به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: +عشق یک طرفه

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 آبان 86 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1386-8-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    3,949
    سطح
    39
    Points: 3,949, Level: 39
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +عشق یک طرفه

    [/size][size=smallسلام.من تازه با این سایت آشنا شدم و اتفاقی موضوعی رو دیدم که خیلی وقته آزارم می ده . خیلی دلم می خواد در موردش با کسی که آگاه باشه صحبت کنم. از جواب هایی که به این سوژه دادین دستگیرم شد که باید کامل ماجرا رو تعریف کنم پس با اجازه میرم سر اصل مطلب.
    من 3 سال قبل برای اولین بار با فرد مورد نظرم ملاقات کردم. ایشون آقایی هستن 25 ساله ،دانشجوی پزشکی ، محقق در علوم پزشکی ، شیفته علم و هر مساله ای رو خیلی منطقی و مستدل برسی و نتیجه گیری میکنن.
    ایشون علاقمند به ادامه تحصیل در خارج از کشور هستن و قصد دارن اونجا موندگار بشن .برای رفتن برنامه ریزی کردن و شدیدا پیگیر هستن.دارنده ی مدال ها و رتبه هایی از کنگره های داخل و خارج هستن.پدر ایشون پزشک متخصص زنان هستند و از محققین این رشته. ایشون دارای یک برادر 2 قلو هستن و به علاوه یک برادر و خواهر بزرگتر از خودشون دارن.برادر دوقلو هم دانشجوی پزشکی و محقق پزشک هستن . برادر بزرگترشون هم مهندس الکترونیک.خواهرشون هم استاد دانشگاه در علوم کامپیوتر هستنن. تا اونجایی هم که من اطلاع دارم اغلب اعضای فامیلشون تحصیلات عالی دارن.در ضمن پدربزرگ ایشون هم از روحانیون بودن. این ها چیز هایی هستن که من از ایشون می دونم. راستی ایشون اهل نایین هستن. حالا از خودم بگم.
    من دختری 26 ساله هستم،دانشجوی پزشکی ،محقق تازه کار در علوم پزشکی، علاقمند به رشته ام و تحقیق در اون.2 برادر دارم که هر دو دانشجوی کامپیوتر هستن. یک خواهر هم دارم که سوم دبیرستانه . پدرم دیپلمه هستن و نمایندگی بیمه دارن و مادرم خانه دار هستن و دیپلمه. پدربزرگ من کشاورز بودن و کدخدای روستای اون زمان خودشون که حالا تبدیل به شهر شده و جمعیت چشمگیری داره.
    این ها رو گفتم تا شرایط خانوادگی و محیطی رو بشه با هم قیاس کرد .
    ایشون در همون دانشگاهی که من درس می خونم دانشجو هستن و من در کمیته پژوهشی با ایشون آشنا شدم. ایشون اون موقع مدرس کارگاه بودن . راستی ایشون 2 سال از من جلوتر هستن. و اما حکایت آنچه کشیدم و می کشم:
