می گم خدایا توکل به تو.. هر چی تو پیش بیاره راضیم و یک بار نشده بگم خدایا چرا کمکم نمی کنی یا این چه زندگیه یا خدای نکرده به خودکشی و اینا فکر بکنم.
    نیاز به سکس هم که ته وجودم هست و هیچ وقت انگار کم نمی شه. وقتی می بینم نمی تونم ازدواج کنم.. خودارضایی هم نمی تونم بکنم (که اصلا راضی نمی شم باهاش.. تشنه یه دخترم!).. دیوونه می شم.. بچه بودم یه بار اتفاقی با این رابطه آشنا شدم.. کنجکاو بودم خودارضایی رو شروع کردم.. اما بعد از یه مدت رها کردم.. تا الان به جایی رسیدم که از خودمم تحریک می شم و نمی تونم که خودمو ببینم..!! مطمئن هم هستم که پدر و مادرم از این وضع من خبر ندارن.. چون حتی یه بار هم نشده که در این مورد باهام صحبت کنن. اصلا احساس می کنم خیلی باطنم دوره از تصور اونا درباره خودم.. می ترسم.. می ترسم یه وقت کارم به زنا بکشه. کارم به جاهای بد بکشه.. جایی که نتونم دیگه جلودار خودم باشم.. مثل اون شبی که نزدیک به سه ساعت رو با استمنا گذروندم.. اصلا روانی بودم اون شب.. هی به خودم می گفتم گناه داره نکن. و باز .. خیلی بد بود. حسرت می خورم. اما نمی دونم چرا باز می خوام اون شبو داشته باشم. خیلی می خوام خودمو برا جهنم آماده کنم. اما از رحمت و بخشش خدا هم ناامید نیستم. یادمه اون شب در اوج برانگیختگی گفتم خدایا نمی تونم .. می گی چیکار کنم.. باور کن نمی تونم.. تشنه ام. نمی تونم.... و گذشت.
    شرمم می شه که دیگه اسم امام زمان رو ببرم یا تو مجلس عزاداری شرکت کنم.. خیلی از خودم ناامیدم..

    دیگه خسته شدم.. صبرم تموم نشده. اما احساس می کنم حقم نیست. زندگی باید لذت بخش تر از اینا باشه.. با اینکه خیلی ها برا لذت بردن از همسرشون ازدواج می کنن.. من می خوام همه عشقم رو تقدیم همسرم کنم.. اما نمی تونم ازدواج کنم.. باید تنها باشم و تنهایی بکشم.. شاید همه این مشکلا به خاطر این باشه که من فکرم چند سال جلوتر از خودمه.. و همین باعث شده که هدفم از زندگی رو فراموش کنم یا اصلا ندونم.

    خوب شاید همه چی رو نگفته باشم اما اونچه یادم بود این بود.
    حالا نمی دونم.... نمی دونم چی از من برداشت کردید.. اما همین قدر بهتون بگم که:

    من شکسته ام.... شکسته..!!

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 دی 92 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1386-12-06
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,805
    سطح
    49
    Points: 5,805, Level: 49
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    181

    تشکرشده 204 در 87 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    من هم همونجور که خودتونم حس کردید فکر می کنم از اول زیاد خودتونو مقید کردید و به مرحله وسواس رسیدید.این که مدام به خودتون می گید نکن گناهه ناخودآگاه اون مسئله رو واسه خودتون جذاب می کنید چون می دونید که آدم از هرچی دور نگهداشته بشه به انجام اون کار ترغیب می شه.امیدوارم بد آموزی نباشه ولی من معتقدم خدا مخالف این نیست که شما پشت فرمون بشینی عینک آفتابی بزنی و با صدای بلند آهنگ گوش کنی(البته اگه صداش بقیه رو آزار نده،یا تو رانندگی حواستو پرت نکنه...).موسیقی ای که از تو تلویزیون پخش می شه معمولا تحریک کننده نیست شاید شما بخاطر پیش زمینه ای که تو ذهنت داری که موسیقی باعث گناه می شه همونو حس کردی.
    خدا یه قاضی برای ما گذاشته که اون عقله.ذره ای از عقل کل که خودشه.به اون مراجعه کن و اگه فکر می کنی کاری باعث ظلم(به خودت،دیگران،خدا)می شه انجام نده.
    من فقط پیشنهاد می کنم یه خرده بیشتر به اینکه خدا ارحم الراحمینه و ستار و تواب و اینکه تنها اونه که منزه هست از بدی،اینکه اون می دونه تو دل ماها چی هست ایمان بیارید و همراه شما منتظر راهنمایی تخصصی مدیر محترم تالار می مونم تا بیشتر یاد بگیرم :)

