به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 فروردین 91 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1388-9-18
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,700
    سطح
    31
    Points: 2,700, Level: 31
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 73 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    روزهای بی گاه...

    سلام دوستان
    چند ماهه پیش تاپیکی با اسم باور نمیکنم... را ایجاد کردم و برام رضایت بخش بود ولی در مرحله ای از اون تاپیک توقف کردم نه اینکه خواهان توقف اون بودم،بلکه نتونستم ،یعنی حالم مساعد نبود(ممنون ار دوستان بخصوص از فرشته مهربان )
    الان نمیتونم بگم خیلی بهترم ولی خب بازم خدا رو شکر
    مشکل من اینجاست که در مورد آیندم و بهتره بگم رقم زدن آینده با دستای خودم تردید دارم،میترسم پیش برم...
    دوست دارم زندگی خیلی خوبی برای خودم بسازم،میخوام ولی ترس و احساسات ناخوشایند ... وجود دارند
    با شما عزیزان در میان میذارم،خوشحال میشم راهنماییم کنید
    همونطور که قبل هم گفتم نامزدی من بهم خورده،
    من قبل از انتخاب همسر، و میتونم بگم از دو،سه سال قبل راجع به انتخاب همسر و حواشی آن مطالب بسیاری خواندم وبا افراد موفق صحبت میکردم و یه جورایی همیشه کنجکاو بودم که ببینم افرادی که در ازدواج موفق بودند معیارهاشون چی بوده و چطور به نتیجه رسیدند
    خلاصه اینکه من از اون دسته بودم که:
    نه چشم بسته عاشق شده بودم که بدون فکر بخوام انتخاب کنم
    نه خلاف ارزش های خانواده رفتار کردم
    نه نیاز بخصوصی خیلی بهم فشار میاورد
    نه انتظارات و خواسته های عجیب و غریب داشتم
    نه سنم بالابود که تحت فشار باشم
    نه فشار خانواده و ... روم بود
    و...

    در کل میخوام بگم تلاش خودمو برای انتخاب همسر مناسب کردم ولی با کمال تعجب (هم برای خودم هم بقیه افرادی که منو میشناسن) از اون همه آگاهی و بررسی و تلاش به نتیجه ی معکوسی رسیدم
    الان چند جور ترس و دودلی دارم

    1-اینکه با وجود خواستگار(اگر در شرایط عادی بودم بررسیش میکردم) دوست ندارم مراحلی که قبلا رفتم وتلاشم رو کردم ولی جواب نگرفتم روپیش برم (چون خطی مشی زندگیم تغییری نکرده )
    وقتی فکرشو میکنم که قرار باشه خواستگار بیاد خونه و همون مراسم وصحبتهاو ... بخواد تکرار بشه گریه ام میگیره،یاد نامزدم میفتم و اون همه مراحلی رو که با هم طی کردیم تا به نتیجه برسیم همه بهم میگفتند شما هم نوبرید،چه میدونم شورشو در آوردید و... چند ماه دارید همدیگرو بررسی میکنید! ؟؟؟
    شاید افراد عادی درست میگفتند ما هر دو سخت گیر بودیم.آخر چی شد؟؟؟
    شکست بعد از انتخاب آگاهانه و با تامل و.......
    از طرف دیگه هم دوست ندارم به خاطر فرار از یک سری واقعیتها بدون فکر فقط به خاطر اینکه ازدواج کنم جواب مثبت به کسی بدم"هرچند خیلی ها که الان اظهار خوشبختی هم میکنند میگن ازدواج هندونه در بستس و هرچی حساس باشی که خواستگارتو بررسی کنی به نتیجه زیادی نمیرسی،چون هندونه دربستس دیگه!!!!!!! موندم به خدا.....

    2-اصلا نمیدونم اگر طرف که نمیدونه من قبلا نامزد داشتم چطور باید بهش بگم که هم حق اون ضایع نشه هم آینده من ،اصلا اگر هم گفتم اگر براشون خیلی مهم بود و حساس بشن و هی توضیح بخوان و....... چی؟ اگرم که به خاطر این موضوع ادامه ندن...

