به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Talking *دوستش دارم ولي نميدونه،‌من هم نميتونم بهش بگم!

    سلام خدمت همه ی بروبچه های همدردی
    من 21 سالمه و دانشجو ، به یکی از همکلاسی هام علاقه مندم ، در حالیکه ایشون نمیدونه و به نوعی این علاقه ی یه طرفه خیلی خیلی آزارم میده ، آخه 4 ترمه که دارم صبر می کنم و هیشکی هم از این علاقه خبر نداره
    از طرفی در میون گذاشتن مستقیم موضوع چندان برام راحت نیست چون بی تجربه ام
    اما فکر می کنم یه چند وقتیه که ایشون متوجه علاقه ی بنده شده اند! (من کار یا حرکت خاصی نکرده ام اما فکر می کنم شاید مصداق اون ضرب المثل قدیمیه که میگه عاشقا رو جون به جونشون بکنی تابلوئن!!)

    اما دوستان ؛ من تصمیم جدی آخر رو گرفتم
    میخوام برم و بهش بگم شاید از بلاتکلیفی دربیام
    اگه جوابش مثبت بود که تکلیفم معلومه اگر هم منفی بود سعی می کنم ناراحت نشم چون به هر حال قلبی که برای من نمی تپه رو نباید صاحب شد
    اما نمیخوام که با حرکتی ناشی از بی تجربگی همه چیزو خراب کنم و جواب منفی بگیرم ؛ آخه اینجوری بعدش خیلی داغون میشم و برای همیشه پشیمون...

    از همه ی کسانی که این تاپیک رو میخونن کمک می خوام راهنماییم کنین و همه ی اون چیزی رو که به ذهنتون میرسه برای گفتگوی مستقیم لازمه رعایت کنم به صورت کامل توضیح بدین




    اگه توضیحات بیشتر لازمه بفرمایین که جواب بدم ؛ چشم انتظار کمک های شما

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام خیلی تنها عزیز...

    خوش آمدگویی ما را پذیرا باش.

    خب دوست عزیزم توجه شما را به چند نکته جلب می کنم سپس پاسخ را با شنیدن توضیحات دیگر شما خواهم داد.

    یک: اغلب ما به جوانان بخصوص پسران توصیه می کنیم تا تکامل کامل بلوغ فکری و حداقل تا سن 24 سالگی تصمیم نهایی و انتخاب نهایی را ننمایند.

    دو: بر حسب توصیه بالا ازدواج و انتخاب نهایی فرد برای انتخاب در سنین پایین با درصد خطای بالای همراه است. ولی ما هرگز فاکتور سن را بصورت نهایی و پراهمیت در نظر نمی گیریم.. اگر سخن از سن مطلوب و مناسب می کنیم لوزما به این دلیل است که ببینیم آیا مراجع ما تا این سن(21 سالگی) ان توانایی و استقلال لازم را برای بر عهده گرفتن مسئولیتی دارد یا خیر؟؟

    سه: رابطه دخترو پسر در ابتدایی شکل آن هم باید با هدف باشد در غیر این صورت رابطه رفته رفته ارزش پویای خود را از دست داده و تنها برای کنجکاوی و رفع نیاز اولیه ادامه می یابد و در نتیجه اولین عواقب چنین دوستی هایی وابستگی هست.

    چهار: اگر قصد شما صرفا دوستی بدون هدف است من هرگز توصیه نمی کنم.


    اگر قصد شما از ایجاد رابطه ""شناخت"" و ""ازدواج"" است باید فاکتورهای زیر را رعایت کنی:

    الف)زمان شروع رابطه و مدت پایین آن کاملا مشخص باشد.

    ب)از صمیمیت بیش از حد و احساسات بجای منطق درست هرگز برای دوام رابطه استفاده نشود.

    ج)رابطه برای شناخت کاملا آشکار بوده و در یک سیکل 6 ماهه طی شود.

    د)سعی کنید خانواده ها در جریان رابطه باشند.

