به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: حس

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1389-6-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,874
    سطح
    25
    Points: 1,874, Level: 25
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb حس

    با سلام من مدت 5 سال است که ازدواج کردم و با خانواده همسرم در یک ساختمان زندگی می کنم. با همسرم زندگی بسیار خوبی داشتیم تا اینکه امسال دارای فرزندی شدیم و مادرشوهر من احساس می کند که مادر اصلی بچه من است و من هیچ نقشی ندارم از خود جملاتی را به زبان می آورد که باعث حس تنفر من از او شده است.این مسال باعث افسردگی من شده و در رابطه من با همسرم تاثیر داشته لطفا کمکم کنید تا زندگی مثل قبل شیرین شود [/size][size=xx-large]

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: حس

    سلام

    دقیقاً متوجه منظورتون نشدم. این که کاملاً عادی و طبیعی هست که مادربزرگ نوشو دوست داشته باشه و بهش بگه دخترم یا پسرم. اتفاقا خانم هایی که عروسشونو دوست دارن نوشونو بیشتر دوست دارن. فکر می کنم از این موضوع باید خوشحال باشید و حساسیت نداشته باشید. مگه اینکه منظورتونو اشتباه متوجه شده باشم.
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  3. 2 کاربر از پست مفید green تشکرکرده اند .

    green (جمعه 19 شهریور 89)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 مهر 96 [ 01:42]
    تاریخ عضویت
    1388-9-11
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    6,415
    سطح
    52
    Points: 6,415, Level: 52
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 643 در 136 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    نقل قول نوشته اصلی توسط akrammusavi
    بامادرشوهر من احساس می کند که مادر اصلی بچه من است و من هیچ نقشی ندارم از خود جملاتی را به زبان می آورد که باعث حس تنفر من از او شده است.
    می‌شه یه کم بیشتر توضیح بدین ?
    '
    آیا قبل از این با مادر شوهرتون مشکل داشتید?



  5. 2 کاربر از پست مفید pardis81 تشکرکرده اند .

    pardis81 (یکشنبه 24 بهمن 89)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1389-6-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,874
    سطح
    25
    Points: 1,874, Level: 25
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    سلام آخه نمی تونم همه حرف های دلم را خلاصه کنم ولی بازم می گم شاید بتونید کمکم کنید مادرشوهر من زبان تلخی دارد همیشه حرف هاش را به در می گه دیوار بشنوه قبلا هم از این حرف ها می زد ولی من فقط می خندیدم بعدا برای شوهرم حرف می زدم او هم مرا آرام می کرد اما به خاطر حس مادریم نمی تونم ببینم یکی دیگه به زبون می گه مادر اصلیش منم .طوری رفتار می کنه که اگه بچه شیر خودم را نمی خورد می گفت بدید من بزرگش کنم. مامان جون و باباجون و عمه جون و عمو جون فقط یک طرفه است مادر شوهر من یک برادر دارد که خیلی دوستش دارد جلوی من به بچهم می گه این دایی جونته ها فرق می کنه .و............. بازم حساسم . بخواهید یک طومار حرف دل دارم که دقم میده.کمک کنید.

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: حس

    خوب حرف دلتونو بزنید، اینجا اومدید برای همین دیگه.

    احتمالاً حساسیت شما روی مادر شوهرتون از قبل وجود داشته و الان بیشتر داره خودشو نشون می ده یا نمود پیدا می کنه.
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1389-6-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,874
    سطح
    25
    Points: 1,874, Level: 25
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    مادر شما که شما را بزرگ کرده آیا روزی صد بار منت میذاره که زحمتتونو کشیده و نباید هیچ موقع خلاف نظرش یا بدون مشورتش کاری بکنی ؟ مادر شوهر من به شوهرم می گه فکر کردی زن و بچه دار شدی باید مادرت را دور بیاندازی ؟ در صورتی که خدا شاهده هر بار که بینشون مشکلی پیش اومده این من بودم که شوهرم را بردم پیش مادرش معذرت خواهی ؟ ولی اون همیشه می گه اول به مادرت احترام بذار بعد به زنت . چقدر جمله مامان لطیفه تو سریال جراحت قشنگ بود "رضایت من تو رضایت زن و بچتونه" نگفت اول به من احترام بذار بعد به زن و بچه ات.این ها فقط مثال هایی است که یادم میاد بخواهم فکر کنم برات خیلی حرف دارم .

