به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 100
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 12:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-30
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,305
    سطح
    29
    Points: 2,305, Level: 29
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 89 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات روحی همسر من

    با سلام
    من 1 ساله ازدواج کردم و 1 سال هم عقد بودیم همسر من آدم بدبینی هست به همه جز خودش و خانوادش بدبینه خیلی من رو تو محدودیت می زاره ،موقع عصبانیت متوجه حرفها و کاراش نمی شه ، دست روم بلند میکنه!! نمیدونم اصلا علاقه ای به من داره یا نه؟ خیلی راحت به من می گه من همین هستم که هستم نمی خوای و نمیتونی برو!!!

    الان 2 هفته است که برگشتم خونه پدرم و تو این 2 هفته کوچکترین تماسی نه خودش و نه خانواده اش با من نگرفتند،

    من دوست ندارم زندگیم رو خراب کنم اما با این همه آزار و بدبینی ، چطوری می تونم یه عمر تحمل کنم ؟! خانواده ام هم می گن طلاق بگیرم .

    می خوام بعد 2-3 ماه اگه ازش خبری نشد درخواست طلاق بدم
    حتی اگه هم بیاد با وجودی که دوستش دارم اما عقلم می گه ادامه این زندگی فایده ای نداره
    اما هنوز یه کم دوستش دارم و از تصور اینکه طلاق بگیرم و اون دوباره ازدواج کنه ناراحت میشم هر چند که همیشه می گفت: من دیگه هیج وقت ازدواج نمیکنم

    از دوستان و مشاورها کمک م یخوام تا نظر بدند


  2. کاربر روبرو از پست مفید negaar تشکرکرده است .

    negaar (یکشنبه 11 مهر 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آبان 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1389-5-30
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    2,299
    سطح
    28
    Points: 2,299, Level: 28
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 205 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام و درود بر شما.

    ماشاالله! در شگفتم شما خانوما چقدر بیخیالید و زندگی رو بچه بازی فرض کردید.

    مگه جنابعالی همسر ایشون نیستی؟ مگر هنگام ازدواج پیوندی برقرار نکردید که معنیش تکامل یکدیگر است؟
    مگر خدا شما و همسرتان را لباس و پوشش یکدیگر قرار نداد.؟؟؟؟

    تشریف آوردی خونه پدرتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! شرم آوره زن یا مرد خونه رو ترک کنه و بره. چون حرمت زندگی شکسته میشه. حرمت شخصیت ها شکسته میشه. زندگی اساسش زیر سوال میره. اگه زن بره که دیگه بد تر.
    قضیه اساسی بیخ پیدا میکنه.
    به جای اینکه پاش بایستی و درستش کنی ول کردی اومدی؟ اومدی مشکلت حله دیگه؟ نه؟
    بدبینی راه حلش طلاقه؟؟؟؟ حتی کتک کاری، چقدر تلاش کردی درست بشه.؟؟؟ شما یک سال اومدید زیر یک سقف. یعنی هیچ تلاشی نکردی!!!!!
    یه جوری پیام مهر و محبتتو بهش برسون بیاد دنبالت، سریع برگرد خونه خودت، محکم بایست و مشکلو حل کن.
    حتی اگرم شخص مغروریه و نیومد دنبالت، خودت برگرد سر خونه زندگیت. در ضمن نذار کسی از مشکلات زندگیت سر در بیاره. جنگ و دعوای زن و شوهر رو فقط باید خودشون بدونن، نه هیچ احد الناس دیگه.
    دست از قهر و بچه بازیم بر دار. دودش اول تو چشم خودت تشریف می بره.