    راستش از همون برخورد های اول ذهنم مشغولشون شد ولی سرم به کار خودم بود تا یک سال قبل . راستش کم کم وقتی تو مهمونی ها و عروسی ها از گوشه وکنار میشنیدم فلانی چرا ازدواج نمی کنه واز این حرف ها . من از وقتی یادم می آد طوری بار اومدم که مستقل باشم و راستش با شرایطی که خانم ها در ایران دارن ترجیح می دادم که ازدواج نکنم و راستش رو هم بخوایین تا به حال پیشنهاد ی نزدیک به معیارهام نداشتم. از طرفی به همسن وسالام و دوستام نگاه می کنم که همشون تشکیل خانواده دادن. ولی این ها ازارم نمی ده بلکه کم کم احساس تنهایی میکردم و وقتی بررسی کردم احساس کردم که دوست دارم عواطف و احساسم رو به کسی معطوف کنم.این جوری شد کم کم ذهنم مشغول ایشون شد و یک طرفه اونقدر رفتم که دیگه نا خودآگاه هر لحظه بهشون فکر می کردم و می کنم. عید گذشته اونقدر در گیرشون بودم که شب و روزم با فکرشون عجین بود ولی سعی می کردم چیزی بروز ندم. تااینکه اوایل تیر ماه دیگه واقعا یک نفری هیچ راهی به ذهنم نمی رسید .این شد که با صمیمی ترین دوستم مطرح کردم ولی اسم فرد مورد نظر رو نگفتم. با چند ثانیه مکث دوستم گفتن بگم کیه؟ .... و حدسشون کاملا درست بود .البته تاکید داشتن که من کار تابلویی نکردم و ایشون چون منو میشناسن متوجه تغییرات من شدن واینکه من معمولا با آقایون صحبت نمن کنم مگر در مواقع ضرورت ودر مقابل ایشون خیلی راحت برخورد می کنم. این ها همه منو لو دادن!
    دوستم می گفتن که از جانب اون آقا هم چیزایی رو حس کرده بودن و صرفا از جانب من نبوده.
    ولی اونچه من از رفتار این آقا دیدم و می بینم طرد شدن و نه چیز دیگه ای. چند نمونه رو براتون می گم تا شما برداشتتون رو بگین.
    یکبار ایشون در کنگره ای ارایه پوستر داشتن و حدود 3 ساعت طول می کشید تا داورشون بیاد بعد از گذشت یک ساعت با بچه های کمیته از کنار پوستر ایشون عبور کردیم ،آخه تو کمیته ما رسمه که همه اعضای کمیته باهم حرکت می کنیم و معمولا در اطراف بچه هایی که ارایه دارن چند نفری هستن. بعداز بازدید بچه ها از پوستر ایشون همه متفرق شدن و دور پوستر یکی دیگه از بچه جمع شدن.راستش بهم بر خورد اصلا دلم نمی خواست حتی یک لحظه پوسترشون و البته خودشون تنها بمونن .این شد که بهشون گفتم اشکالی نداره تا داوری کنار پوسترتون بمونم ؟ ایشون موافقت کردن. حدود نیم ساعت بعد یکی از خانم های کمیته اومدن نزدیک پوستر ایشون. اون آقا گفتن باید برای چند لحظه برن بیرون واز اون خانم خواستن اگر داور اومد با ایشون تماس بگیره . در صورتی که می دونستن من اونجا هستم ولی از من نخواستن.
    یا بعد از اختتامیه کنگره که اتفاقا رتبه هم آوردن ،رفتم که بهشون تبریک بگم. بچه ها اطرافشون بودن ،صداشون کردم ولی اول جواب ندادن بعد با تاخیر عذر خواهی کردن و جواب دادن .(توی اون جمع چقدر سنگ روی یخ شدم بماند)