  3. کاربر روبرو از پست مفید no1 تشکرکرده است .

    no1 (دوشنبه 19 فروردین 87)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اردیبهشت 87 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1386-12-11
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,644
    سطح
    37
    Points: 3,644, Level: 37
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    دوست عزیز من صحبتاتو کامل خوندم و تا یه حدی بنا به شرایط سنی و جنسیت حالاتو مشکلاتت طبیعیه.....وپیشنهادم مشاوره با یه روانکاو یا یه فرد اگاه معتمدت است که یقینأکمکت می کنه......موفق باشی.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 10 تیر 90 [ 00:55]
    تاریخ عضویت
    1387-1-04
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    4,361
    سطح
    42
    Points: 4,361, Level: 42
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    89

    تشکرشده 89 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    سلام
    دوست من زندگی اونقدر پستی و بلندی داره که تو پستی هاش به این احساس میرسی که شکست خوردی و تو بلندی فکر کنی به هر چی خواستی رسیدی . شهوت یه چیزی مثل دوی ماراتنه خیلیها اولاش کم میارن خیلیها وسطاش خیلیا هم تو چند متری خط پایان . بخدا میدونم سخته خیلی سخت ! ولی فکرشو کن چرا خیلی از ماها که تو جوونی هر کاری خواستیم کردیم تا سنی ازمون میگذره میشم مومن و اهل نماز .هنر نیست که تو اون سن وسال گناه نکنیم هنر اینکه شرایط گناه تو جوونی مهیا باشه و انجامش ندیم اون وقت پیش خدا سر بلندیم که امنحانشو خوب پس دادیم خوبتر از خوب !! یه جوون مثل من و شما می تونیم جای دیگه این انرژیو خالی کنیم مثل تماشای یه فوتبال تو استادیوم ، مثل ساعت 4 صبح از خواب بلند شدن و رفتن به کوه یا اینکه شبا با چند نفر جمع بشی بری تو پارک درس بخونی چند وقت پیش تو تالار با تایپیکی مواجه شدم که مطالبشو tina ی عزیز جمع کرده بود یه سر بهش بزن بد نیست
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=1302&pid=11675#pid11675

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    شما در دين زيادي در حال پيش رفتنيد حتي بيشتر از آن چيزي كه خداوند تعيين كرده اند. مراقب باشيد از آن طرف بام ب زمين نيفتيد.
    بهتر است در ابتدا شما حد و مرز دين را براي خودتان مشخص كنيد. بعد مطمئن شويد كه چقدر درست فكر كرده ايد.
    قرار نيست به واسطه دين ،‌خودتان را حلق آويز كنيد. خداوند از ما نخواسته كه رياضت بكشيم، از ما خواسته اند تا فساد نكنيم. مگر شما چند دختر را دوست داريد؟ مگر به چند نفر تمايل نشان مي دهيد؟ مگر سكس به هر زني در خيابان را مي پسنديد؟ مگر قرار است با شنيدن موسقس در پارتي هاي شبانه از نواميس مردم لذت ببريد. حد و مرز خود را مشخص كنيد. قرار نيست انسانها لذت نبرند كه اگر چنين بود خوردن و آشاميدن نيز حرام شمرده مي شد. شما نياز به نفس كشيدن داريد. نياز به غذاهاي خوشمزه، به لذت بردن از نوشيدن آب خنك و گوارا در گرماي تابستان، به موسيقي ملايم براي آرامش فكر،‌براي موسيقي شاد براي تغيير روحيه از حالت كسلي، به ابزار عاطفه به جنس مخالف و در آخر رفع نياز جنسي. دين چيزهايي كه شما به آن فكر مي كنيد را در هيچ جا نگفته.( مراقب باشيد راه طالبان را در پيش نگيريد.) سعي كنيد خانمي را كه دوست داريد به او وفادار باشيد و برايش تلاش كنيد. اين چيزي است كه خدا از شما خواسته. خواهش مي كنم مسائل را با هم قاطي نكنيد.

  7. کاربر روبرو از پست مفید دانه تشکرکرده است .

