به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,891
    سطح
    25
    Points: 1,891, Level: 25
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسر يا دردسر!

    سلام به همه دوستاي خوب نديده!
    قبل از هر چيز اگه عنوان موضوعم نامناسبه شما يه عنوان پيشنهاد بديد.من اينقدر پريشونم كه الان فقط همين به ذهنم رسيد.
    با وجود اينكه خيلي مي ترسم وتا به حال پيش احد الناسي درد دل اينطوري نكردم دلم رو مي زنم به دريا وبراي شما مي نويسم.شمايي كه تا به حال نديدمتون.
    من 35 ساله هستم و دو تا بچه دارم.ده ساله ازدواج كردم.در زمان عقد همه خانواده م رو در يك تصادف از دست دادم وبراي همين هم هرگز كسي نداشتم تا با اون حرف بزنم.به همين علت من جشن نگرفتم ورفتم سر خونه زندگي.همسرم آدم خوبي بود(از فاميلهاي دور) و از اينكه با اون زندگي مي كردم خوشحال بودم.همون ماههاي اول متوجه شدم خيلي با دوستاش مي ره بيرون ولي هميشه يكطوري توجيه مي كرد.سعي كردم بهش اعتماد كنم وزياد گير ندم.بنابراين اونم به من اعتماد كرد و از دوستاش گفت كه معتادن و ... ولي مي گفت من خيلي قوي ام واصلا اينا روم تاثير نمي ذارن.بچه اول كه دنيا اومد منو راضي كرد از كارم دست بكشم گفت كه من درآمد كافي دارم و چرا تو اذيت بشي وحيف بچه مون و.. منم راضي شدم!سال دوم فهميدم خودش هم معتاده و اعتراف كرد كه قبل از با من بودن معتاد بوده!!!.البته منم داد وبيداد نكردم وگفتم بذار با خوبي باهاش حرف بزنم.بهش گفتم حيف تو نيست.اينقدر پسر با شخصيتي هستي،اينهمه خصوصيات عالي داري ،اصلا بهت نمياد! تا اينكه گفت مي خواد ترك كنه. فقط اينو بگم كه تا حالا سه بار رفته پيش دكتر و البته به خاطر غرور زياد هميشه كپي شناسنامه يه نفر ديگه رو مي برد كه مبادا كسي بفهمه.ولي هر بار بيشتر از يكي دو ماه طول نكشيد.كلي مقاله بهش نشون دادم كه موقع ترك بايد از دوستاي معتاد فاصله بگيري.دفعه آخر سه ماه شد ومن داشتم خوشحال ميشدم ديدم كه آقا يكماهه مي رفته خونه دوستش وپيش زن وبچه اون مواد مصرف مي كرده.وقتي فهميدم داشتم منفجر ميشدم.گفتم كاش به خودم مي گفتي!يعني اونا محرم تر بودند از من.اينم بگم كه تو اين سالها ما دعواهاي عادي داشتيم مث همه زن وشوهرها.تا اينكه سه سال پيش كارش رو از دست داد.بسكه از كارش مي زد و با دوستاي ناباب مي گشت.باور كنيد الان ديگه به مرز جنون رسيدم.تو اين سه سال فقط مواد مصرف كرده.يكي از اتاقاي خونه رو مال خودش كرده ودائم اون توئه.منكه همش ياد آق تقي! مي افتم.
