به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 89 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,975
    سطح
    26
    Points: 1,975, Level: 26
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Question دلخوري از شوهرم و خونوادش

    سلام به همه ي متاهلين عزيز كه هنوز از ازدواجشون پشيمون نشدن....
    حدود 2 ساله ازدواج كردم...تو اين مدت مامانم اينا خيلي به ما رسيدن..هم از نظر مادي و هم از نظر معنوي.. اما خونوادهي شوهرم اصلا انگار نه انگار...نه تلفن ميزنن حالي بپرسن..نه كادويي...هيچ خبري ازشون نيست...هفته اي يه بارم كه من به زور خودمو دعوت كردم خونشون واسه شام..بايد بريم و در سكوت تلويزيون ببينيم.... اه متنفرم از اين سكوت

    چند وقتيه يكي از عزيزامو از دست دادم(خالم)...اما شوهرم عقيده داره من كاسه داغ تر از آش شدم و الكي گريه زاري كردم و از اين حرفا... خواهرشم واسه هيچ كدوم از مراسم ما نيومد و منم سر اين جريان با شوهرم دعوا كردم..اما اون طرف خواهرشو گرفت و گفت درس داشته!!!!!!!!!!!!

    از اون روز تا الان روابط من با شوهرم سرد شده و به كل اصلا تمايل ندارم حتي همون هفته اي يكبار رو هم اونا رو ببينم..2-3 هفته از اون جريان گذشته و من هر هفته يه بهونه اوردم كه نرم خونشون... حس بدي دارم.... خيلي بد
    ما خونوادگي آدماي شلوغي هستيم و مهربون...اما اينا حتي وقتي من موهامو بلوند كردم هم حتي نگفتن اه اه چه زشت شدي.... به كل هيچي...انگاري من اصلا ادم نيستم.....
    از هيچ جنبه اي دوسشون ندارم...اصلا...
    نميدونم چه كار كنم؟؟؟؟؟
    هرچي به مامانم ميگم اينا به من توجهي ندارن تو هم به شوهر من توجه نكن به حرف نميكنه كه نميكنه... ميگه من كار خودمو ميكنم... ميدونين اينجوري چي ميشه؟؟؟ شوهرم فكر كرده خيلي داماد خوبي هست و در عوض چون مامانش به من توجهي نداره من عروس بدي هستم!!!!!!!!1 آخ كه چه حرصي ميخورم من.... اونقدر كه حتي به جدايي هم فكر كردم..اما دلم نمياد شوهرمو به خاطر خونوادش از دست بدم...اونم حاضر نيست اونارو كنار بذاره..ميگه واسش خيلي مهمن... آخه شما بگيد خونواده اي كه تولد پسرشونو فراموش ميكنن ميشه بهشون گفت خونواده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    عزیزم، یک مقدار خونسرد باش، شما دارید الان بیشترین آسیب رو به خودتون وارد می کنید اون هم به دلیل توقع زیادی که از اطرافیانتون دارید.
    چیزهایی که شما مطرح کردین، مسائلی هست که تغییر ناپذیرند، چون متعلق به خصوصیت و شخصیت افرادی هستن که شما با اونها زندگی می کنید، شما یک راه دارید و اون هم اینه که توقعتون رو کم کنید.
    عزیزم، هیچ وقت از مادرت نخواه که به همسرت بی توجهی کنه، این بدترین چیزیه که میتونی برای خودت و زندگیت بخوای.
    اینکه کسی کمک مالی بکنه، هدیه بده، توی مجالس مختلف شرکت کنه یانه، دلیل بر خوبی یا بدی اون شخص نیست، بلکه بر می گرده به طرز فکرش، دیدگاهش، شخصیتش.
    بعضی از خانواده ها ذاتن سرد هستن و بعضی گرم، اگه خانواده همسرتون سرده شما سعی کن گرما بهش بدی و اگه هم نمی تونی سعی کن اونها رو به شکلی که هستن بپذیری و دوست داشته باشی، وگرنه آسیب میبینی..

    زندگی مشترک خیلی مقدسه و همچنین ارزشمند، انقدر زود به جدایی فکر نکن.