    یا حدود یک ماه قبل گروهی کارش رو شروع کرد که ایشون مسول اون گروه بودن. تا روز قبل از اولین جلسه گروه برای هماهنگی ساعت جلسات من مرتب sms های ایشون رو دریافت می کردم. ولی شب بعد بچه ها گفتن که جلسه تشکیل شده . من هم اصلا خبر نشدم و اون شب با ایشو ن تماس گرفتم و ایشون گفتن که نمی دونستن من مایل به همکاری با این گروه هستم،در صورتی که من دو جلسه قبل اون گروه رو شرکت کرده بودم و خبر شده بودم ولی ظرف 3 هفته شده بودم فردی که اسمش تو لیست نیست.
    یه مورد دیگه هفته قبل تو دفتر جلسه دوم گروه بود یه عده از بچه ها عجله داشتن و جلسه زودتر ختم شد و کار search متون نصفه کاره موند . ایشون گفتن خودشون این کار رو انجام می دن من گفتم من وقت دارم و می تونم بخشی از کار رو انجام بدم و می خواستم کارمو شروع کنم که یکی از اساتید گفتن اگه کارتو ن تموم شده من برم و می خواست در دفتر رو ببنده. اون آقا رو کردن به من که شما هم دیگه باید برین!
    یا دو روز بعدش توی همون دفتر بعد از اختتام کار از دفتر در حالیکه صحبت با ایشون می کردم خارج شدیم به همراه یکی از اساتید. راستش اون روز سنگینی نگاه اون استاد روی خودم حس کردم .که حتی با اون آقا به شوخی هم چیزی گفت ولی من خودمو زدم به یه راه دیگه.
    خلاصه اینکه همیشه شروع کننده حرف من هستم و پایان دهنده ایشون.
    تقریبا تا 80 درصد مطمئن هستم که در وجود ایشون هیچ احساسی وجود نداره و این خیلی آزار دهنده است . باور کنین هر راهی که به ذهنم می رسیده امتحان کردم که فراموش کنم . اما تا حالا نتونستم و هنوز تمام ذهنم در گیر ایشونه. تمرکزم سر کلاس کم شده.خیلی وقت برای درسخوندن نمی ذارم. موقع خوندن تمرکزم خیلی پایینه و همه این ها به نفع من نیست.
    اینم بگم هر چند دقیقه موبایلم رو چک می کنم شاید خبری از ایشون باشه . در حالی که می دونم نیست. تابستون از خدا خواستم ،التماس کردم که دیگه ایشون رو نبینم و گویا اتفاقا برای کنگره ای کانادا بودن و من 1 ماهی خبری از ایشون نداشتم. روز عید فطربود که به خدا گفتم غلط کردم و التماس کردم یه خبری از ایشون بهم بده.حدود یک ساعت بعد sms ایشون رسید . حالا حالتی رو دارم که می دونم هیچ ارزشی براشون ندارم و دیدم فراموش کردنشون هم نمی شه .یه جور برزخ.
    می دونم دارن میرن . رفتم کتاب های آزمون ورودی دانشکده های آمریکا رو با کلی هزینه تهیه کردم و کم کم مطالعه می کنم. ولی اگر قرار باشه خودم برم هنوز مطمئن نیستم که می خوام ولی می گم اگه 1در 1000 اگر روزی بیاد که اون بخواد من همراهش باشم باید خودمو آماده کرده باشم. البته من 4 سال از درسم مونده وباید تو این مدت برای رفتن برنامه ریزی کنم. میبینین چه برزخیه اون منو نمی خواد م من تا کجا پیش رفتم. لطفا منو راهنمایی کنید که چه تصمیمی بگیرم بهتره و هر عدم تناسب یا نقطه ضعفی از جانب من میبینید که باعث می شه ایشون منو لایق خودشون ندونه بدون تعارف بهم بگین.راستی شما چند در صد مطمئن هستین که من هیچ ارزشی برای ایشون ندارم؟



