با سلام:
من مدت 2 سا نامزد بودم و چون با هم دوست بودیم دیگران به زور موافقت کردند و شوهرم بسیار مشتاق به ازدواج با من بود.3 سال در خا نه ی خودمان هستیم چون با مادر شوهرم قهر بودیم عروسی نگرفتیم و من به خاطر علا قه ی زیاد به شوهرم و اعتماد به او همه ی این شرایط را قبول کردم وبعد از ازدواج نگذاشت برم سر کار و بسیار شکاک است نمی گذارد خودم به تنهایی از خانه بیرون بروم . خیلی زور گو است فقط باید حرف او عمل شود والا روزگارم را به هر نحوی سیاه می کند به طرز فجیعی دست به زن دارد شده منو بکشه ولی من باید اونکاری که می خواهد را انجام بدم
ولی دوستش دارم نمی تونم طلاق بگیرم از خودکشی هم خیلی می ترسم در ضمن روی گفتن این مسائل را به بزرگترهایم ندارم فقط با ارامبخش اروم می شم در ضمن من منرجم زبان هم هستم . به مسایل مذهبی هم خیلی پایبندم .شوهرم فقط به خوانواده اش اهمیت می دهد حتی اگر شده منو زیر پاش له کنه و من از مادر شوهرم به اندازهی له کردن من زیر پایش.
الان 25 سالم و شوهرم 28 ساله است بسیار مذهبی است
لطفا کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)