    شما از یک زن حامله 7-8 ماهه که از کمر درد نمی تونه رو پاش وایسه و صبح تا شب هم می ره سر کار انتظار دارید بعد از خوردن شام توسط مهمان ها بگه عروس من زرنگه شما دست نزنید خودش می شوره. من اون موقع هیچی نگفتم و شستم . بعد از زایمان طبیعی که دکتر حتی بهت می گه (جلوی خود مادر شوهرم) بچه ات را نشسته شیر نده بیشتر بخواب مثلا اگه خواهر شوهر من که هر روز خدا این جاست با شوهرش می اومدند بالا می گفت بیا از اتاق خواب بیرون مهمان تو هستندکه دکترم بعدا کلی دعوام کرد که چرا استراحت نکردم.
    به دلیل کمبود جا به مادرم گفتم سیسمونی نخره تا بریم خونه خودمون مادر شوهر من به مادرم گفته بود نه ما فامیلامون حرف در می آرند در صورتی که فامیلاشون که دیدن من اومدند حتی بالا نیومدند من می رفتم پائین.
    اومد بیمارستان ملاقات من همه من را بوسیند و تبریک گفتند مادر شوهرم فقط به فکر این بود که بچه را ببینه که چه شکلیه؟ شبیه کیه ؟ از راه دور تبریک خشک گفت مثل یک غریبه . می دونی همه این حرف ها را می زنم که بگم اگه گوش عزیزه گوشواره هم عزیزه. اگه پسر و نوه عزیزه عروس هم عزیزه . همان چیزی که در خانه پدر من عرف است و در همه جا.

    به خاطر منتی که ممکنه سر من بذاره دوست ندارم بچه ام را یک لحظه بدم برام نگه داره .اگه پیش مادرم هم بذارم داستان داریم که چرا اون جا گذاشتی ؟ حاضرم مهد بذارم ولی دلم نمیاد . می دونی فکر می کنم اگه بچه من را بزرگ کنه واقعا من را برای بچه غریبه می کنه و خودش را مادر . یک روز که بچه من برای من خندید و برای او هر کاری می کرد نمی خندید برگشت گفت چشمم روشن فرق می ذاری ؟ یکی نیست حالیش کنه من مادرم اون مادربزرگ و همه بچه عشق اولشون مادرشونه.
    هر چی من بگم هر کاری بکنم تکرار می کنه فکر می کنه این جوری بچه مثل من نگاهش می کنه . من به شوهرم کفتم اگه دنیای محبتی که به بچه من دارند را به خود من داشته باشند بچه من اون سمتی میره ولی بر عکسش نتیجه عکس هم داره و دوری میاره.

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: حس

    پس من درست متوجه شدم که شما حساسیتتون از قبل وجود داشته و الان ایم مسئله باعث شده که دوباره خودشو نشون بده.

    خوب حق دارید، بعضی از رفتارهای مادر شوهرتون ممکنه مشابه خانواده شما نباشه، شما هم نمی تونید ایشون رو تغییر بدید. بالاخره باید خودشون رو با رفتارشون بپذیرید.

    این نظر من کارشناسی نیست ولی فکر می کنم می تونید از همین الان به مادر شوهرتون نشون بدید که خودتون کاملاً از عهده بچتون بر می آید و این حساسیتتون باعث نشه که در حضور مادر شوهرتون خودتون رو کنار بکشید. حتماً شما خودتون بهتر می دونید ولی می تونید به بهانه شیر دادن، عوض کردن لباس، خوابوندن، قربون صدقه رفتن و گرفتن آروغ یا هر چیز دیگه به مادر شوهرتون حس مادریتون رو نشون بدید.
    اکه خودتون رو کنار بکشید و فضا رو برای مادر شوهرتون فراهم کنید معلومه که از همون چیزی که نگرانید پیش بیاد. البته حتما خودتون مراقب هستید که با زیاده روی احترام بینتون از بین نره و به مادر شوهرتون توهین نشه.
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  10. کاربر روبرو از پست مفید green تشکرکرده است .

    green (یکشنبه 21 شهریور 89)

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 09:56]
    تاریخ عضویت
    1389-1-24
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,121
    سطح
    34
    Points: 3,121, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    445

    تشکرشده 379 در 146 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    با سلام به دوست خوبم
    به نظر من کار مادر شوهرتون خیلی هم بد نیست. فکر کنم شما خیلی حساس هستید که یه کمی اش به خاطر حساسیتهای بعد از زایمان هست ولی باید سعی کنید این حالتها را از خودتون دور کنید یا به وسیله مشاور و یا با برنامه ریزیهایی که در طول روز وقتتون پر بشه خلاصه باید دنبال راه حل باشید که حساسیت خودتون رو کم کنید. هر چقدر هم که محبت کنه اصلا بچه اون نمی شه پس شما نگران چی هستید؟
    ببین عزیز دلم بچه شما به سلامتی بزرگ بشه و ایشون ادعا کنه که بچه اون هست آیا واقعا هست؟ نــــــــــــــــــــــــ ـــه نیست.
    ببین دوست من ما خانم های شاغل که سرکار می رویم باید از خدامون باشه که خانواده هامون از دل و جون پذیرای بچه هامون باشند. ببین گلم اگه قرار باشه مامانت بگیردش و همش دردسر داشته باشی بده مادر شوهرت نگهداری کنه اگر هم دیدی واقعا داری اذیت می شه بذار مهد کودک ولی سعی کن آرامش داشته باشید که این ناراحتی رو به بچه ندهید که وقتی نیستی کوچولوت اذیت نکنه.
    من که با مادر شوهرم توی یه خونه هستیم ایشون هم بازنشسته هست هیچ کاری هم نداره بچه توی خونه هم نداره ولی حاضر نشد بچه منو نگهداری کنه من صبح ها با چه مکافاتی بچه رو می ذارم خونه مامانم اینا حتی اگه من 1 ماه هم نرم پایین اصلا سراغ نمی گیرند که شما ها خوبید چیکار مکنید ولی توی برخوردهاشون خیلی صمیمی برخودر میکنندها ولی وقتی نرم یا زنگ نزنم اصلا سراغ نمی گیرند خوب اینم بده به خدا ببین هرکی یه مشکلی داره (:
    سعی کن متعادل باشی شما اصلا نمی تونی مادرشوهرت رو از این ماجرا پاک کنی شاید هم نتونی حتی کم رنگش کنی ولی می تونی کاری بکنی که وقتی حرفی می زنه یاکاری می کنه اینقدر توی برخوردهاش ریز نشی و خودت و بعد از این کوچولت رو اذیت نکنی. رفتارهاشو بذار پای اینکه بالاخره اون هم مادره و نوه ها خیلی عزیز هستند اتفاقا با زرنگی و عاقلانه بودنت از این موقیعت نفع ببر و استفاه کن یه سری کارهات رو هم بدون اینکه بفهمه بینداز گردنش یا ........
    موفق باشی

