به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 89 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    2,121
    سطح
    27
    Points: 2,121, Level: 27
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام
    لطفا به منه درمونده کمک کنید...
    من 1 ساله که ازدواج کردم. زندگی آرومی داریم. شوهرم آدم گرمی نیست ولی اهل دعوا و تنش هم نیست. همیشه از زندگیم راضی بودم تا اینکه چند وقت پیش به طور اتفاقی دفتر خاطرات شوهرمو پیدا کردم. از رو کنجکاوی دفترو خوندم که تازه فهمیدم چقدر بدبختم...
    من و شوهرم یه ازدواج سنتی داشتیم و هر دو از خانواده های مذهبی هستیم.
    ولی فهمیدم شوهرم قبل از ازدواج با من با دختری دوست بوده که طبق نوشته های خودش از یک سال قبل دوستیشون عاشقش بوده ولی دختره بعد از یک سال قبول کرده باهاش دوست بشه.
    تو این مدت حرف ازدواج پیش اومده اما بخاطر اینکه هر دوشون دانشجوی فوق لیسانس بودن قضیه را به پایان تحصیلاتشون موکول می کنند و خانواده ها هم از رابطشون خبر نداشتن.
    اینطور که نوشته هر دوتاشون واقعا عاشق هم بودن و همدیگرو میخواستن.
    ولی دختره از لحاظ فرهنگی و اعتقادی زیاد به شوهرم نمی خورده ولی شوهرم تو این 2 سال چیزی نمی گفته. شوهر من درسش که تموم میشه خانواده بهش فشار میارن که ازدواج کنه و شوهرم که حساسیت خانواده و بخصوص مادرشو در مورد مذهبی بودن زنش می دونسته به دختره میگه باید با کس دیگه ای ازدواج کنم.
    دختره هم اولش از شوهرم عصبانی میشه و بعد با کلی گریه قبول میکنه و باهاش بهم میزنه.
    ولی شوهر من هنوز عاشق دختره هست و چند بار باهاش تماس گرفته ولی دختره محلش نمی ذاره.
    شوهرم در مورد ازدواج ما نوشته چون مادرش خواسته منو قبول کرده و گرنه در مقابل عشق اول وآخرش که اون دخترس هیچکس به چشمش نمی یاد حتی شب نامزدیمون زنگ میزنه به دختره میگه من دارم ازدواج میکنم ولی به عشقمون خیانت نکردم . بهش میگه هیچکس نمی تونه جای تورو برام بگیره. بقول خودش ازدواج و اعتقادات یه چیزه و دوست داشتن یه چیز دیگه.
    الانم شوهرم یه سری کلاس مربوط به نظام مهندسی میره که این دختره هم توش هست و تموم فکر و ذکر شوهرم پیش دخترس ولی دختره تحویلش نمی گیره وگرنه بدش نمیاد باهاش باشه.
    تموم اتفاقات زندگی ما تو چند خط سرد وبی روح تو دفترش نوشته شده . ولی هرشب طوماری از عشقش به این دختره تو دفترش می نویسه. از زیبایی صداش و حالت چشماش گرفته تا درد دوری. نوشته هنوزم یاد اشکای قشنگش که میوفته اشک میریزه.
    دیگه نمی دونم چیکار کنم.
    (من لیسانس علوم پایه دارمو اون فوق لیسانس مهندسی.
    من قیافه معمولی دارمو اون الهه زیبایه.
    من کسل کننده و اون اخر شور و نشاطه.)
    شوهرم در کمال نامردی اینا را نوشته و ما را با هم مقایسه کرده اونم تو دوران نامزدیمون.
    دیگه تحمل این مردو ندارم. من تو زندگیم با هیچ مردی نبودم ولی این آقا به اسم مذهبی بودن و اهل نماز و روزه بودن با من ازدواج کرده ولی همه هوش و حواسش پیش اون دخترس.
    خیلی احساس بدبختی می کنم...
    به نظرتون به روش بیارم که همه چیزا میدونم یا باید کار دیگه ای بکنم؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید maryam.tal تشکرکرده است .

    maryam.tal (دوشنبه 14 تیر 89)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام به تالار همدردی خوش امدی عزیز م


    نخیر به هیچ عنوان به روی همسرت نیار


    شما کنجکاوی نکرده ای بلکه اتفاق دیگری افتاده شما تجسس کرده ای و وارد حریم خصوصی ذهنی همسرت شده ای . اما حال که این اتفاق افتاده نباید از مسئله سواستفاده کنی تا از زیر مسئولیت زندگی ات شانه خالی کنی .