    و در آخر اگر هنوز شرایط(بلوغ فکری) و قدرت برعهده گرفتن مسئولیتی ندارید یا اصلا نداشته اید بهتر است هرگز خود را درگیر چنین رابطه ای ننمایید.


    حالا سوال ها::

    >>>با توجه به توصیه های بالا آیا شرایط ذکر شده را در خود می بینید؟

    >>>هدف شما از ایجاد رابطه چیست؟؟

    >>با پاسخگویی به این سوالات پاسخ نهایی و مورد نظر شما را خواهیم گفت.

  3. 4 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    اشنای قدیمی (یکشنبه 03 شهریور 92), حسین پور (پنجشنبه 23 آذر 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    نقاب عزیز ، سلام
    بابت خوش آمد گویی خیلی ممنونم

    نکات چهارگانه ای که گفته بودی خوندم:
    در مورد نکته اول و دوم که تقریباً یکی بودن ، کاملا نظر شما می پذیرم و مقالات و موضوعات زیادی رو درباره ی ریسک های انتخاب نهایی همسر توی سنین پایین و کمی وسعت دید در سنین پایین خوندم و نظر شما رو کامل می پذیرم
    اما همونطور که گفتم اطلاعاتی که من در اختیار شما دادم خیلی کم بود و با اطلاعات بیشتر شاید بتوان استثنائی قائل شد. اول اینکه من این تاپیک رو خیلی سریع ، خلاصه وار و شتابزده نوشتم ؛ نتیجه اینکه ، هر خواننده ای اعم از شما "نقاب" عزیز ناخواسته عاشقی من رو سریع ، خلاصه وار و شتابزده و بی فکر و بی برنامه در نظر میارن. من دانشجوی ترم 4 پزشکی ام با وضعیت درسی خیلی خوب ، در حد مطلوبی مسئولیت پذیر هستم و مطمئنم علی رغم شرایط نابسامان بازار کار برای من همیشه جا هست
    خانمی هم که بنده بهشون علاقه مند شدم هم رشته ای خودم هستند و وضعیت مشابهی با من دارند ؛ دلیل اصلی علاقه ی من برخلاف اکثر جوونا و دوستام واطرافیانم نه زیباییه نه چشم و ابرو و نه پول و... بلکه اخلاق خوب و حجاب قابل قبول ایشونه
    عشق من اصلا یه عشق شتابزده نیست ، چهار ترمه که ایشون رو زیر نظر دارم!
    احساس می کنم که دارم از خودم تعریف کردم و این کار نفرت انگیزیه! قصد توضیح داشتم نه توجیه
    مواردی که گفتم همه ی اون چیزی نیست که باید می گفتم بازم اگه نیازی بود توضیحات بیشتری میدم

    درباره ی نکته ی سوم هم باید بگم که من هدفم کاملا مشخصه: ازدواج
    من تا به حال که 21 سالمه هیچوقت با جنس مخالف رابطه و دوستی نداشتم الآن هم به دنبال چنین کاری نیستم. من توی 4 ترم گذشته به همه چیز فکر کردم به همه ی راه ها ، اتفاقات زیادی هم برای من افتاده تا به این نتیجه رسیدم که موضوع رو مستقیماً با ایشون در میون بذارم. کاملا قبول دارم که اینجور ارتباط ها وابستگی میاره و عقلانیت رو به حاشیه میکشه ، اما از دست دادن ارزش پویا ، کنجکاوی و رفع نیاز اولیه رو قبول ندارم چرا که این موارد رو در حد عشق های دبیرستانی میدونم ضمن اینکه با شناختی که از خودم و هدفم دارم این موارد رو در خودم و اخلاقم نمی بینم.

    درباره ی نکته ی چهارم : هدف من ازدواجه ، به دنبال دوستی نیستم ؛ بر فرض مثال ِ محال اگه با کسی دوست باشم ، به هیچ وجه باهاش ازدواج نمیکنم! این اخلاقمه کاریش نمیشه کرد! ضمن اینکه شرایط رشته ام و درسای سختم به من وقت و اجازه ی پرداختن به این هزلیات رو نمیدن.

