من مریم 25 سالمه حدود دو ساله که ازدواج کردم .قبل از ازدواجم به ازدواجی که شکل سنتی داره اطمینان داشتم وبا این روش هم ازدواج کردم اما بعد از ازدواجم واقعا از این طرز تفکرم پشیمون شدم . متاسفانه همسرم بارها و بارها توی این مدت ابراز پشیمونی کرده که البته روی من هم تاثیر گذاشته ومن هم از ادامه زندگی دلسرد شدم .علتش هم اینه که همسرم ملاکهاش واسه ازدواج مثل من نبوده . من خانواده و اخلاق و اصالت . ایمان و از این قبیل ملاکها واسم مهم بود و خونواده اون هم تقریبا این شرایطو داشت . ولی اون بقول خودش فقط ملاکهای ظاهری واسش مهم بوده . من از نظر ظاهری معمولی هستم . ولی همیشه با آرایش غلیظ . از نظر ظاهری و پوششی همیشه خودمو واسش آراسته میکنم .اما از آرایش کردن دائمی خسته شدم و نمیتونم هم تصور کنم که بدون آرایش منو ببینه .واسه همین اعتماد به نفسم هم پایینه اومده و همه جا هم با آرایش میرم . متاسفانه مشکل ما فقط این نیست وما طی این دو سال مراحل سختی رو گذروندیم تا به آرامش نسبی رسیدیم . اما خیلی وقتا احساس میکنم من اون چیزی نیستم که اون همیشه تصور میکرده واسه همین خیلی نا امید میشم . البته اون خیلی از اخلاق و رفتارم تعریف میکنه . اما نسبت به آینده و همسرم بی اعتمادم . ممنون میشم راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)