    تو اين مدت نذاشتم كسي بفهمه.خانواده ش خيلي محترمند واهل رعايت.ومن بيش از اندازه تو دار.هميشه ازش تعريف كردم.نذاشتم مشكلم نقل محافل خانوادگي بشه.پارسال كه پولمون ته كشيد تنها سرمايه مون كه خونه بود رو به بهانه راه اندازي كار جديد فروخت ولي داره بابت تامين خرج خونه و اجاره از دست ميره.اصلا نميره دنبال كار.به نظرم دو شخصيتيه!چون وقتي خوبه خيلي مهربون وآقاست وحرفاي روشنفكرانه مي زنه ولي كافيه يك كلمه مخالفش حرف بزني ديوانه ميشه.خيلي خيلي ازش مي ترسم.اصلا وحشي ميشه تا آخرين حد صداش رو مي بره بالا.من همش فكر آبروم هستم كه در وهمسايه نفهمن.ولي اون از خود بيخود ميشه از اون مدلهايي هست كه خودزني مي كنه ومن مي ترسم بلايي سر خودش بياره.يا چيزايي رو كه پرت مي كنه بخوره تو سر خودم يا بچه ها.بعدشم عمرا كه پشيمون بشه اصلا عذرخواهي تو مرامش نيست.بهرحال الان دو هفته ست كه قهر كرده .صبح ها توي اتاقشه وبعدش ميره بيرون نمي گه كجا ميره كي مياد؟ بهش گفتم هر جا ميخواي برو فقط من بدونم كافيه ولي انگار نه انگار.بهش مي گم نگرانت ميشم ميگه نشو اگه بميرم يه نفر خبرم رو برات مياره.
    نمي دونم چيكار كنم در وضعيت شكننده اي هستم.خانواده اي كه نباشه ديگه حله طرف احساس قدرت مي كنه.كاش كارم رو ول نكرده بودم.اين روزها حتي به خودكشي فكر مي كنم وبعد با ديدن بچه ها بي خيال ميشم.مي دونين اين دو هفته چرا ناراحته وقهر كرده.براي اينكه دائي م يه مساله مهمي رو بهش گفته وگفته خيلي حياتيه و به كسي نگه.اول كه به من گفت من بهش گفتم ما زن وشوهريم حالا گفتي ولي ديگه به كسي نگو.گفت نه مطمئن باش.بعدم رفته خونه خودشون وسير تا پياز رو به خانواده ش گفته .اونام زنگ زدن به من وجزئيات بيشتر مي خوان.بهش گفتم تو به خانواده ت گفتي؟چرااينكارو كردي؟دقيقا همين دو جمله كه من در اوج عصبانينت سعي كردم آروم بهش بگم منفجرش كرد.اينقدر ديوانه شد وفحش داد بعدم گفت فك وفاميل تو همشون يه مشت آشغالند! كه من تا دو روز فقط گريه كردم.احساس مي كنم ديگه نمي تونم تحملش كنم.هر دفعه من ميرم طرفش ! ايندفعه نمي تونم بدجوري آزرده شدم.تا كي اعتيادش رو تحمل كنم.تا كي بي مسئوليتياش رو؟ انگار يكي خنجر زده وسط قلبم.نمي تونم با كسي حرف بزنم چون احساس خردشدگي مي كنم.از يك طرف نمي تونم فكر طلاق رو بكنم چون بعدش چه غلطي بكنم؟نه كسي؟نه كاري؟الانم بهش مي گم بذار من يك كار پيدا كنم ميگه نه! واي خدا همش دخترم مي پرسه بابا تو اتاق چيكار مي كنه كه نمي ذاره من برم؟دارم ديوونه ميشم.اين دو سه سال اخير دقيقا در جهنم زندگي مي كنم ..(واااي ببخشيد چقدر حرف زدم)