    " موارد الف تا و رو می پذیرم "

    باز هم از نقاب عزیز تشکر می کنم

    منتظر راهنمایی همه ی دوستان هستم

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم


    در مورد تصور مقدس از اون خانم ؛ من اصلا اینطور نیستم اتفاقاً همه ی اطرافیان همیشه گلایه می کنند که خیلی با غرور رفتار می کنم(به ویژه با خانمها) و در این مورد هم همینطور فکر میکنم ؛ پاسخ شما رو که در تاپیک "کمکم کنید" خوندم خیلی خوشم اومد یه جورایی به شخصیت و غرورم میخورد که همچین حرفایی بزنم اما یه جایی دیگه دوستی دیگه میگفت که نباید اینطور به اصطلاح خودش رباتیک(!) صحبت کرد بلکه باید یه خورده علاقه مندیت و دلایل علاقه مندیت رو بارزتر نشون بدی اگه اینطور رباتیک صحبت کنی طرف متوجه منظورت نمیشه تصور درستی از دلیل علاقه ت پیدا نمیکنه و فکر بد می کنه. من هم از اونجاییکه 1) از یه طرف ، گفتن بیش از حد دلایل علاقه مندیم و بیان علاقه ازم برنمیاد ( گفتن این موضوع رو برای بار اول کار درستی نمی دونم ضمن اینکه از غرورم هم خجالت میکشم) و 2) از طرف دیگه هم به قول ایشون رباتیک صحبت کردن ایجاد سوء تفاهم میکنه ؛ قضیه ی مستقیم صحبت کردن رو تعلیق کردم و این روزا فقط فکر میکنم و چون فکر ِ بی تجربه ام به جایی نمیرسه و از درس و زندگی هم میفته ، این روزا فقط کلافه ام!
    [اون وقت که میگم دخترها مث سیستم عامل MS DOS هستند میگین چرا؟!]

    در مورد شرایط ازدواج ؛ من و ایشون فعلا ترم چهارم پزشکی هستیم ، آزمون تخصص و ایشالا دوره ی تخصص رو هم داریم ، خدمت سربازی هم دارم (اما خب سربازی رشته ی ما به معنای واقعی سربازی نیس اما باز هم اسمش 14 ماه سربازیه) ، آینده رو باید با هم بسازیم چون من که هیچی ندارم به جز حرفه و شغلم ، از همون بچگی هم میدونستم که برای شغل و حرفه ی آینده ام برخلاف دوستام باید به خودم متکی باشم نه پدرم ، پس آینده ام رو هم مثل گذشته خودم باید بسازم ؛ قصدم از آشنایی با این خانم اینه که از ایشون و خانواده شون شناخت پیدا کنم و اگه کسی بود که میخواستم (چون واقعا از ایشون جز اسمشون اطلاعاتی ندارم!) زمینه ی آشنایی خانواده ها رو هم فراهم کنیم ضمن اینکه تا پایان فارغ التحصیلی ایشون رو از دست ندم
    تقریباً این شرایط مالی و زندگی من بود بدون هیچ ارفاق و زیرسیبیلی!
    مسئولیت های تأهل رو هم میپذیرم
    اگه شرایطم بده و جایی از کار ایراد داره بگین!
    من کسی ام که با یه شخص احتمالاً خیلی مناسب روبرو شده و یه طرفه دوستش داره و نمیخواد از دستش بده ، جای من بودین چیکار میکردین؟ (خودتون که میدونین دخترها چه جورین؟ تا میای خودتو جمع و جور کنی میبینی رفته!)