    بدرود

  4. کاربر روبرو از پست مفید morteza-m تشکرکرده است .

    morteza-m (دوشنبه 06 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    2,922
    سطح
    33
    Points: 2,922, Level: 33
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 222 در 93 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: راهنمایی

    برای طلاق عجله نکن مخصوصاً با قانون های ما که همه اش به نفع آقایون هست
    تو می تونی 3 کار بکنی :
    1-به پدر و مادرت بگو که با خانواده همسرت صحبت کنن و ببین که آیا خانواده همسرت تمایلی به آشتی کردن دارند ؟ اگر همسر و خانواده همسرت دور باشی این دوری برای همسرت عادت می شه و می فهمه که می تونه از مسئولیت زندگی شانه خالی کنه اینطوری به نظر من ممکن این منت کشی از طرف شما حساب بشه و این آقا هم اگر دفعه دیگه هم خدای نکرده قهر کردی نمیاد دنبالت یعنی هر وقت که قهر کردی خودت هم برمی گردی
    2- صبر کنی تا خودش برای آشتی کردن اقدام کنه یا خودش دادخواست جدایی را بدهد
    3- خودت اقدام کنی که بهتره وکیل بگیری شاید هم یک تهدید برای همسرت محسوب بشه و برگرده به زندگیش و بفهمه که موضوع به همین سادگی ها هم نیست
    فقط صبور باش و وقتی که با همسر و خانواده همسرت روبرو شدی به جای اینکه دعوا کنی با متانت و آرامش علت اینکه در این مدت از تو خبری نگرفته اگه داد و بیداد کنی نمی تونی دلیل اینکه این مدت خبری از تو را نگرفته را بفهمی حتماً حتماً باید بدونی و به راحتی نباید آشتی کنی
    نمی خواهم استرس به تو اضافه کنم اگر برای آشتی کردن اقدام کردن باید بدونی تویه این مدت شوهرت چه کار می کرده شاید خدای نکرده سرش جای دیگه ای گرم بوده باشه
    خونسردی خودت را حفظ کن من هم مشکل تو را داشتم و خودتو دست کم نگیر

    جناب آقای morteza-m از آقایون در شگفت باشید نه از خانوم ها چرا به اینکه این آقا دو هفته نپرسیده که زنم کجاست داره چی کار می کنه و خیلی چیزهای دیگه توجه نمی کنید مثلاً آقایون باید حامی خانم ها باشند شما علناً دارید میگید که این آقا هر طوری می خواهد باشد ولی این خانم هست که باید بسوزد و بسازد و اگر هم نسازد مشکل از خانم هست نه آقا و خانم داره بجه بازی می کنه

  6. 2 کاربر از پست مفید ستاره1388 تشکرکرده اند .

    ستاره1388 (چهارشنبه 07 مهر 89)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 12:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-30
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,305
    سطح
    29
    Points: 2,305, Level: 29
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 89 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام ستاره جون ممنون که برام وقت گذاشتی
    عزیزم شوهر من مشکل سلطه جویی داره، حرفش اینه که تو 90 درصد مواقع خانم هرچی آقا م یگه بگه چشم و وقت 10 درصد آقا می تونه به حرف زنش گوش کنه ، بدبینه؟ فکر میکنه تمام عالم و آدم بد هستند و فقط اینه که خوبه!!!
    وابستگی شدید به خونوادش داره، تمام مراسم و تعطیلات و جمعه ها(که تنها روز تعطیلی منه) از 9 صبح تا 11 شب باید خونه خانوادش باشیم و من اصلا نباید واسه جمعه هام برنامه ریزی کنم!!!! باهاش هم که آروم و منطقی حرف می زنم میگه من همین هستم و کسی نمی تونه عقاید من رو عوض کنه !!! نمی تونی با این عقاید کنار بیای برو!!!
    بعد هم من خودم نیومدم خونه پدرم، شب عید فطر آقا تشریف بورده بودند خونه مادرشون و من تا 11 شب تنها بودم و خانواده ام که دیدند من تنهام اومدن پیشم که شب عید تنها نباشم ، تا از در اومد دید خانواده من اون جان تعجب کرد با بابام سلام و احوال پرسی کرد و با مامانم اصلا سلام نداد،(بدون هیچ مشکل و دلیلی) خونوادم باز چیزی نگفتند و داشتند می رفتند که میوه ای که دستشون آورده بودند رو داد بهشون و گفت شیرینی زحمت کشیدید آوردید اما ما احتیاجی به میوه شما نداریم باز خانواده من چیزی نگفتند و خداحافظی کردند، تا در رو بستند لیوانی که مامانم توش آب خورده بود رو پرت کرد تو آشپزخونه و شکست و من اصلا حرفی نزدم ، مامان اینها تو راه پله بودند که صدای شکستن رو که شنیدن برگشتند و بابام گفت چی شده ؟
    دعوا شد و داد می زد و می گفت من اصلا این رو نمی خواستم این التماس من کرد !!!!
    خانواده من هم وقتی این همه توهین رو دیدند من و آوردند خونه
    و فکر می کنید قهرش واسه چی بود واسه این که من با مامانم رفته بودم آرایشگاه که اصلاح کنم !!!!!!
    خانوادش هم همیشه تو مشکلات تنها حرفی که می زنند اینه که شوهرته هر چی می گه باید مطیع باشی و اهل پیش قدم شدن هم نیستند و کاری می کنند که عروس خودش با خفت برگرده و به همین خاطر پیشنهاد اولت منتفیه ستاره جون
    اما من نمی تونم یه عمر مثل برده فکر کنم و حتی اختیار یه تلفن کردن تو خونه ای که اکثر مخارج رو هم در حال حاضر من می چردازم نداشته باشم !!!!