    دانه (دوشنبه 19 فروردین 87)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 فروردین 90 [ 16:16]
    تاریخ عضویت
    1386-11-16
    نوشته ها
    385
    امتیاز
    5,034
    سطح
    45
    Points: 5,034, Level: 45
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    442

    تشکرشده 467 در 211 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    امیر مهدی جان
    در زندگی باید همیشه میانه رو باشی نه افراط نه تفریط همه چیرحد اعتدالش خوبه شما مسایل دینی رو بیش از اندازه برای خودت بزرگ و بد جلوه دادی شنیدن موسیقی برای آرامش خیلی خوبه حتی طبق گزارشات علمی ثابت شده که موسیقی ملایم در رشد گیاهان هم موثره البته موسیقی که انسان را از حالت عادی خارج می کنه را در اسلام حرام اعلام کردند . عزیزم شما می تونید خودتون رو به کاری مشغول کنید کمتر در جای خلوت و تنها قرار بگیرید و خانواده خودتون را درجریان قرار بدید که برای ازدواج شما اقدامی کنند بهتره که برای نرمال شدن شرایط روحی تون به یک مشاور یا روانکاو مراجعه کنید چون با این احساسی که شما دارید فکر نکنم بتونید برای زندگی و ازدواجتون یک تصمیم عاقلانه بگیرید . اگه هم همیشه احساس گناه می کنی این رو بدون که خدا ارحم الراحمینه و همه بندگانش رو مورد رحمت خودش قرار میده اینقدر ناامید نباش .
    موفق باشی

  9. کاربر روبرو از پست مفید آهو تشکرکرده است .

    آهو (دوشنبه 19 فروردین 87)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 فروردین 87 [ 16:44]
    تاریخ عضویت
    1387-1-18
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,606
    سطح
    37
    Points: 3,606, Level: 37
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شکسته ام..!!

    سلام
    از همه شما دوستان خوبم ممنونم که تنهام نذاشتید و راهنماییم کردید. و باور کنید به خاطر همون بخشش و رحمت خدا هنوز احساس خوبی دارم و فکر می کنم می تونم آینده خوبی داشته باشم. بدون اینکه همسر آینده ام چیزی از گذشته من بدونه و حتی بدون اینکه این گذشته یعنی الانم روی زندگی آینده ام تاثیر بذاره. فقط امیدم به خداست که کمکم کنه.
    اما حرفایی که شما زدید....
    درسته که من زیاده روی کردم. یعنی میدونید چیه.. من خیلی می خوام که از نظر مذهبی بودن یه آدم عادی و مثل بقیه باشم.. چون اینطوری که من می خوام پیشرفت کنم چیزی جز شکست برام نداره و نداشته پس بهتر که همون عادی و متوسط باشم. اما مشکلی که وجود داره اینه که اخیرا با کسی دوست شدم که خیلی بچه مومن و باخداییه و خصوصیات و رفتارهای او هست که تحت تاثیرم قرار می ده و همش وقتی به حالات و زندگی او نگاه می کنم احساس حقارت می کنم. احساس اینکه خیلی بدم و از خدا دور و .... خلاصه.. نمی دونم. یه خورده ناراحتم از این که می خوام مثل او باشم و نمی تونم.. یه خورده هم اینکه می بینم من ظرفیت اون رو ندارم و نمی تونم اینقدر خوددار و باتقوی باشم. بگذریم..
    یه چیز دیگه که ناراحتم می کنه و مدام به ذهنم می یاد اینه که من به همون دختری که دوسش دارم خیانت کردم.. لذتی که باید با او در آینده ببرم رو الان تنهایی بردم.. به هرحال کار درستی که نبوده و متاسفانه من خیلی انجامش دادم.. خیلی.. متاسفم و ناراحت.. فکر می کنم به اون خیانت کردم و اگر اون بدونه قطعا خیلی ناراحت می شه و راضی نیست که با من زندگی کنه.. اصلا به دل خودم هم نمی شینه و اصلا نمی تونم به خودم اجازه بدم که بعد از این همه اشتباه و ابتلا به همچین عمل زشتی حالا با یه دختر معصوم ازدواج کنم و یه آدم بد رو تو سرنوشتش بیارم.. چیکار کنم.. چیکار کنم که این فکرا رو نکنم؟ چیکار کنم که خودمو راضی کنم و قانع که امیدوار باشم؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.