● "ریشههای حقارت"
▪ روابط والدین با فرزندان:
کودکانی که در محیطی پر از شماتت و نکوهش بزرگ شدهاند از حس حقارتی عمیق رنج میبرند. آنان به علت جملات سرزنشآمیز مداوم والدین، در این باور تثبیت شدهاند که دیگر ارزشی ندارند. اعتقاد به بیارزشی و عدم کفایت همچون بیماری سرطان به تمام ابعاد وجود فرد منتقل میشود وشخص حتی به هنگام بلوغ سنی و فکری باز بر این باورست که بیارزش است. لازم به یادآوری است که گاه والدین میتوانند با محبت افراطگونهٔ خود چنان محیط استریلی برای کودک بسازند که او هرگز مجال رویارویی با زندگی واقعی را نداشته باشد. در واقع محبت بیش از حد والدین چشمان کودک را بر حقایق زندگی میبندد و به کودک میقبولاند که دست یافتن به هر چیز، سخت ساده است. پر واضح است که به هنگام تجربه، چنین مدینهٔ فاضلهای فرو میپوشاد و شخص خود را کاملاً عاجز، ناتوان و حقیر مییابد.
▪ بـاورهای غلط:
اگر ما "کسب قـدرت"، "داشتن ثروت" و "برخـورداری از تـوانایی" را ارزش قلمداد کنیم و زندگی خود را حول بهدست آوردن آنها جهت دهیم، لاجرم در نرسیدن به چنین اهدافی احساس حقارت میکنیم. باید بدانیم که چنین ارزشهایی در واقع ضد ارزشند چون ریشههای حقارت و عدم کفایت را در ما تقویت میکنند.
▪ گنـــاه:
جدایی انسان از خدا و دور شدن از سرچشمهٔ محبت و فیض الهی عامل اصلی حقارت انسان است. انسان با نادیده گرفتن خدا، خود را از بزرگترین منبع لطف و تأیید جدا میسازد و در فضایی عاری از خدا تنها نظارهگر عدم کفایت خود در قیاس با دیگران میگردد.
▪ الهیات غلط:
بعضی گمان می کنند هرچه بیشتر خود را در حضور خــدا محکوم و حقیر ببینند، خداوند از آنها خشنودتر میشود. آنان دائماً در حال بیان گناهان و بیکفایتی خود به خدا هستند. برای آنها خداوند همچون شخصی است که چوب تنبیه خود را مرتب بر سر آنان میکوبد، بهخصوص هنگامی که نسبت به خود احساس خوبی دارند. دردناکتر آنکه آنان چنین رویکردی را عین فروتنی میدانند و حقارت خود را ارزش قلمداد میکنند. اما فروتنی با تحقیر خود هیچ همخوانی ندارد. فروتنی اتکا توام با شادی به خداست و نه محکوم کردن و محکوم دیدن غمانگیز خود در برابر خدا.
علاقه مندی ها (Bookmarks)