  12. 2 کاربر از پست مفید mamosh تشکرکرده اند .

    mamosh (یکشنبه 24 بهمن 89)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1389-6-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,874
    سطح
    25
    Points: 1,874, Level: 25
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    با سلام به دوست های خوبم
    در جواب green عزیز وقتی اون هست بخواهی جای بچه را عوض کنی می گه بده من عوض کنم بگی آروغش را بگیرم می گه بده من بگیرم بگی... هرچی بگی جز شیردادن که چاره ای نداره می گه بده من وقت شیر دادن هم 2 دقیقه نمی شه میاد بچه را از زیر سینه بر میداره می گه بسه بیاد مامان جونش ببیندش .
    در جواب mamosh عزیز من هم می دونم که نمی شه ولی با این احساسی که داره می خواهد حرص منو در بیاره که موفق شده .
    من یک اخلاق بدی که دارم این است که نمی تونم بر خلاف میلم عمل کنم و اگه از دست یکی ناراحت باشم با دیدنش تپش قلب می گیرم و اصلا دلم نمی خواهد ببینمش حالا با اون هم همین جوریم .

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 بهمن 89 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1389-6-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,874
    سطح
    25
    Points: 1,874, Level: 25
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس

    مادر شوهر من وقتی که سر کار بودم صبح تا شب نمی دیدمش بعد از زایمانم که خونه بودم صبح تا موقعی که شوهرم بیاد نمی گفت مردی یا زنده ای ؟ شوهرم که می آمد از پائین با خودش نون و غذا و میوه و ... می آورد من که نمی خوردم تا یه روز بهش خوردم اگه اینا را برای من می خواست بده تو روز میاورد بالا . البته الانم که میاد اول می پرسه نوه اش خوابه یا بیداره ؟ اگه بیدار باشه نمیاد . وقتی هم میاد فقط بچه را بغل می کنه و قربون صدقه می ره نمی گه چیزی داری بخوری یا نه ؟ آخه اصل خرج زندگی ما از کار کرد خودمه و الان که نمی رم سر کار خیلی سخته . ولی هیچ موقع از من نمی پرسه چیزی لازم نداری ؟ در صورتی که برای پسرش تا لباس زیر هم وسیله می خره و ...
    خیلی خوشحالم که تو این سایت می تونم برای شما درد دل کنم و شما کمکم کنید چون قبلا که در این موارد بیخودی با شوهرم حرف می زدم آرومم می کرد ولی الان اگه حرف بزنم از خانواده اش حمایت می کنه از بس که مادرش سر چیزای الکی قهر و اشتی کرد و گفت کلی زحمت کشیدم به اینجا رسیدی من منکر ز حمت مادرش نیستم ولی می گم همه مادران زحمت می کشند مادر من مادر شما و ...

    اون روز های اول که بچه به دنیا میاد همه میگن که صورت بچه را نباید بوس کرد اون صورت بچه را لیس می زد و وقتی اعتراض می کردی ناراحت می شد و قهر می کرد و به بچه من می گه حیف تو که اینا پدرو مادرت هستند . بچه شیرش را خورده و خوابیده (چون اعصابم می ریزه به هم شیرم کم می شه) از خواب بیدار می کرد می گفتی بیدار نکن قهر می کرد میگفت کلی ذوق کردم تا این به دنیا اومده . یک بار هم به من گفت بچه تو به تو بگه اکرم به من بگه مامان . منم گفتم اون وقت منم اون بچه را از همین پله ها پرت می کنم پائین .
    دلم خیلی از حرف هاش گرفته. رابطه بین من و اون هیچ اهمیتی نداره با هیچ کدومشون . من فقط می خوام کاری کنم که تو خونه با شوهرم مثل قبل گرم باشم . نمی دونید وقتی به سمت خونه می رم دست و پام می لرزه و قلبم می زنه و بد خلق و بهانه جوی می شم .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.