    به شکل غیر محسوس و با بهانه ای به غیر از موضوع اصلی همسرت را تشویق و دعوت به مشاوره با دکتر روانشناس بالینی بکن . دکتر خودش می داند چطور مشکل را حل کند . از همسرت فاصله نگیر که کار خراب تر می شود .

  4. 12 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (سه شنبه 15 تیر 89)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 فروردین 90 [ 23:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    2,051
    سطح
    27
    Points: 2,051, Level: 27
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    نمی دونم ازدواج چه سنتی باشه و خواستگاری و چه دوستی و عاشقی... انگار مشکلات خودشو داره. اینکه به حریم خصوصیش رفتی یه حرف منطقی هست اما اینکه ایشون سعی می کنه به اون دختر نزدیک شه یه حرف دیگه است... فقط می تونم بگم خیلی دلم گرفت از شوهرت که تو رو وارد زندگی خودش و حریم خودش کرد درحالیکه هنوز عاشق کس دیگه ای بوده... تو گناهی نداری ... نمی دونم باید بش بگی یا نه اما حتمن پیش یه مشاور کارکشته برو....
    خودت چی وقتی باش ازدواج کردی دوستش داشتی؟ رابطه ش با تو چطوره؟

  6. 2 کاربر از پست مفید memul تشکرکرده اند .

    memul (سه شنبه 05 مهر 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 تیر 90 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1389-1-08
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,565
    سطح
    30
    Points: 2,565, Level: 30
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 15 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام خانومي
    منم از صميم قلب باهات همدردي ميکنم ميتونم بفهمم چه حسي داري .
    تحمل کردن خيانت سخته. اما سعي کن زودتر با يه مشاور صحبت کني تا بتوني مشکلتو زودتر حل کني .

  8. 2 کاربر از پست مفید پاييز باراني تشکرکرده اند .

    پاييز باراني (دوشنبه 14 تیر 89)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام
    ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم
    خیلی از اتفاق ها افتاده نباید خودت رو به خاطر اونها ذهنت رو در گیر کنی
    مطمئن باش شوهرت الان به شما تعلق داره ..حالا اون دختره هر طور که می خواد باشه
    خیلی از زندگی ها بوده که با عشق آتشین شروع شده و به سرانجامی نرسیده
    من هم مثل شما زن هستم ... پس احساست را به خوبی درک می کنم ... اما بدان که همه ی ما زنها با قدرتی که خدا بهمون داده می توانیم شوهرمون رو به سمت خودمون جذب کنیم ... شک نکن...
    سعی کن مهارت های زندگی را بیاموزی
    یکی از این مهارت ها " عدم تجسس و سرکشی به حیطه خصوصی همسران هست"...تمام کسانی که به حریم خصوصی همسرانشون (چه مرد و چه زن ) وارد شده اند خودشون بیشترین آسیب رو دیده اند

    سعی نکن خودت با اون دختر مقایسه منی ... این کار باعث آزار خودت میشه بلکه سعی کن نقاط مثبتت را تقویت کنی ... و شوهرت را جذب خوبی های ذاتی خودت کنی

  10. 12 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 15 تیر 89)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    جواب مشكلتون رو اني عزيزم مفيد و مختصر دادن فقط برام جالبه بدونم كه شما توي اين يه سال متوجه نوشتن اين خاطرات نشدين؟متوجه حال و روز همسرتون نبودين؟

  12. 2 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (سه شنبه 15 تیر 89)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 خرداد 94 [ 14:42]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    335
    امتیاز
    7,315
    سطح
    56
    Points: 7,315, Level: 56
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    467

    تشکرشده 462 در 208 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    دوست عزیز

    اونچه که شما باهاش مواجه شدی بخشی از مشکلات زندگیست که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد .
    این که موضوع رو به روی همسرتون بیارید جز مشاجره ، دعوا و باز شدن روی هر دو به هم و دوری بیشتر همسرتون از شما به خصوص که به زندگی شخصی او سرک کشیدین نتیجه مثبتی رو برای شما نخواهد داشت که حتی می تونه تبعات بدتری رو به همراه داشته باشه !