    در مورد جواب منفی اون خانم ؛ من وقتی تصمیم گرفتم موضوع رو با ایشون مستقیماً در میون بذارم با خودم فکر کردم میرم و جوابمو می گیرم و از بلاتکلیفی ، دلمشغولی ، افت تحصیلی ، حواس پرتی و ... و... و... راحت میشم برام هم اهمیتی نداشت و نداره که جواب منفی بشنوم ، چون معتقدم که قلبی که برای من نمی تپه رو نمیشه با زور مال خودم بکنم ، اما اینجا قضیه دو وجه پیدا می کنه : 1) اگه جواب منفی ناشی از این باشه که ایشون از من خوششون نیاد قول میدم به هیچ وجه ناراحت نشم 2) اما اگه جواب منفی ناشی از اشتباه و ندونم کاری و بدصحبت کردن من باشه ، همچین قول نمیتونم بدم! فکر میکنم اونطوری جداً داغون میشم

    من میدونم اگه جواب منفی بشنوم ، اصلاً فکر نمی کنم که جذاب نیستم چون خودم میدونم ظاهراً و واقعاً هستم! (تعریف از خود!) ؛ من میدونم بدون زن نمی مونم و دختر زیاده! من میدونم که اگه صبر کنم مادرم برام دختر این فامیل یا اون فامیل رو می گیره! من میدونم! اما اینو هم میدونم که من یکی دیگه رو دوست دارم ، شاید این حرفم شبیه عشقهای دبیرستانی باشه اما من احساسم نسبت به ایشون اینقدر قویه که خیلی قاطعانه میگم یا ایشون یا هیشکی (چند سال دیگه هم سر حرفم میمونم تا آخر ؛ کاش میدونست که چقدر خالصانه دوستش دارم) و من میدونم اگه بهش نرسم نه عدم جذابیته نه عدم تواناییه نه بدشانسی بلکه اشتباهم در تشخیص راه درسته و اشتباه در صحبت مستقیم. اگه جواب منفی بشنوم افسرده نمیشم ، قرص هم نمیخورم و اون داستانا... فقط اگه ناشی از اشتباه خودم باشه - نه از اینکه ایشون از من خوششون نیاد - خیلی داغون میشم
    اینکه عصبانی شدم از همه جا نالیدم دلیلش عذاب هاییه که دیدم ، دلیلش اینه که دو ساله یکی رو دوست دارم و فقط خودم و خدا میدونیم که دوستش دارم و خودم و خدا میدونیم که چقدر دوستش دارم اما نه راه پیش داشتم و نه پس ، هیچ اقدامی هم نکردم نه تونستم ، نه تجربه شو داشتم که بدونم چه کاری درسته ، نه غرورم اجازه ی برخی کارها که از خیلی ها برمیاد رو داده ، و همش به خودم گفتم تو با بقیه فرق داری و این شد که 2 سال رو به غم گذروندیم

    باز هم از "wintersun77" عزیز تشکر ویژه دارم که برای درددلام و مشکلم وقت میذاره

    از همه ی کسانی هم که تاپیک رو میبینن و بی تفاوت رد میشن ... ممنونم



    دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام دوستان

    چرا انقدر شتاب زده ؟؟؟؟؟ مي ترسين تو عيد از دست بره ؟؟؟؟
    شتاب زده نیست ؛ 2 ســــــــــــــالــــــــ ـــــــــه!!! ولی خب تا شروع تعطیلات فقط چند روز مونده!!!!
    نمی ترسم تو عید از دست بره!!! می ترسم خودم از دست برم!!!
    نمیدونم یه جورایی به دیدنش عادت کردم

    الآن یه مشکلی دارم ، میخوام برم و حرف دلمو بزنم اما یکی از دوستاش همیشه باهاشه و به هیچ وجه ازش جدا نمیشه ، تمام مدت به دنبال یه فرصتم که دوستش نباشه اما نمیشه که نمیشه ، به هیچ وجه ازش جدا نمیشه ، اون دوستش گریه ام رو در آورده

    مهتاب خانم بابت 4 مورد راهنماییتون ممنون


    (تا الآن 360تا بازدید و باز هم فقط 5 نفر کمکم کردن ؛ چقدر بی تفاوت از کنار مشکلم رد میشن :( )