  3. 4 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (سه شنبه 16 فروردین 90)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    عزیزم خانواده همسر من هم رفتارهایی شبیه خانواده همسر شما دارن
    همش سکوت.عدم تطابق رفتارهاشون با ما و عرف جامعه...
    من اوایل خیلی ناراحت میشدم.اما الان توقعاتمو پایین اوردم چون چاره دیگه ای نیست
    عزیزم دلیل ناراحتی شما هم مثل من مقایسه خانواده همسرت با خانواده خودت و سایر خانواده هاست
    من هنوزم وقتی بعضی کارای خانواده شوهر خاله یا کسای دیگه رو میبینم و مقایسه میکنم ناراحت میشم اما بعد خودمو کنترل میکنم
    خانواده همسر من نه تنها یادشون نیس(هیچوقت)تولد همسرم و اهمیتی هم نمیدن اگه یادشون باشه،مطمئنم اگه بدونن من براش تولد مبگیرم یا سالگرد و اینا شاید براشون مسخره هم باشه
    ولی عزیز دلم اهمیتی نداره
    بخاطر اینا زندگیتو تلخ نکن
    مهم اینه که تو با همسرت خوش باشی و از کنار همه اینا بگذری
    چون انجام دادن یا ندادنشون دردی از شما دوانمیکنه
    خودتو اذیت نکن

  5. 3 کاربر از پست مفید lvlahtab تشکرکرده اند .

    lvlahtab (دوشنبه 14 تیر 89)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    144
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    نسیم خانومی خوش اومدی

    عزیزم چرا انقد ناراحتی و سخت میگیری ؟
    خواهر جون حیف نیست سالهای اول زندگی مشترکت رو اینجوری تلخ کنی ؟
    گلم قبل از ازدواج مگه متوجه این تفاوتها تو خانواده ها تون نشدی ؟

    خب هر کسی یه اخلاقی داره ، یکی خیلی زود گرم میگیره و صمیمی میشه و یکی خیلی دیرتر .بعضیها کلا کم حرف و ساکت هستند و بعضیها هم پرحرف و شلوغ و بعضیها هم حدوسط ایندو.
    وقتی نمیتونیم کسی رو عوض کنیم باید باهاش کنار بیایم و به خودمون سخت نگیریم .اطرافیان رو هم با همدیگه مقایسه نکنیم.
    قدر زندگیت رو بدون و به خاطر توقعات زیاد(ببخشید) البته در مورد افرادی مثل خانواده همسرت زیاده) خودت و همسرت رو آزار نده.
    هیچوقت هم همسرت رو بین خودت و خانوادش قرار نده و ازش نخواه یکی از شماها رو انتخاب کنه و به اون یکی ترجیح بده .عزیزم هر کسی جای خودش رو داره .مهم اینه که تو و همسرت با هم مشکلی نداشته باشید خودتون دوتایی

  7. 3 کاربر از پست مفید m.mouod تشکرکرده اند .

    m.mouod (دوشنبه 14 تیر 89)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 89 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,975
    سطح
    26
    Points: 1,975, Level: 26
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    از همتون ممنونم به خاطر نظرات و راهنمايياتون...
    اما يكم واسم سخته كه بخوام بيخيال اونا بشم... بيخيال بيتفاوتياشون...
    از رور اولم نمي دونستم اينجورين، از بس مامانش تو خواستگاري قربون من شد و ازم تعريف كرد...باورم شد كه اينا هم مثل ما خونگرمن....
    lvlahtab عزيز ، شايد من نتونم توقعاتم رو پايين بيارم مثل شما..آخه به نظر من اينا توقع نيست..اين حقه منه كه خونواده همسرم به من توجه كنن... اين حق رو واسه خودم ميبينم كه انتظار داشته باشم اونا يه كم احساسات به خرج بدن.. به قول شما وقتي آدم بعضي چيزا رو از بقيه ميبينه كه مثلا با عروسشون چجوري رفتار ميكنن خوب آدم آده ديگه..حسوديش ميشه... من كه ميرم تو لك و تا چند ساعت حرص ميخورم و حسرت ميكشم..
    نمي دونم..شايدم به قول شما ها من پر توقع هستم... بايد سعي كنم يه كم خودمو تغيير بدم... اما فكر نكنم به اين راحتي امكان پذير باشه... من هميشه دوست داشتم مثلا با خواهر شوهرم برم استخر..پارك..سينما.. يا حتي با مادرشوهرم!!! درست مثل مامانم و عروسمون...
    اما اينا بيرون كه نميان بماند..وقتي هم كه ميريم بيرون كلا حرف نميزنن..فقط شوهرمو ازم جدا ميكنن..چون اونو ميكشن سمت خودشون و تنهايي باهم راه ميرن و من تنهاي تنها بايد واسه خودم راه برم...واسه همينم ديگه نرفتم باهاشون بيرون... آخه شوهرمم از اين وضع ناراحت بود كه بايد منو تنها بذاره...
    چميدونم........اينم از بخت منه كه اين خونواده گيرم اومده.... هي روزگار