  2. 5 کاربر از پست مفید اكسير تشکرکرده اند .

    اكسير (پنجشنبه 11 شهریور 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    سلام اكسير...به تالار همدردی خوش آمدی

    خوشحالیم که مشکلت رو با ما مطرح کردی.

    اینکه گفتید همسرتان اصلا به فکر کار نیست طبیعی است چه کسی خوشش نمیاد بدون هیچ مسئولیتی و به راحتی هم مواد خود را مصرف کند و خوش باشد؟

    وظیفه شما نیست که حرص کار همسرتان را بخورید
    وظیفه شما نیست که تاوان بی مسئولیتی او را بپردازید
    بعدشم عمرا كه پشيمون بشه اصلا عذرخواهي تو مرامش نيست.بهرحال الان دو هفته ست كه قهر كرده .صبح ها توي اتاقشه وبعدش ميره بيرون نمي گه كجا ميره كي مياد؟ بهش گفتم هر جا ميخواي برو فقط من بدونم كافيه ولي انگار نه انگار.بهش مي گم نگرانت ميشم ميگه نشو اگه بميرم يه نفر خبرم رو برات مياره.
    اشتباه نکن مانند خود او باش....با حفظ احترام و محبتی که بهش داری اصلا توجهی به اینکه کجا میره و میاد نداشته باش. قهر کرد شما طبیعی رفتار کن.
    تنها کافیست بصورت غیرمستقم وارد عمل شوی یعنی کمتر با او درگیر شوی..بحث و دعوا ممنوع...خودت را مانند او به بیخیالی بزن...احساس نیازت را به نمایش بگذار

    اگر همسر شما بفهمد که مانند کوه در مقابل مشکلات ایستاده ای و به هر ساز او می رقصی ...خب هرگز برای پیشرفت زندگی و حل مشکلات قدمی برنخواهد داشت
    کافیست مانند زنان دیگر به زندگی عادی ادامه دهی.


    الان موقعیتی هست که شما باید بر روی مهارت های خودت سرمایه گذاری کنی و توجهت باید بیشتر معطوف به خودت باشه.


    چند تا سوال دارم؟؟

    الان درآمدی دارید برای خرجی خونه؟

    هیچ کدام از اطرافیان از وضع همسرتون و زندگیتون خبر ندارن؟

    در طول مدتی که ایشون ترک کرده بودند شما چه رفتاری باهاش داشتید؟



  4. 4 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (دوشنبه 08 شهریور 89)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,891
    سطح
    25
    Points: 1,891, Level: 25
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    نقاب عزيز ممنون كه جواب دادي
    يه ذره احساس آرامش كردم
    خيلي دلم مي خواد بي خيال باشم.امروز از صبح رفت تا سر شب طاقت آوردم اما بعد واقعا ترس برم داشت كه نكنه تصادف كرده يا بلايي سرش اومده.خيلي به خودم فشار آوردم بهش زنگ نزنم اما زدم،گفتم نمي تونستي اقلا يه خبر بدي گفت نه،گفتم كجا بودي گفت همين دور وبرها وگوشي رو قطع كرد.سعي مي كنم فردا بهش زنگ نزنم.


    الان درآمدی دارید برای خرجی خونه؟ گفته بودم پول همون خونه مون كه فروخت.اونم تا يكي دو سال ديگه تمومه!از تصورش وحشت مي كنم

    هیچ کدام از اطرافیان از وضع همسرتون و زندگیتون خبر ندارن؟نه اصلا.تازه اگه بفهمن فكر نكنم كسي كاري كنه.از اون خانواده هاي محترم ولي با قاعده وسرد داره.خودمم دوست ندارم كسي بفهمه خيلي خيلي سخته برام به كسي بگم. تو كل فاميل ما واونها آدم اينطوري نداريم حداقل در ظاهر!
    در طول مدتی که ایشون ترک کرده بودند شما چه رفتاری باهاش داشتید؟ من نهايت تلاشم رو كردم كه باهاش مهربون باشم ودركش كنم .با همه عصبي بودنهاش .خودشم خيلي راضي بود.جالبه كه وقتي سرحاله همش در مزمت اعتياد حرف مي زنه. ولي تنها عاملش كه هر دفعه برگشته دوستاش هستند.دائم بهش زنگ مي زدند.بعدم خودش تعريف مي كرد كه گفتند اي بابا ترك كه آسونه ما خودمون صد بار ترك كرديم .مي دوني هميشه سعي كردم ضعفهاش رو بروش نيارم .نخواستم خوردش كنم كه تحقير بشه.هيچوقت نگفتم تو بيعرضه يا بي مسئوليتي. تو مدت ترك هم سعي كردم همه چي طبق خواسته ش باشه كه يكوقت برنگرده . هم خودم خيلي آدم دلرحمي ام و هم خيلي ازش مي ترسم.شايد بايد شجاعانه تر رفتار كنم .همونطور كه گفتي بايد رو خودم كار كنم.ببينم كجاها كم گذاشتم وكجاها زياد.
    البته براي اينكه ناحقي نشه ويژگي خوب هم زياد داره(البته وقتي عصباني نباشه) مهربونه ،دست ودلبازه،با بچه ها هم رفتارش خوبه.از نظر خيانت واين حرفا هم خيلي بهش مطمئنم ولي خوب برآيند مثبت منفي هاش اين شده.




