نوشته اصلی توسط
abuzar141592
من (فاطمه) هیچ احساسی ندارم حس دلسوزی دارم.
زیاد علاقه نشان میدهد و خودش میگوید بدون من میمیرد. آشنایی قبلی وجود ندارد. از نظر فرهنگی و سطح فکر از من پایینتر است. و حدودا پنجاه درصد معیارهای مرا دارد. و جز موضوع احساس چیزی برایم مهم نیست. چون من خودم کارمندم و از نظر مالی مشکلی ندارم. و خونه و ماشین و مال برایم مهم نیست فقط شخصیت طرف مقابل برایم مهم است که آیا عرضه تشکیل یک زندگی خوب را دارد؟ آیا مردم دار است و با مردم به طرز معقولی رفتار میکند؟ آیا جنبه و ظرفیت تحمل مشکلات را دارد؟ آیا می تواند کاری کند که دوستش داشته باشم؟ آیا نسبت به خود، همسر و آینده احساس مسئولیت میکند و آدم مسئولیت پذیری است؟
من او را با شخص یا اشخاص خاصی مقایسه نمیکنم. نسبت به خودم و دیگران او را میسنجم. و تاکنون هیچ نقطه مثبتی ندیده ام و با هر کس که درباره این موضوع صحبت میکنم همه از او تعریف میکنند. و من این جواب را میشنوم که اخلاق خوبی دارد تو را بسیار دوست دارد. تو میتوانی او را همانطور که میخواهی بسازی. لگد به بخت خودت نزن سی سال سن داری. تا کی می خواهی خواستگارهایت را رد کنی؟ تا حالا بیشتر از سی خواستگار داشته ای ولی هیچ یک را نتوانسته ای قبول کنی. در صورتی که مورد پسند دیگران بوده اند و صاحب زندگی شده اند. تو مشکل از خودت است تو از زندگی می ترسی و حرفهای دیگری که هیچ یک نمیتواند مرا راضی کند. در ضمن بسیار هم عجله دارند و اعصاب مرا بهم ریخته اند و به من فشار می آورند. من هم فکر می کنم شاید درست میگویند و از زندگی خسته شده ام. خواب و خوراک ندارم و فقط وقتی فکر میکنم او را رد کنم نفس راحتی میکشم ولی از آینده میترسم که تنها بمانم. و هیچ کس را نتوانم انتخاب کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)