    بازم مرسي از همتون

    تازه جالبه كه بگم..من از وقتي اومدم تو اين خونواده اينا فهميدن تولد چيه...روز پدر چيه...روز مادر چيه و يا حتي روز دختر!!!!!!!!!!
    واسشون كادو خريدم ...كيك خريدم... اما روزاي اول حتي كادو رو هم باز نميكردن و يا كيك نميبريدن... تا اينكه به شوهرم گفتم و اون به خونوادش فهموند كه زشته اگه كادو رو باز نكنن....
    به پدر شوهرم كادو ميدادم پوزخند ميزد كه مگه من بچه شدم؟؟؟ مادر شوهرم ميخنديد كه اين كارا چيه!!!!!!!!! اما من از رو نرفتم... چون كادو دادن و گرفتن از علائق من هست... اما الان بعد از 2 سال انگيزمو از دست دادم.. قبلا 100 تا مغازرو ميگشتم تا واسشون هديه بگيرم..اما الان اولين مغازه و اولين چيزي كه ميبينم ميخرم و ميگم آخرش كه استفاده نميكنن چرا خودمو خسته كنم الكي؟؟؟؟؟؟:D
    اما اين جو منو اذيت ميكنه..من به اين سيستم عادت ندارم... ما از 2 هفته قبل از هر مناسبتي تو خونمون برو بيا داريم..مشورت ميكنيم كه مثلا چه كار كنيم كه طف سورپريز بشه...اما اينا!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    تازه همين خواهرشوهري كه افتخار نداد واسه تعزيه خالم بياد..نميدونين واسش چه كارا كردم من!! تولد گرفتم يواشكي و همه رو دعوت كردم كه خوشحال بشه... كاراي دانشگاهشو كردم.. هر دفعه رفتم خونشون يه چيز كوچيكم كه شده واسش خريدم و بردم.. يا چون كافه گلاسه و اينجور چيزا دوست داره واسش درست كردم و بردم... اما اين شد دستمزد من!!!!!!!!!!!!!!! حالا بازم من توقعم زياده؟؟؟؟؟؟

    آخي يكم سبك شدم اينا رو گفتم... مرسي

  9. 2 کاربر از پست مفید nassim_khanoomi تشکرکرده اند .

    nassim_khanoomi (سه شنبه 15 تیر 89)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 27 دی 92 [ 02:28]
    تاریخ عضویت
    1389-2-06
    نوشته ها
    513
    امتیاز
    5,622
    سطح
    48
    Points: 5,622, Level: 48
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,129

    تشکرشده 1,123 در 399 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    عزیزم شاید در مقابل کارهایی که میکنی توقعت زیاد نیست
    درسته میگن آدم باید لطفی اگه میکنه بی توقع باشه و منتظر عوضش نباشه
    اما اینم میدونیم همه،که ما معصوم نیستیم.وقتی کاری واسه کسی انجام میدیم خواه ناخواه انتظار در خودمون ایجاد میشه
    اما اینم نسبیه
    پس یعنی تو میتونی توقعاتتو پایین بیاری
    بهتره بسازی با روحیه شون
    منم همونطور که گفتم هنوزم ناراحت میشم وقتی عروسای دیگه رو میبینم عین تو
    اما به خودم روحیه میدم و سعی میکنم خودمو قانع کنم
    شما هم همینکارو بکن
    بشین هر بار که ناراحت شدی با خودت حرف بزن و خودتو قانع کن که اونا رو اونطور که هستن بپذیری چون امیدی به تغییر کسی نباید داشت
    اینم بدون که کاملا درکت میکنم.

  11. کاربر روبرو از پست مفید lvlahtab تشکرکرده است .

    lvlahtab (دوشنبه 14 تیر 89)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 89 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,975
    سطح
    26
    Points: 1,975, Level: 26
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    خوشحالم كه يكي پيدا شد و منو درك كرد خدارو شكر.....
    نميدونم چي بگم!!! تنها راه چاره همينه...همينه كه همينجوري قبولشون كنم....
    و البته تصميم دارم مثل خودشون رفتار كنم...بي تفاوت باشم مثل خودشون... البته سخته اما چون حس انتقام داره آدم آروم ميشه......
    جالبه همين ديشب كارمو شروع كردم... رفتيم اونجا و من ساكت ساكت نشستم رو به تلويزيون و فقط نگاه كردم و هيچ حرفي نزدم.. خيلي سخت گذشت اما گذشت!! از خودم راضيم الان...چون آروم شدم يكم.. جالبيش اينجاست كه تولد شوهرمم بود و اونا اصلا به روي مباركشون نياوردن و حتي تبريك هم نگفتن... من هميشه اينجور روزا كيك ميبردم واسشون و كلي سروصدا ميكردم..اما ديشب اين كارو نكردم... بعدشم به شوهرم گفتم ديدي حتي تبريكم بهت نگفتن؟؟؟!!!!!!!!!!!! بيچاره حسابي شرمنده شد!!!:(
    خلاصه كه منم دارم مثل اونا ميشم...سعي ميكنم توقع هم نداشته باشم ازشون ولي در مقابل ديگه كاريم واسشون انجام نميدم... حالا بشينن تا من از سركار خسته و مونده بيام و اونارو ببرم بيرون!!!!!!!1 ديگه اين كارارو نميكنم.. اينو به خودم قول ميدم....
    از اونا فقط شوهرم واسم مهمه همين!
    بذار بفهمن كه من عوض شدم... مگه نه؟؟؟ انقدر منتظر بمونن كه من باهاشون مهموني برم كه زير پاشون علف سبز بشه!!!!!!!!!!!!