    آقا مرتضی شما هم وقتی دلیل اصلی اومدن من رو نمی دونید اینطوری قضاوت نکنید؟
    به نظر شما مرد چون مرده باید هر توهین و آزاری رو نسبت به زنش انجام بده و اگه اعتراض کرد کتکش بزنه و زن چون زنه باید تمام این شرایط رو بپذیره و دم نزنه و زندگیش رو حفظ کنه؟!
    به چه قیمتی؟!! از دست دادن آرامش و داشتن استرس تو تمام لحظه های زندگیش !!!

  8. 7 کاربر از پست مفید negaar تشکرکرده اند .

    negaar (چهارشنبه 07 مهر 89)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آبان 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1389-5-30
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    2,299
    سطح
    28
    Points: 2,299, Level: 28
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 205 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام و درود بر خواهر خوبم نگار خانم،

    ببینید شما به جای اینکه پی گیری کنید و بفهمید مشکل چیه، دارید ازش فرار میکنید. این که یک ساله زندگیتونو شروع کردید، یعنی هیچ تلاشی برای بهبود وضع موجود نکردید.
    شما صرفا با یه دعوای ساده و کوچک اومدید خونه پدروتون، این اشتباهه، زندگی مگه بدون دعوا وجود داره؟ دعوا بین زن و شوهر خیلی عادیه، به قول قدیمیا: زن و شوهر دعوا کنن، مردم باور کنن( یا یه همچین چیزی)
    اشکال بعدیتون اینه که گذاشتید دیگران تو زندگیتون دخالت کنن. هنوز کار به جاهای باریک نکشیده که پدر و مادرتون رو قاطی ماجرا کردید. نمی دونم چقدر مستقل از خانوادتون هستید، اما به شخصه معتقدم تا کار جنگ و دعوا و مشکلات خانوادگی فی مابین زن و شوهر بیخ پیدا نکنه، نباید هیچ احد الناسی قضیه رو بفهمند. چون این جوری باز هم وابسته به فرهنگتون، ممکنه تو بوق و کرنا بشه و در دروازه رو میشه بست اما در دهن مردم رو نه.
    هر چه هست بین خودتونه، نذارید بحث از خونتون بیرون بره.

    در ضمن، چرا شوهرتون با خونوادتون مشکل داره؟ آیا قبلا تحقیر شده؟ آدمی زاد که بیخود با مردم سر جنگ و دعوا نداره، ببینید مشکل بوجود اومده ریشه اش چیه، چرا اینجوری با پدر و مادرتون برخورد داره؟ در ضمن آیا در تمام مواقع اینجوریه؟ شاید اون شب، به خاطر مسئله ای عصبی بوده.