    بگذارید وجوه مثبت این قضیه رو بررسی کنیم ، شما چند شانس بزرگ دارید :

    1)بی محلی اون خانم به همسر شما !!! که باعث می شه ایشون نتونه جلوتر بره
    2) شما از اون خانم به لحاظ فیزیکی به همسرتون نزدیک تر هستید که این می تونه زمینه رو برای فعالیتهای بیشتر و سازنده شما فراهم کنه . در واقع شما موقعیت بهتری برای کار کردن روی همسرتون نسبت به اون خانم دارین و این نکته مثبتیه !
    3) حق با شماست پس خداوند در این زمینه پشتیبان شماست !

    به مشاوره برید و حتما کمک دریافت کنید و با روشهایی که به شما آموزش داده می شه سعی در جلب بیشتر همسرتون کنید. از این نکات مثبت استفاده کنید و با قدرت از زندگیتون محافظت کنید

    با آرزوی موفقیت و خبرهای خوش از جانب شما




  14. 7 کاربر از پست مفید *nadia* تشکرکرده اند .

    *nadia* (یکشنبه 13 تیر 89)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 بهمن 91 [ 01:39]
    تاریخ عضویت
    1389-4-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,938
    سطح
    26
    Points: 1,938, Level: 26
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام دوستان
    من دانشجوی روانشناسی بالینی هستم و به این دلیل توی این سایت عضو شدم که اطلاعات بره بالا ..
    اما در مورد این دوست عزیزمون خیلی ani شما بی رحمانه داری صحبت می کنی !
    شما خودتو آیا گذاشتی جای این دوست عزیز ؟ واقعا به این می گن تجسس ؟ خود شما بودی و دفتر طرف مقابلت رو می دیدی از کنارش می گذشتی ؟ دختر و پسر با هم که ازدواج می کنن باید همه چی رو به هم بگن ! از زندگی هم همه چی رو بدونن ! وقتی این آقا در حق این خانوم خیانت کرده و در پی عاشقی کردنشه باید سکوت کنه ؟
    واقعا کاش قبل قضاوت در مورد این خانوم یه لحظه هم خودتون رو جای ایشون می زاشتید بعد باهاشون که الان خودشون ناراحت هستن اینطوری صحبت می کردید یعنی چی شونه خالی کردن از زندگی !!!!

  16. 3 کاربر از پست مفید : ) تشکرکرده اند .

    : ) (سه شنبه 15 تیر 89)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 تیر 90 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,036
    سطح
    27
    Points: 2,036, Level: 27
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 124 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام دوست من.
    با توجه به مورد شما (که مرضی نیست) به جای روانشناس بالینی، مراجعه به مشاور خانواده رو توصیه میکنم.
    شاد باشید.

  18. 2 کاربر از پست مفید SENSEI تشکرکرده اند .

    SENSEI (سه شنبه 22 تیر 89)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 89 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    2,121
    سطح
    27
    Points: 2,121, Level: 27
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دفتر خاطرات شوهرم...