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    نسیم عزیز، سعی نکن خودت رو تغییر بدی، چون به مرور زمان این قضیه هم روت تأثیر میذاره و خسته میشی.. خودت باش عزیزم، اگه کادو دادن به دیگران خوشحالت می کنه، کادو بده، اگه اهل حرف زدن هستی، حرف بزن..
    خودت رو تحت تأثیر رفتار دیگران تغییر نده، اون وقت چند سال دیگه می بینی که چیزی از خودت باقی نمونده و میشینی تأسف می خوری، نه اونها میتونن تو رو تغییر بدن و نه تو اونها رو..

    ببین عزیزم، یه حرفی از همسرم همیشه توی گوشمه، اون میگفت فقط وقتی برای کسی کاری رو انجام میدم که ازش توقع جبران نداشته باشم.. به نظرم خیلی جالب اومد، شاید مهمترین درسی بود که بهم داد، یعنی واقعا اون زمان کار ما و عمل ما ارزش داره که بعدش انتظاری نداشته باشیم، من این کار رو می کنم چون ازش لذت می برم، خودم رو خوشحال می کنه، برام مهم نیست که کسی ارزش این کارم رو می دونه یا نه..

    البته سخته میدونم، اما قراره که سختی هایی رو تحمل کنیم و به کمال برسیم... اینطوری به قضیه نگاه کن تا بتونی دیدت رو عوض کنی و از تمام افراد دور و برت لذت ببری..


  14. 3 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (سه شنبه 16 فروردین 90)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 89 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1387-6-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,305
    سطح
    35
    Points: 3,305, Level: 35
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    نسیم عزیز،واقعا احساست قابل درکه ولی اصلا خودت را به خاطر اینکه کسی ارزش کارهای بارزشت را نمی دونی ناراحت نکن.البته این هم می دونم که تحقق این حرف خیلی هم راحت نیست.ولی سعی کن به خاطر خودت قدم برداری که اگر هم جواب شایسته ای نگرفتی ، دلخور نشی و خودت راضی باشی.منم اوایل مثل شما بودم. دفعه اول با چه ذوقی کادویی خریدم ولی وقتی از کارم استقبالی نشد، ناراحت شدم و اثرش را تو خودم احساس می کنم.هیچ وقت به اجبار و از روی عادت چیزی براشون نمی خرم.هر وقت دلم می خواد و احساس خودم راضی می شه این کار را انجام می دم ولی اهمیت نمی دم که چه برخوردی با کادویی می کنند یا اونها متقابلا برای من کادویی، عیدی و سوغاتی نمی گیرند.چون من چیزی را ازدست ندادم اونها بودند که احساس من و ارزشی که برای من داشتند از دیت دادند.وجودت و احساس پاکت با ارزش تر از اینهاست که برای کسانی که قدرش را نمی دونند متلاطم کنی.

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 20 خرداد 90 [ 15:37]
    تاریخ عضویت
    1388-8-08
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,743
    سطح
    31
    Points: 2,743, Level: 31
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلخوري از شوهرم و خونوادش

    شلام دوست من .اگه شما همه این کارهایی که می گی انجام دادی نه برای توقع تشکر که تنهای تنها برای رضای خداوند باشه خود "او" که قادر مطلق هست زندگی ات رو از جایی که فکرش رو هم نمی کنی شیرین می کنه .ببین تو "خوب" باش اما اگه کسی به تو واکنش خوبی ات رو به مهربانی نداد یا به حساب نادانی اش بذار و براش دعا کن که خدا کمکش کنه از نادانی در بیاد یا این که بنا به احتمال خیلی کم (خیلی خیلی کم) که ان شاا... این طور نیست می خواد تو رو به دستی ناراحت کنه که بازهم تو به ناراحت نشدنت اون آدم رو به هدفش نرسون.
    شاد باش .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.