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام به همه ی دوستان


    امروز رفتم و حرفامو بهش گفتم

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    دوستان سلام بعد از تقریباً یک ماه ؛ خب همونطور که می دونین من رفتم و قضیه رو بهش گفتم من وقتی باهاش صحبت کردم گفتم ما از همدیگه شناختی نداریم و هرطور که خودش صلاح میدونه این آشنایی بیشتر بشه ایشون هم گفت باید فکر کنم ، بعد از اون روز تعطیلات عید پیش اومد و نهایتاً دیروز اولین بار بعد از عید بود که با همدیگه کلاس داشتیم ، اما الآن یه چیزی رو نمی دونم اونم اینه که من چی کار باید بکنم؟ باید برم باهاش صحبت کنم و نظرش رو بپرسم؟ من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟ از طرفی صحبت دوباره با این شرایط که دوباره همون دوست عزیز(!) قدم به قدم ایشون رو لحظه ای تنها نمیذاره برام خیلی مشکل تر هم شده
    خجالت هم میکشم نمی دونم این خجالت دیگه چه نوع مشکلیه؟؟!!


    نظر شما چیه؟

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    ممنون
    همین کار رو میکنم ، الآن خیلی ناراحتم چون دیروز اتفاقاتی که پیش اومد خیلی جلوه ی بدی داشت ؛ تا یکشنبه هم باهاش کلاس ندارم
    خیلی هم دلخورم که در عین حال که میدونه من چقدر از دوستش متنفرم(!) اما هیچ اقدامی برای یه لحظه جدایی نمیکنه! البته میدونم دوستش بیش از حد کنجکاوه و کار خیلی سختیه!

    من برای فهمیدن نظر ایشون عجله ای ندارم اما از طرفی فکر میکنم اگه این کار رو هرچه سریعتر نکنم ایشون در مورد من و تصمیمم بدگمان بشن ، شما چی فکر میکنین؟
    نظرتون چیه؟

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دوستان ؛ چشم انتظار کمکتون هستم

    سلام
    امیدوارم حالتون برعکس من خوب باشه ؛ این چند وقته خیلی بهم سخت گذشته ، مشکلهای همیشگی و امتحان های سخت که چیز خاصی برای نگرانی نیستند و تقریباً بهشون عادت کردم ، چیزی که این بار اضافه شده بود یه سری وقایع واقعاً خاله زنکی بین بچه های کلاس بود که فقط این وسط من ضرر کردم . . .
    مهسا خانم از شما بابت پست دلگرم کننده تون خیلی خیلی ممنونم ، میدونم کلاً اوضاع تالار بهم ریخته س یا شایدم بچه های تالار وقتی میبینن که تاپیک یه خورده کِش دار شده رغبتی به کمک ندارند ، اما مشکل ، فقط شانس منه نه از تالار! چرا که الآن من بیشتر از همیشه به کمک نیاز دارم ، مغزم و منطقم کار نمیکنه دیوانه وار رفتار میکنم ، نمیخوام و دوست ندارم اینطور باشه ولی خب فکرم به جایی نمیرسه واسه همین بیشتر از همیشه به کمک نیاز دارم . . .

    اگه رمزآلود یا مبهم توضیح میدم معذرت میخوام چون نمیخوام جزئیاتی که باعث میشه شناخته بشم ، گفته بشه و شناخته بشم