    اینکه وابستگیه به خونوادش داره، درست، اما لابد تو خونه یه سری اتفاقات میوفته که ایشون علاقه نداره بمونه، حتی به میزان کمش، دوربین شکاکی رو بچرخون به سمت خودت، ببین شاید مشکل اخلاق و رفتار تو باشه، شما زن خونه ای، باید جوری رفتار کنی که شویت برای رسیدن به خونه لحظه شماری کنه. نه اینکه دو پا داره، شونصد تا دیگه هم قرض کنه ده برو که رفتیم!!

    یه مرد تا مشکل اساسی براش به وجود نیاید اهل قهر و قهر بازی نیست که بخواد بهونه بیاره شما با مادرت کجا رفتی عصبی بشه، این بهونه اس، بگرد مشکل ریشه ای را بیاب.

    اگه اومدی خونه پدر و فکر میکنی مشکل حل میشه، زهی خیال باطل. برای زندگیت ارزش بیشتر قائل شو. نباید از مشکل فرار کرد، باید پاش ایستاد و با جون و دل حلش کرد. اگه فرار کنی، پس همیشه باید از خودتم فرار کنی.


    فکرم هم نکن اگه طلاق بگیری زندگیت آباد میشه. اگه الآن یه مشکله، بعد طلاق n تا مشکل هست. خصوصا تو جامعه جاهلیت به اصطلاح مدرن و فهمیده ما.
    اصلا شرم آوره به این زودی به فکر طلاق بود. مگه زندگی آبدوغ خیاره که سه سوت درست بشه؟؟

    من فکر میکنم احتیاج اساسی به خود سازی فردی داری که به این زودی با یه مشکل کوچیک این افکار میاد سراغت!!!

  10. کاربر روبرو از پست مفید morteza-m تشکرکرده است .

    morteza-m (چهارشنبه 31 شهریور 89)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 12:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-30
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,305
    سطح
    29
    Points: 2,305, Level: 29
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 89 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    ممنون که وقت میزارید و این همه تایپ می کنید

    ببینید مشکلی بین شوهرم و خانواده ام وجود نداره فقط از روی بدبینی و ذهن بدش این کارهارو م یکنه تصورش اینه که تمام مادر زنها تو زندگی دخترسون دخالت می کنند و با دوستی های خاله خرسه زندگی دخترشون رو به هم می زنند، فقط بدبینی در حالی که خانواده من جز احترام کار نکردند، مثلا مورداش می دونید چیه؟ من کارمندم و مامانم برام سبزی می گیره،می گه مامانت برامون سبزی می گیره دخالت م یکنه تو زندگی ما شاید من بخوام محتوی سبزیم یه چیزه دیگه باشه ، غذا بهمون می ده بیاریم میگه نباید بگیری این دخالته !!! باید هر وقت من صلاح دونستم با مامانت بری بیرون شاید ماهی 1 بار ، خونه مامانم که می رم با من میاد با من بر م یگرده و نمی زاره تنها برم و.... با دوست بودن غدغن ، مهمونی دعوت شدن سمت من = دعوا و شیون و.....
    تو تمام این موارد ها وقتی سعی می کنم باهاش منطقی صحبت کنم وقتی هیچ دلیلی نمیتونه بیاره آخرش می گه من مردم من باید بگم تو چیکار کنی !!! من اعتقاداتم همینه تو و هیچ کس دیگه نم یتونه بگه غلطه و نمی تونی باهاشون کنار بیای برو ، من تو 1 سال 6 بار ازش کتک خوردم سر همین مسائل پوچ و بی ارزش