  6. 3 کاربر از پست مفید اكسير تشکرکرده اند .

    اكسير (دوشنبه 08 شهریور 89)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    2,922
    سطح
    33
    Points: 2,922, Level: 33
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 222 در 93 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    به نظر من در حال حاضر شما باید به فکر خودت و بچه ها باشی نه فکر شوهرت چون ظاهرا سرپرست خانواده شما باید باشید نه همسر شما هر چه قدر شما بیشتر احساس مسئولیت نشان بدهید همسرت هم بی خیال تر می شه تا پول خانه تمام نشده به فکر پیدا کردن کار باش و اگر می تونی پول اون خانه را در یک حساب به نام خودت باشه یا اگر نیست باید پول پس انداز کنی حتماً حتماً باید پول داشته باشی چون باید به فکر این باشی که اگر خدای نکرده پولهاتون تمام بشه و خدای نکرده پول اجاره خانه نداشته باشید و همسرتان هم احساس مسئولیتی نشان ندهد چه باید بکنید اگر نگذاشت که برید سر کار شما به خانواده اش رجوع کنید و به آنها همه چیز را بگید شایداز آنها حساب ببرد به هر حال تیری است در تاریکی موفق باشید.

  8. 2 کاربر از پست مفید ستاره1388 تشکرکرده اند .

    ستاره1388 (دوشنبه 08 شهریور 89)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    نقل قول نوشته اصلی توسط اكسير
    هیچ کدام از اطرافیان از وضع همسرتون و زندگیتون خبر ندارن؟نه اصلا.تازه اگه بفهمن فكر نكنم كسي كاري كنه.از اون خانواده هاي محترم ولي با قاعده وسرد داره.خودمم دوست ندارم كسي بفهمه خيلي خيلي سخته برام به كسي بگم. تو كل فاميل ما واونها آدم اينطوري نداريم حداقل در ظاهر!
    یعنی چی؟!!! بالاخره این آقایی که الان چند ساله معتاده، پسر همون خانواده محترمه! شما باید بهشون بگی و گرنه اینطوری به نظرم تو جرمش شریکی و هر چه هم بگذره خوب کار سخت تر میشه هم برای ایشون هم برای خود شما. قرار نیست تو کل شهر چو بندازی اما به خانواده اش باید بگی. باید ازشون کمک بخواهی. اونوقت اگر کمک نکردند حسابش جداست. نه اینکه از همین حالا بگی اونها کمک نمیکنند و محترمند!!! پس نمیگم بهشون!
    یه خورده از این مظلوم بازی و همراهی کردن و نقش زن خیلی سازگار را بازی کردن بیا بیرون. داره سو استفاده میکنه! یعنی چی که اتاق اختصاصی دادی بهش بره توش حال کنه! والله اینجوری اگه منم بودم که حالا حالا ها حالشو میبردم برای چی باید ترک میکردم؟
    حتما به خانواده اش بگو از مشاور هم کمک بگیر در این اثنا حتما حتما دنبال یک کار هم بگرد منتها باید فکری به حال بچه ها هم بکنی که از نبود شما و تنها شدن با پدر معتاد آسیب نبینند.
    امروز خونه را میفروشه خرج میکنه فردا چیزهای دیگه رو. این هشدارها را جدی بگیر و به خودت بیا. ببخشید اما این کارهایی که شما میکنی بیشتر به خیانت شبیه است تا کمک. تصمیم بگیر! محیط امن برای خلافهاش نساز!