    ب ا تشکر : شیما

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 خرداد 87 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1386-7-25
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    4,228
    سطح
    41
    Points: 4,228, Level: 41
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یک طرفه

    سلام عزیزم
    من کاملا شرایط شما رو درک می کنم چون دختری هستم که این درد رو کشیدم و الان هم دیگه همه چیز تموم شده.حتی خاطراتشو فراموش کردم اما 3 سال از عمرم رو گذاشتم واسه این فراموشی تا اینکه یکی از دوستام کمکم کرد.اون همیشه می گه بذار سرنوشت بیاد دنبالت نه اینکه تو دنبالش بری(البته تو این جور موارد)چیز دیگه ای که گفت این بود که اگه دوست داری سعی کن پسری رو عاشق خودت کنی اما هیچ وقت خودت تا وقتی مطمین نشدی که اون عاشقته عاشقش نشو .
    من اخیرا این رو امتحان کردم. سخته ولی ممکنه[/b]

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یک طرفه

    سلام شیما ،

    من فکر می کنم گاهی وقتها ما تحت شرایط خاصی به کسانی که یه جورایی برامون حکم الگو و سرمشق دارند و شاید دلمون می خواد به لحاظ مقام و مرتبت به پای اونها برسیم علاقمند می شیم . و اگر طرف مقابل ما بویژه از جنس متفاوت باشه و از طرفی هم خود ما و اون مجرد باشیم (البته در بین متاهلین هم ممکنه پیش بیاد) ، این احساس خوشبختانه یا متاسفانه یه شکل دیگه به خودش می گیره و اگه کمی راهش رو باز بذاریم و به مرور ، در اندیشه و منطق رو بروش ببندیم به یه احساس تند تبدیل می شه که می تونه با واقعیت مساله تفاوت داشته باشه .
    معمولا اسم این احساس تند عشق گذاشته می شه. البته همونطور که خودت می دونی اگر این احساس یک احساس دو طرفه باشه و مورد قبول دو طرف اوضاع کمی فرق می کنه . اما در غیر این صورت به نظر بیشتر
    دردسر آفرین میاد .
    به نظر من اول باید بفهمی نوع احساس خودت چیه ؟ اگر چه می دونم که تشخیصش سخته . چون بزرگش کردی و بهش پرو بال دادی .
    ضمن اینکه از مثالهایی که در مورد روابطتون زدید می شه فکر کرد که شاید روح اون بیچاره از این ماجرا بی خبر باشه . ضمن اینکه شما خودت رو بذار جای اون .اگه جای اون بودی و یه خانمی مثل خودت که روابط رسمی و تعریف شده با آقایون داره با تو راحت صحبت می کرد تو سعی می کردی به حریم احترامی که اون برای خودش قائله با حرمت نگاه کنی و ....

    اما از نوشته هات من باز هم نفهمیدم که اون آقا آیا کسی هست که بشه باهاش راحت صحبت کرد یا نه؟ و اصولا رابطه اش با خانمها چطوریه؟ و این روابط رو در چه حد مجاز میدونه ؟ ... و مهمتر اینکه آیا خودت به ازدواج به اون فکر
    می کنی ؟ یا الان مهم برات اینه که توجه اون رو به خودت جلب کنی ؟

    در هرصورت برای اینکه خیال خودت رو راحت کنی بهتره که با بهترین شیوه ممکن بفهمی که اصلا اون در مورد تو چی فکر می کنه ؟ اگر آدم باظرفیتیه (که البته با توجه به فرهنگ غلط حاکم این کمی بعید به نظر می رسه) خودت صریح باهاش در این مورد صحبت کن . از قدیم گفتن مرگ یکبار ، شیون هم یک بار . اما اگه نه. از طریق دوستان معتمد - نه هرکسی - و یا افراد خانوادت که می تونی مساله رو با اونها در میون بذاری ، از این موضوع سر در بیار .

    اما قبل از این کارها خودت رو برای هر نتیجه ای آماده کن . که اگر گفت نه یه وقت جا نخوری . هر چند به نظر می رسه آدم معقول و منطقی ای باشی .
    به هر حال باید هر جور شده خودت رو از این احساس بغرنج و آزار دهنده نجات بدی چون این احساس اگه همینطوری که هست ادامه پیدا کنه زندگیت رو فلج می کنه ....
    ضمنا لازمه بگم که من با نظر نازبارون عزیز در مورد نحوه برخورد با موارد مشابه کاملا مخالفم و راه پیشنهادی ایشون رو قبول ندارم .
    « اون همیشه می گه بذار سرنوشت بیاد دنبالت نه اینکه تو دنبالش بری(البته تو این جور موارد)چیز دیگه ای که گفت این بود که اگه دوست داری سعی کن پسری رو عاشق خودت کنی اما هیچ وقت خودت تا وقتی مطمین نشدی که اون عاشقته عاشقش نشو . »

    اولا اینکه ما نباید انسانهای منفعلی باشیم و تحت تاثیر شرایط زندگی خودمون رو بسازیم . بلکه باید اختیار زندگی رو خودمون بدست بگیریم . دوما نه خوبه کسی رو بی دلیل عاشق خودت کنی و نه خوبه که بدون شناخت لازم و اطلاع کسی ، محبت اون رو به دل خودت راه بدی . به نظر من هرچیزی راه و روش مناسب خودش رو داره و دوست داشتن و ازدواج هم از این قائده مستثنا نیست .

    موفق باشی و یادت نره که تو تنهاکسی هستی که می تونی به خودت کمک کنی .