    اگه منطق حالیش بود خوب شاید به مرور درستش می کردم اما می گم که تا نمی تونه من رو قانع کنه و یه دلیل واسه حرفهاش و کارهاش بیاره می گه من مردم و اعتقاداتم اینه !!
    من چطوری با این آدم که نمی خواد کوچکترین تغییری کنه کنار بیام ؟ خود طرف هم باید بخواد سازش و همکاری کنه یا نه؟
    در مورد خانواده هم این اعتقادات من هم هست که مسائل باید توی خونه بمونه اما خود شوهرم انتقال می ده با کوچکترین مشکل به خانواده و پدر مادر من زنگ می زنه و دادو بیداد می کنه ، تو همین مورد آخر هم به بابام زنگ زده بود که فلانی بدون این که به من بگه رفته آرایشگاه ، سرخوده!!! در صورتی که بهش گفته بودم اما دروغ می گفت ، این اولین دعوا نیست ...
    دفعه آخر وقتی پیش بابام که ازش می پرسه می خوای چی کار کنی؟ میگه ما زندگیموننمی شه و من اینو نمی خواستم !!! من چطوری تو اون خونه بمونم !!!!! چه قدر تحقیر رو تحمل کنم به چه امید

    خانوادم چه قدر با کسی که بی دلیل سر بهونه های پوچ آرامش من و اون ها رو به هم می زنه کنار بیان و کوتاه بیان ؟!!! هر چی بیشتر کوتاه می یام بیشتر آزارم می ده و سلطه جوییش رو بیشتر می کنه یه مورد مثلا من باید گزارش تمام زنگهایی که می زنم و بهم می خوره رو بدم اگه یه مورد فراموش کنم میگه تو با من صادق نیستی!!
    وقتی از خونه می ره بیرون جای تلفن رو حفظ می کنه و وقتی برمی گرده اولین چیزی که می پرسه چه خبر ؟ و من باید گزارش تمام موارد پیش اومده رو بگم ؟می پرسه به کسی زنگ زدی ؟ می گم نه، می گه کسی بهت زنگ زده ؟ می گم نه ،بعد می گه پس چرا جای تلفن تغییر کرده؟!!!!!!!! دنبال اینه که یه مورد پیداکنه که من تو گزارشم نگفتم تا بگه تو صادق نیستی!!! تمام این ها به خاطر ذهن بدبینشه!!! تلفن رو که بر می دارم سریع می پرسه به کی می خوای زنگ بزنی؟ هر چقدر هم سعی کردم اونی که اون می خواد باشم اما بدتر شد و نفهمید

    اگه با مامانم یه روز اجازه بده برم بیرون ساعت برگشت تعیین می کنه مثل زندان و اگه راس اون ساعت خونه نباشم شیون می کنه و چندین بار تا اون زمان زنگ میزنه و می پرسه کجایی؟ ساعت فلانه ها !!! و من اون یکساعتی که بیرون هستم کوفتم می شه و با استرس بر می گردم خونه
    جرات ندارم حتی یک جوراب بخرم باید با هم بریم و نظر بده
    می ببنید که اینها مشکلاتی نیست که من پدید آورنده اونها باشم ، مشکل ذاتیه
    به نظر شما من م یتونم یه عمر تو زندان زندگی کنم ؟
    تنها گزینه ای که ممکنه و هنوز امتحان نکردم رفتن پیش روانپزشکه البته اگه راضی بشه که فکر نمی کنم
    و گرنه من چطوری می تونم یه آدمی با این همه افکار بد رو درست کنم ؟؟!!!!

    همیشه بعد از کوچکترین دعوایی اینقدر راحت در مورد طلاق گرفتن و این که فردا بریم دادگاه صحبت می کرد که فکر می کنم هیچ تعلق و علاقه ای به حفظ این زندگی نداشت ، این اواخر می گفت ما حرف همدیگر رو نم یفهمیم چرا باید یه عمر همدیگرو عذاب بدیم و من با وجودی که بغض تو گلوم بود می گفتم بیا تلاشمون رو بکنیم اگه نشد خوب طلاق می گیریم .... اون بود که همیشه حرف طلاق رو می زد طوری که به مرورو واسه منم عادی شد...
    به نظر شما این زندگی جایی واسه اصلاح داره ؟!!!!! و اون اصلا با دکتر رفتند عوض می شه؟!!!