    سلام
    در مورد تجسس باید بگم شاید کار من اشتباه بوده باشه ولی من باید حواسم به زندگیم باشه و الانم نمی تونم به چیزی که فهمیدم بی تفاوت باشم.
    در مورد رفتن پیش مشاور باهاش حرف زدم ولی گفت مگه ما چه مشکلی داریم که بریم مشاوره گفتم برای اینکه زندگیمون گرم تر و صمیمی تر بشه بریم. گفت من از زندگیم راضیم لازم نیست تغییری کنه.گفتم ولی من می خوام زندگیمون عاشقونه باشه گفت عشق وعاشقی که نون وآب نمیشه, تازه من اگه دنبال این چیزا بودم که با خانواده نمی یومدم خواستگاری. چون فکر میکنه من هیچی نمی دونم بازم برام ادعای پاک بودن می کنه.
    کلا همیشه باهام بی تفاوت و سرد بوده ولی من فکر می کردم اخلاقش اینه. نمی دونستم عشقش مال یکی دیگه اس.
    منم تا میام بهش نزدیک شم یا صمیمی تر رفتار کنم خودشو عقب میکشه و موضوع را عوض میکنه. من تا حالا فکر می کردم آدم رمانتیکی نیست یا خجالتیه.
    دیشب خوابم نمی برد پا شدم گوشیشو چک کردم ببینم هنوز باهاش در تماسه یا نه.
    دیدم تموم اس ام اسایی که به هم دادنو نگه داشته.همش قربون صدقه هم می رفتنو و اس ام اسای عاشقونه به هم میدادن. تا حالا یه بارم به من نگفته عزیزم ولی به اون دختره میگفته عزیزم,عسلم, عشقم , ...
    چندتا اس ام اس عاشقونه هم مال چند وقت پیش بود که شوهرم براش فرستاده, دختره جواب داده بچسب به زن و زندگیت دیگه کاری به کار من نداشته باش. به دختره اس ام اس فرستاده که بخدا یه ذره از علاقم بهت کم نشده.
    دیگه نمی تونم تو روی شوهرم نگاه کنم. خیلی ازش بدم میاد.
    اولش اون دختره را نفرین کردم ولی می بینم باز اون یه جو وجدان داره که طرف مرد زندار نیاد ولی شوهر من اینو هم نمی فهمه. با خودخواهیش زندگی 2 تا زنو به بازی گرفته.
    باورم نمی شد شوهر من که اینقدر ادعای خدا و پیغمبر می کنه تا این حد نامرد باشه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط gh.sana
    فقط برام جالبه بدونم كه شما توي اين يه سال متوجه نوشتن اين خاطرات نشدين؟متوجه حال و روز همسرتون نبودين؟
    می بخشید خانوم من از کجا باید می فهمیدم که شوهرم دلش پیش یکی دیگه اس؟ من فکر می کردم تیپ اخلاقیش سرده.
    در مورد نوشتن خاطراتم, شوهرم می تونه وقتی تو اتاقش داره کار می کنه که البته منم نباید مزاحم کارش بشم بنویسه.
    حالا اگه زودتر میفهمیدم چی می شد؟ الان که فهمیدم چی کار می تونم بکنم؟
    من نه می تونم به روش بیارم نه تحملشو دارم.
    دیگه از هر چی دوروبرمه بدم میاد. سر عقدمون یه ساعت جفتی خریدیم که شوهرم نمی بنده و میگه به ساعت قبلیش عادت کرده تازه فهمیدم ساعت عزیزشو اون دختره برا تولدش خریده.
    کیف اداریشو من براش تمیز میکنمو میدم دستش که اونم کادوی دوست دختر نازنینشه.
    حق ندارم به کتابا و وسایل کارش و درسیش نزدیک بشم که یه وقت بهم نریزه ولی تازه فهمیدم مقالات فوق لیسانسشو اون دختره ترجمه می کرده و آقا با دیدن اینا یاد اون می یوفته.
    نوشته بود با دیدن عکساش آروم میگیره. هنوز نمی دونم عکسارو کجا قایم کرده.
    دیگه از در و دیوار خونه بدم میاد. شوهرم هر چیزی که مربوط به اون دخترس و نگه داشته و باش زندگی می کنه اینجا من فقط قرار براش کلفتی کنم.
    خدا این بلا را سر هیچکس نیاره ولی شما اگه یه لحظه خودتو جای من میزاشتی منو متهم نمی کردی.

  20. 16 کاربر از پست مفید maryam.tal تشکرکرده اند .

    maryam.tal (یکشنبه 14 شهریور 89)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.