  10. 8 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    بی دل (جمعه 12 شهریور 89)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,891
    سطح
    25
    Points: 1,891, Level: 25
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    ممنون بي دل وستاره عزيز
    در مورد كار مي دونم كه بايد خودم دنبال كار باشم.احتمالا اينطوري اونم يه فكري بكنه.تنها مشكلم بچه ها هستند كه هيچكس نيست مواظبشون باشه.
    اگه فكر مي كنيد درسته من سعي مي كنم به خانواده ش بگم،هر چند سخته.اونوقت نتيجه ش رو بهتون مي گم.
    بي دل جان من اصلا قصد مظلوم بازي ندارم بلكه دارم تلاش مي كنم يه راه حل پيدا كنم .اگه مي خواستم سازگار باشم كه اينهمه دعوا نداشتيم.من فقط خواستم آبروي خانوادگي مون حفظ بشه واميد به نجات از وضع موجود داشتم.اگه مامان بابام بودند اوضاع خيلي ساده ميشد.يعني ميگي چطوري اتاق رو ازش بگيرم؟تازه مگه من اتاق رو بهش دادم؟اون ميگه خونه خودمه دلم ميخواد.چند بار هم كه موقع سرحالي وبا خوبي باهاش حرف زدم وگفتم اثرات بدي بر بچه ها داره مي گه نگران نباش كارم كه درست شد يه جايي رو اجاره مي كنم.
    راستش الان از نظر روحي شرايطش رو ندارم كه كارم به خيانت تشبيه بشه

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    خانوم خوب! عزیز دل! میدونم شرایط روحی مناسبی نداری. اما الان بیشتر از مرثیه سرایی به محکم بودن و اقدام عاجل نیاز داری. نیاز به تصمیم گیری داری. حتما با خانواده اش صحبت کن. مشارکتشونو سعی کن جلب کنی.
    از اینکه خانواده ات را از دست داده ای خیلی متاسفم باهات همدردی میکنم. اما توی این سایت خیلی ها شرایط مشابه شما را داشته اند یا مشکلاتی به هر حال شدید اما از جنس دیگری، ولی خانواده خودشان کار خاصی نتوانسته اند برایشان بکنند.
    بنده که به شما توصیه میکنم خیلی غصه برای نداشتن حمایت خانواده خودت را نخور، از سر خوشی نمیگم! من هم تقریبا خانواده ای ندارم.
    گاهی پیش میاید که واقعا تصمیم گیری سخت میشود. تصمیم گیری تلاش میطلبد استقلال فکری میخواهد و هزینه بر است ( بیشتر معنوی).
    فرصتهایی در زندگی پیش میاد که آدم چشمشو باز میکنه میبینه هیچ کی دور و برش نیست. یا همه هستند اما هیچکس هیچ کاری نمیتون بکنه. اونقدر اوضاع نا امید کننده میشه که آدم نمیدونه چیکار باید بکنه روزی هزار بار دلت میشکنه اشک میریزی به خدا پناه میبری اما هیچ اتفاقی نمیافته.
    اتفاق زمانی میافته که بلند شی، یه یا علی بگی و شروع کنی به عملی کردن تصمیمهایی که قراره تو رو از منجلاب بکشه بیرون:
    مرد غرقه گشته جانی میکند
    دست را در هر گیاهی میزند
    تا کدامش دست گیرد در خطر
    دست و پایی میزند از بیم سر
    همین تلاشهاست که لطف خدا رو شامل حالت میکنه. خدا از آدمهایی که دست رو دست میذارند و کاری نمیکنند و میترسند تصمیم بگیرند حمایت نمیکنه:
    دوست دارد یار این آشفتگی
    کوشش بیهوده به از خفتگی

    برات آرزوی توفیق دارم


    ................................................
    یه مطلب دیگه:
    همسر شما باید انگیزه برای ترک داشته باشه. مادامی که همه چی بر وفق مرادش باشه به ترک به طور جدی فکر نمیکنه. یکی از این انگیزه ها میتونه فشار خانواده و ترس از دست دادن شما باشه.