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 آبان 86 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1386-8-12
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    3,949
    سطح
    39
    Points: 3,949, Level: 39
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یک طرفه

    سلام طاهره خانم عزیز
    از اینکه اینقدر زمان صرف کردین ومنطقی جواب دادین ممنونم.شما فرمودین لازمه که بدونین ایشون در برخورد با خانم ها چطور برخورد می کنن. ایشون با همه چه خانم و چه آقا خیلی راحت برخورد می کنن. بدون اغراق ،آدم اجتماعی و نسبتا مودبی هستن. البته روابطشون با خانم ها مرز کاملا مشخصی داره .در جمع شوخی می کنن. بحث می کنن ولی همیشه به عنوان یک همکار و حدود رو رعایت می کنن. و رفتارشون با من هم مثل بقیه است و تفاوتی نداره. اینکه گفتم با ایشون صحبت می کنم ،نه به این معنا که خیلی راحت با ایشون برخورد می کنم بلکه با رعایت حریم ها .البته تا اونجاییی که بلدم و ممکنه در عرف زیاده روی باشه ،در مورد این خودم نمی تونم قضاوت صد در صدی
    داشته باشم.
    در آخر صحبت هاتون فرمودین بدون شناخت لازم و اطلاع کسی محبت کسی رو به دلم راه ندم. از نظر شما امکان داره اول از نظر کسی مطلع شد و بعد در مورد اون شخص احساسی داشت.
    حداقل در مورد من اینطور بود که اول ذهنم در گیر ایشون شد و بعد کم کم احساس کردم که نیاز دارم ایشون رو بهتر بشناسم. در مورد ازدواج هم تا70 در صد می دونم که ایشون به معیار های من نزدیک هستن. ولی راستش به خاطر احساس طرد شدگی که دارم وپیش خودم از ایشون یه کوچولو دلگیرم این حس منفی باعث می شه که تا 90 درصد مطمئن نشم.
    راستی از نظر شما بنده نسبت به ایشون گزینه خیلی پرتی برای انتخاب هستم؟
    شما به عنوان یک خانم چطور در مورد احساس طرف مقابل شناخت غیر مستقیم پیدا می کنین؟ چون شناخت مستقیم غیر ممکنه ومن تجیه می دم گل قالی باشم تا اینکه مستقیم در مورد ایشون شناخت پیدا کنم.
    یه سوال دیگه ؛ از نظر شما و با اون چیزایی که گفتم شما می تونین حدس بزنین ایشون در نهایت چه تصمیمی در این مورد می گیرن؟
    راستش من فکر می کنم ایشون با هوش تر از اون باشن که تا به حال چیزی متوجه نشده باشن. من از رفتارشون یه سکوت بسار آزاردهنده در مورد این رابطه رو حس می کنم و اینکه ایشون دارن سعی در خاتمه دادن به این احساس دارن. دلیلش رو نمی دونم ولی حتما این طور مصلحت می دونن.
    البته اینا همه زائده ذهن منه و ممکنه واقعیت نباشه. ودر نهایت،شما اگر جای من بودین باز وقتی و صرف این احساس می کردین؟



    متشکرم
    شیما

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یک طرفه

    سلام شیما جون .

    من نه جای تو هستم و نه جای اون آقا که بدونم واقعا توی ذهن هردوتون چی میگذره . ولی یه چیز رو میدونم . اونم اینه که در حال حاضر با این موضوع باید بیشتر عاقلانه برخورد کرد تا احساساتی . چون احساسات به اندازه کافی وجود داره .
    توصیه می کنم به "انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران ، فایل ارتباط دختر و پسر ، موضوع چطوری عشقمون رو به کسی که نمی دونه نشون بدیم ؟" یه سری بزنی و مطالبش رو بخونی . شاید راهگشا باشه .
    به هرحال باید بفهمی جایگاهت توی ذهن اون چیه ؟ نه ؟ تا آخر که نمی تونی اینجوری ادامه بدی ؟ می تونی ؟

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 خرداد 87 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1386-7-25
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    4,228
    سطح
    41
    Points: 4,228, Level: 41
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یک طرفه

    سلام

    منظور من از حرفهایی که زدم این بود که از آدما بت نسازیم. فکر نکنیم اگه نباشن نمی تونیم زنده بمونیم .فقط همین


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.