    و از همه مهمتر اصلا این زندگی رو می خواد یا نه؟؟؟
    وقتی نخواد که از دست من کار بر نمی یاد!!!1

    واسم دعا کنید ، سپردم دست خدا که خودش بر همه چیز آگاه و عالمه

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 دی 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1388-7-02
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,593
    سطح
    30
    Points: 2,593, Level: 30
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 57 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    همین که نگار خانم آمدند اینجا مشکلشان را عنوان کردند یعنی دارند دنبال راه حل برای زندگیشان هستند و دوست دارند که زندگیشان با خوشی به سرانجام برسد. پس دوستان اگر دنبال مقصر نگردید و برای حل مشکل راه حل بدهید بهتر است.

  13. 2 کاربر از پست مفید nastaran58 تشکرکرده اند .

    nastaran58 (پنجشنبه 01 مهر 89), دختر بیخیال (چهارشنبه 02 مهر 93)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 بهمن 91 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,977
    سطح
    26
    Points: 1,977, Level: 26
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: راهنمایی

    سلام . ببینید هر آدمی دوست داره تو زندگیش آرامش داشته باشه چون اگه آرامش نداشته باشه هیچی تو زندگی نداره .مسلما وقتی شوهر شما به خاطر این مسایل با شما بدرفتاری میکنه آرامش و اعصاب خودشون هم به هم میریزه و طعم خوب زندگی رو نمیچشه . کدوم آدمی دوست داره که آرامش رو با دعوا و عصبانیت عوض کنه ؟ من جواب این سوال رو میدم . آدمی که دچار بیماری روحی شده باشه . من قبلا فکر میکردم که بیماری روحی باید حتما علایم به خصوصی داشته باشه و افراد به طور عادی دچار بیماری روحی نمیشن تا اینکه یکی از نزدیکان خودم دچار یه سری مشکلاتی ( یعنی الکی عصبانی میشد . کارها و حرف های غیر منطقی میزد ) شد که بعد ها فهمیدیم ایشون به بیماری روحی مبتلا شدن .در واقع قبلش خودمون رو گول میزدیم که اخلاقش تنده یا عصبانیه و این تو زاتشه . با اصرار زیاد ایشون رو نزد روانپزشک بردیم و خداروشکر مشکلشون حل شد .
    البته من نمیگم حتما این مورد برای شما هم صدق میکنه بلکه فقط خواستم چیزی رو دیدم در جریان باشید .
    براتون دعا میکنیم که مشکلاتتون زودتر حل بشه .

  15. کاربر روبرو از پست مفید r969 تشکرکرده است .

    r969 (پنجشنبه 01 مهر 89)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 آذر 90 [ 12:06]
    تاریخ عضویت
    1389-6-30
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,305
    سطح
    29
    Points: 2,305, Level: 29
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 89 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکلات روحی همسر من

    سلام دوستان
    دیروز عصر شوهرم به بابام زنگ زد که : شما 17 روزه زن من رو بردید و زندگی من رو خراب کردید!!! من رفتم تهران 2 تا اتاق گرفتم اسبابهام رو هم بردم (ما تهران بودیم و الان 2 ماه برگشتیم و من این جا سر کار می رم)، شما هم می خواید چی کار کنید؟! بیاید اسباب هاتون رو ببرید (یعنی جهیزیه من)