  13. 7 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    بی دل (دوشنبه 08 شهریور 89)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,891
    سطح
    25
    Points: 1,891, Level: 25
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    آره حق با شماست
    من همون مرد غرقه گشته م كه بايد دنبال هر راهي بگرده وبالاخره يك تصميمي بگيره.براي همين هم اومدم اينجا تا كمك بگيرم.قصدم مرثيه سرايي نبود ونيست.
    بايد تصميمي بگيرم كه به ضرر حداقل بچه ها نباشه.در ضمن اون ترس از دست دادن من رو نداره اميدوارم فشار خانواده براش اهميت داشته باشه.
    در حال حاضر دو گزينه پيدا كردم
    1-خانواده ش رو در جريان بگذارم
    2-وقتي بيرون ميره وتا نصفه شب نمياد نگرانش نشم و خونسرد رفتار كنم.شايد زياد بهش اهميت مي دم و اونم روش زياد شده.
    مي دونم كه فقط خودم مي تونم زندگي م رو عوض كنم.
    بازم ممنون كه كمكم كرديد.

  15. 3 کاربر از پست مفید اكسير تشکرکرده اند .

    اكسير (دوشنبه 08 شهریور 89)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    سلام اكسير عزيز

    ورودت رو به تالار همدردي خوش آمد مي گم .

    عزيزم مي خوام اين نويد رو بهت بدم كه اولين و مهم ترين قدم رو با درخواست كمك از طريق مطرح كردن مشكلت برداشتي و اميدوار باش كه مي توني در آينده اي نزديك شوهري سالم و فعال و مسئوليت پذير كه مسئولانه براي حل مشكلات و برطرف كردن نيازهاي شما و فرزندانتون قدم برمي دارند داشته باشيد .

    اما خود شما چي . به نظر بنده شما بايد يك كمي به خودتون بيشتر توجه كنيد و باور داشته باشيد كه شما لايق يك زندگي خوب ، همسر خوب و شرايط خوب هستيد و اين رو بدونيد كه از اين جا تا رسيدن به هدفتون هزينه هاي زيادي رو بايد بپردازيد . منظورم از هزينه پول نيست . منظورم انرژي ، پشت كار ، برنامه ريزي و بالاخره صبوري شما است . اين ها چيزهايي هستند كه شما براي رسيدن به اهدافتون به اونها نياز داريد .

    بهتون كتاب زنان شيفته رو توصيه مي كنم . اين كتاب شرح حال زناني است كه خودشون رو ناديده گرفته و دچار محبت بي تناسب شده اند و در اثر اين رفتار نادرست درگير شرايطي ناخواسته و نامطلوب گرديده اند .

    شما با خوندن اين كتاب مي تونيد بهتر متوجه شرايط موجود شده و اقدامي عملي براي بهبود اين وضعيت انجام دهيد .


    اين لينك رو مطالعه بفرمائيد
    .

    من سلطه پذيرم

    موفق باشيد .

  17. 6 کاربر از پست مفید پريوش تشکرکرده اند .

    پريوش (دوشنبه 08 شهریور 89)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    1,891
    سطح
    25
    Points: 1,891, Level: 25
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسر يا دردسر!

    ممنون پريوش عزيز
    اين لينك خيلي برام جالب بود.دقيقا منم سلطه پذيرم نه در حد 100 درصد ولي هستم.خيلي احساس خردشدگي مي كنم با اين تفاوت كه خشمم سر ريز نميشه روي بقيه و هميشه درونم خشم وآزردگي وجود داره.
    حتما اين كتاب رو هم مطالعه مي كنم.
    خيلي خوشحالم كه اينجا همدردي وراهنمايي مي گيرم.بالاخره بعد از سالها تونستم با كسي حرف بزنم
    زن ها هميشه نياز دارند با حرف زدن آرام بشند تا بعد بتونند تصميماتشون رو در آرامش بگيرند.
    اين شبها براي من هم دعا كنيد.

  19. 3 کاربر از پست مفید اكسير تشکرکرده اند .

    اكسير (دوشنبه 08 شهریور 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.