    چند وقت پیش یه کار دسته جمعی توی کلاس ما بین بچه ها شکل گرفت که تقریباً مسئولش من بودم از همان ابتدای کار چندنفر از دخترهای کلاس شروع کردند به موش دووندن توی کار ، و این کار رو هم روز به روز بیشتر میکردن ، ضمناً توی کلاس ما رابطه ی پسرها و دخترها چندان خوب نیس (یعنی سلام رو هم یه روز در میون بهم میدن!) ، داشتم میگفتم ، به همین دلیل و دلایل دیگه این افراد برای من به دشمن خونی تبدیل شده بودن و من هم از همه جا بی خبر! بهتر بگم خبر داشتم ، اما فکر نمیکردم اینقدر من (که آدم فوق العاده آرومی هستم) خاری باشم توی چشم اونها! (شاید پیش خودتون فکر بکنین که این یه طرفه به قاضی رفتنه و... اما نه ، باور کنین من کاری با اونها نداشتم و نمیدونم چرا با من مشکل دارند)
    خلاصه ؛ همین چند روز پیش سر یکی از کلاس ها همون خانمهای دشمن همکلاسی در کمال ناباوریِ ما شروع کردند به توهین غیرمستقیم با گوشه و کنایه به من و بعضی از پسرهای کلاس! که بعد از مدتی یکی از پسرها جوابشون رو داد و توی وبلاگ کلاس هم بهشون جواب دادن ، و بالاخره همین موضوع براشون شد مث پیرهن عثمان!!!
    فرداش با حرکاتی شرم آور مدام گوشه و کنایه میومدن و خیلی حرکات دیگه که برام بی معنی بودن ! و. . . و نهایتاً گفتن اسم ما و چندتا از خانمها باید از توی کار گروهی خارج بشه ؛ و وقتی لیستشون رو به من دادند من یه لحظه خشکم زد ؛ اسم خانم مورد نظر من هم توی لیست بود!!!!!! و وقتی خوب فکر کردم و دقت کردم ، یه جورایی حس کردم همون خانم هم اخلاقشون با من تغییر کرده!!!

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 13:06]
    تاریخ عضویت
    1388-12-05
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    2,973
    سطح
    33
    Points: 2,973, Level: 33
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    176

    تشکرشده 167 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question | خیلی تنها

    چند روز گذشت و من فقط به این فکر میکردم که چرا اسم ایشون هم توی لیسته؟؟؟؟؟؟!!!!!
    یه روز که همین سه شنبه ی گذشته بود رفتم و باهاش صحبت کردم خیلی صحبت کردیم و از همه چی گفتیم و من فهمیدم : بـــــــــــــــــــلـه!!!! خانمهای محترم ِ دشمن زحمت کشیدن و نزدیک چندماهیه که به بدگویی و در آوردن انواع و اقسام حرفها برای من و خیلی از بچه ها (بیشتر من!) مشغول بوده اند!!!!!
    چیزهایی که شما هم باورتون نمیشه من هم باورم نمیشد که این افراد این قدر ماهرانه روز رو سیاه و شب رو سفید جلوه بدن!!!!!!
    اوایل گیر داده بودن به سرسنگینی ِ من و دوستم! که فلانی و فلانی چقدر مغرورن و ... و... و...
    بعد اخیراً اینطور جلوه داده بودن، کسی که توی وبلاگ جواب اهانت دخترها رو داده من بودم و... و... (با دلایلی خاله زنکی که مثلاً توی اون مطلب از تکیه کلامهای همیشگی من استفاده شده!)
    خیلی کارهای ناگفتنی و ناشایست دیگه که همه رو با استدلال و سفسطه چینی های ماهرانه به من چسبونده بودن و....
    اون روز من فقط تونستم در این مورد حرف بزنم و فقط بگم: نه!اینطور نبوده و نیست ، نه اینطوری نبوده ، اشتباه شده و . . .
    فکر میکنم من خوب صحبت کردم و استدلال و دلایل من چون مبتنی بر حقیقت ماجرا بود تونست ایشون رو از اشتباه دربیاره ، من آدم محکمی ام اما بس که هِی اون گفت و من گفتم : نه حقیقت این نیست! داشت گریه ام میگرفت ، دشمنی تا کجا؟ چقدر؟ نمیدونین چه دلایل عجیب و غریبی تحویل این بنده خدا داده بودند!!! با خودم گفتم اگه میخواد با چندتا بدگویی و حرفهای الکی فریب بخوره همون بهتر که فریب بخوره اما انصافاً ایشون زود قضاوت نکرده بودن و میخواستن حقیقت رو از زبون من بشنون ، دلایلی از لحظه لحظه ها با هم جور کرده بودند که من هم بودم به خودم شک میکردم!
    خلاصه بعد از این صحبت ها ، در مورد خودمون(!) صحبت کردیم (واقعاً گفتن ِ "خودمون" جالبه! آخه تا اون موقع فقط از من و بدی هام صحبت کرده بودیم) بهش گفتم که تعلیق موضوع برای من سخته و اون روز که تصمیم به تعلیق گرفتیم علی رغم اینکه فکر میکردم داریم عقلانی تصمیم میگیریم احساسی تصمیم گرفتیم چطور ممکنه که بشه این موضوع رو تعلیق کرد؟ یا اصلاً تعلیق کار درستی نیست بعد کلی صحبت کردن من به همون نتیجه ی صحبت قبلی ام رسیدم : "ایشون به من اعتماد کافی نداره" (بهش گفتم هرطور که راحت تره با هم صحبت کنیم ، اگه از صحبت تو محیط دانشگاه ناراحت میشه ، به همدیگه sms بزنیم ؛ گفت که چطور میتونه اعتماد کنه که من smsهارو به کسی نشون ندم!!!!!!!!!!!!!!!! اینجا بود که داشتم دیوونه میشدم ، اون در مورد من چی فکر میکنه؟ از من چی بهش گفتن؟ چندتا از بدگویی ها رو به من گفته؟ چندتاشو تونستم جواب بدم و متقاعدش کنم؟ چندتاشو توی دلش نگه داشته و من نمیدونم؟ خدایا ! و.... ) بعد از اینکه متقاعدش کردم که باید یه سری اطلاعات از همدیگه داشته باشیم بالاخره قبول کرد توی محیط دانشکده تحت شرایط خاصی با هم صحبت کنیم