    بابام هم شب بهش زنگ زد که شما که می گی بیاید اسباب هاتون رو ببرید یعنی می خواین جدا شید ، پس فردا اول بیاید برید توافقی طلاق بگیرید (نگار هیچ مهریه ای هم ازت نمی خواد) بعد ما هم می یام وسایل رو می بریم
    گفته بود : نه ، من زنم رو طلاق نمی دم من دوستش دارم می خوام باهاش زندگی کنم
    بابا: اگه دوستش داری چرا دست روش بلند می کنی ؟!
    گفته بود : من نزدمش اون خود زنی کرده ، اون زن منه باید بیاد تهران با من زندگی کنه جهیزیه اش رو هم نمی خوام بمونه واسه مامانش !! شما حق نداشتید زن من رو ببرید
    بابا : اگه خودزنی کره پس ممکنه باز هم بکنه، شما زندگیتون فایده نداره و نگار نه تهران میاد و نه میاد با شما زندگی کنه و ما هم اون شب داشتیم می رفتیم که شما لیوان رو پرت کردی شکوندی مجبور شدیم برگردیم و خودت داد می زدی من دیگه این رو نمی خوام ببریدش
    گفته بود : من لیوان از دستم افتاده بود(دروغ) آره گفتم ولی شما حق نداشتید زن من رو ببرید!!
    خلاصه از بابا اصرار به اینکه شما نمیتونید با هم زندگی کنید و از اون انکار که من زنمو دوست دارم
    آخرش هم گفت من طلاق نمی دم شما اگه می خواید خودتون برید اقدام کنید





    شوهر من 1 میلیون از خانواده من قرض گرفته و 7-8 میلیون هم من تو این 1 سال تو خونه خرج کردم ، از مهریه ام می گذرم اما از این مبالغ نه چون واقعا حرصم می گیره ....

    تصمیم دارم اگه شوهرم اومد و خواست که باهاش زندگی کنم براش چندتا شرط بزارم
    1- حق طلاق با من باشه تا در صورت دوباره آزار کردن راحت ازش جدا بشم
    2- حق سر کار رفتن داشته باشم
    3- انتخاب محل زندگی با من باشه
    4- حق توهین و بی احترامی به من رو نداشته باشه
    5- هر وقت که بخوام بتونم بیام خونه پدر و مادرم و ببینمشون
    6- باید یه روانپزشک مراجعه کنه جهت کنترل اعصاب و رفتارش


    ااین ها رو می خوام به شروط عقدنامه اضافه کنم و یکبار دیگه تلاش کنم (البته اگه بیاد و این شروط رو قبول کنه) اگه باز هم بد رفتاریهاش ادامه داشت اون وقت دیگه راحت می تونم واسه همیشه ازش جدا شم


    یه مطلب دیگه اینکه تنها پولی که در حال حاضر همسر من داره 5 میلیون رهن خونمونه که خانواده ام میگن برم اون رو توقیف کنم تا هم به جبران اون 7 میلیون باشه هم نتونه اسباب هام رو جایی ببره !! اما خودم نمی دونم این کار درستیه یا نه !!!

    تا وسایل من اونجاست که صابخونه اون پول رو نمی ده و الان هم شوهرم به خاطر این که اجاره خونه افتاده گردنش حرص می زنه که ما اسباب هامونو ببریم ، اگه ما این کار رو بکنیم طلاق هم که نمیده ،میره پشت سرشم نگاه نمی کنه از طرفی می ترسم اسباب هارو ببره و پول رو از صاحبخونه بگیره (نمی دونم می تونه چنین کار ی کنه؟!!) و من حتی دیگه اون 5 تومن رو هم نتونم زنده کنم .

    از یه طرف هم می گم بزارم زمان بگذره ببینم چیکار می کنه می یاد قبول کنه که اشتباه کرده و شرایط من رو قبول کنه ، این اجاره خونه خودش مانع بزرگیه که اون بخاطر راحت شدن از شرش میاد سراغمون

    به نظر شما اون 5 تومن رو توقیف کنم جری می شه یا می ترسه نمی دونم چیکار کنم؟؟؟؟؟!!!

    منتظر نراتتون هستم

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 89 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-7-04
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,757
    سطح
    24
    Points: 1,757, Level: 24
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکلات روحی همسر من

    سلامممم نگار جون شما درست برعکس
    زندگی برادر من رو دارید
    برادرم تو دوران عقد هست و مدام داره زجر میکشهههههه
    نمیدونم کجای کارای ما ادما مشکل داره


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.