خواهش میکنم به من کمک کنید . من یه دختر 25 ساله هستم یه چند مدت پیش به خاطر یه سری مسائلی که تو خانواده من پیش اومد من با خانوادم به شدت درگیر شدم و کار به مشاجره و دعواهای شدید کشید طوری که صدای داد و بیدادمون بیرون رفته و به گوش همسایه هامون رسید . و اونا فکر میکنن که این دعوا و درگیری شدید و حرفایی که زدیم به این علت بوده که یه کار زشت کردم و حتی اونقدر بد که من نمیتونم اینجا بگم . مادر منم یه آدم خجالتیه نمیتونست به همسایه هابگه درگیری ما سر چی بوده و حتی با خاطر خجالت اصلا" باهاشون حرف نمیزد و اونا گفتن دیگه مادرشم که باهامون حرف نمیزنه پس حتما" حرفمون درست بوده . بعد از مدتی خانواد برای حفظ آبروی خودشون رفتن همه ج گفتن که من دیونه شدم و بهشون حمله میکنم و میخوان منو ببرن تیمارستان بخوابونن تا به خیال خودشون این بر چسب رو از خانواده پاک کنن . منم که دیدم به جای اینکه از من دفاع کنن دارن منو خراب می کنن تا آبروی خودشونو نگه دارن . دچار افسردگی شدم بعد برادر بزرگترم وارد عمل شد و برای برداشتن این لکه گفته که من الان به خاطر این تهمتایی که بهم میزنن دچار افسردگی شدم و برای اینکه اج ناراحتی منو نشون بده گفته که من شبا مثل دیو نه ها بالای سرشون راه میرم وقصد کشتنشون رو دارم و همه مردم شهر رو نفرین کردم . بعد مردم گفتن که این که میخواد خانواده خودشو بکشه میاد زن و بچه های مارو میکشه باید بگیریم ببریمش . و حتی گفتن اگه کاری نکرده چرا افسرده شده و میخواد این کارارو بکنه ؟ حتما" یه چیزی شده. بعد که خانواده دیدن هیچ جوری نمیتونن کاری کنن که اوضاع حل بشه میخوان یه کاری کنن که من دیونه بشم و یا منو بندازن دیونه خونه یا اینکه خود کشی کنم و از دست این مسئله راحت بشن منم که این موضوع رو فهمیدن فعلا" کاملا" سکوت کردم و اصلا" ناراحتی هامو بروز نمیدم که نگن من دیونم . شما رو به خدا بگید من چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تنها امیدم به راهنمایی شماست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)