    فرداش اومد و گفت کلی فکر کرده و با این کار مخالفه و تنها راه رو تعلیق تا فارغ التحصیلی میدونه چون نمیخواد فکرش رو مشغول اینجور چیزها بکنه ، گفتم تو میخوای به موضوع فکر نکنی اما من نمیتونم فکر نکنم چرا به من مبهم و حدوسط جواب میدی گفت اگه جواب منفی خیالم رو راحت میکنه جوابش منفیه! و یه سری حرفهای دیگه مثل همین که برام معنی ای ندارن و بعدش رفت من که نمیدونم منظورش چیه شاید شما بدونین؟

    نمیدونم چی شده؟ چی میخواد بشه؟ آینده چی میشه؟ خسته شدم ، از همه چی ، از این موضوع ، از یادآوری حرفاش ، از نفهمیدن حرفاش ؛ اذیت میشم از یادآوری و نوشتن این همه دشمنی که به هیچ چیز و هیچ کس هم رحم نکرده ؛ میدونم براتون مشکل من اهمیتی نداره ، تاپیکم رو نمیخونین ، اگر هم میخونین کمکی نمیکنین ، نهایتش یا متأثر میشین یا بهم میخندین ، اشکال نداره آخه خودم هم دیگه برای هیچ چی اهمیتی قائل نمیشم ، مهم اینه که من دردودل میکنم و خیلی ها سرگرم میشن ؛ میخواستم مثل همیشه آخر پستم بنویسم که "منتظرم" اما نمینویسم چون دروغه و من دیگه منتظر نیستم ، منتظر هیچی

  12. 2 کاربر از پست مفید خیلی تنها تشکرکرده اند .

    خیلی تنها (پنجشنبه 21 مهر 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 مرداد 90, 09:49
  2. به نظر شما ماهواره ميتونه باعث اختلاف بين زن وشوهرها بشه؟
    توسط بيصدا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 دی 89, 08:33
  3. نميخواد يا نميتونه؟
    توسط hamishetanha در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 29 آبان 89, 21:55
  4. +احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستان
    توسط M_d در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 09:51
  5. احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستان
    توسط M_d در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 87, 09:51

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.