    3-حالا یه چیز دیگه!!! این اتفاق افتاد و طرفم روشن فکر بود و نامزدی گذشته ام و محرمیت خیلی براش مهم نبود و پیش رفتیم.....

    فکر اینکه بخوام با کس دیگه ای غیر از نامزد سابقم اونقدر صمیمی بشم و برم و بیام و بگم و بخندم و تا اون حد بهش نزدیک بشم ، گیجم میکنه . یعنی چطوری میتونم با یکی دیگه مثل نامزدم خوش و خرم دست همو بگیریم و کنار هم قدم بزنیم ،
    معرفیش به همون آدمای قبلی و
    بودنش تو همین خونه و کنار همون سفره با همون افراد خانواده و فامیل و
    دست آخر خلوت و ... آخه من چطور این چیزا رو کنار هم بچینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چطور کسی جای اون در کنار من قرار بگیره!!!!

    1سال به خودم فرصت دادم ولی جدا" این سوالا جلوی چشمام رژه میرن....

    برام دعا کنید
    ممنون میشم راهنمایی کاربردی هم بشنوم

    در غم من روزها بی گاه شد
    روزها با سوزها همراه شد

  2. 4 کاربر از پست مفید آسمان ابری تشکرکرده اند .

    آسمان ابری (یکشنبه 23 خرداد 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    سلام عزیزم

    الان بیش از یک سال گذشته اما هنوز شما با خاطرات اون زندگی می کنی خوب چرا ؟
    تو این یک سال هیچ کمکی به خودت برای فراموش کردنش نکردی. میدونم سخته ، حق داری اما نمی تونی زندگی رو متوقف کنی درسته پس باید به خودت کمک کنی .


    اولین حرف من اینه : شما هرچقدر هم که اطلاعات و آگاهی داشته باشی هیچ وقت نمی تونی یک آدم رو کامل بشناسی . بله این اطلاعات و آگاهی از معیارها و چیزهایی که یک زندگی رو موفق می کنه خیلی خوب و کمک کننده است اما واقعیت اینه که مرد و زن دو دنیای متفاوت دارند ، که باید در این زمینه آگاهی کسب کرد اما باز هم نمی تونی کامل بشناسی .


    1_ شما تمام مبنای فکریتون رو بر تجربه تلخ قبلی گذاشتید و این درست نیست .
    خود دوره شناخت طولانی هم مشکل آفرین است . چه کسی گفته دوره شناخت طولانی حتما ضامن یک شناخت درست است. گاهی همین دوره طولانی وابستگی عاطفی ایجاد می کنه و هر چی شناختی رو نابود می کنه .
    چه برسه به صیغه شدن که زمینه بروز احساسات بیشتر و از کنترل خارج شدن رابطه و از بین رفتن شناخت و همچنین زمینه وابستگی بیشتر رو فراهم می کنه .

    2_ شما به خواستگاراتون بگید نامزد داشتید اما وارد جزئیات رابطه نشید و بگید به دلیل یک سری اشتباهات شناختی متوجه شدیم که مناسب هم نیستیم .

    3_ شما می تونید تا آخر عمر با خیال نامزد سابقتون زندگی کنید ؟؟؟ پس چرا انقدر یادش رو برای خودتون زنده نگه میدارید ؟؟؟؟ شما اگر به کس دیگری واقعا علاقه مند بشید می بینید که می تونید اون رو بپذیرید اما با این شرایط روحی............................


    عزیزم در تاپیک قبلیت هم گفته بودی که مشاوره هم رفتی و نتیجه نداده و الان که یک سال گذشته هنوز فکرت درگیرش هست . یک تصمیم جدی بگیر و به خودت کمک کن . شما عملا با روز اول هیچ فرقی نکردی .
    فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی .
    شما هنوز هم کاملا احساست درگیر رابطه قبلی هست و طبیعیه که با این وضع نمی تونی رابطه جدیدی شروع کنی . معمولا یک سال فاصله مناسبی برای ایجاد رابطه جدید هست اما شما هیچ تغییری نکردید.


    عزیزم شما از گذشته و یک رابطه تلخ در گذشته درسهایی که میتونی بگیری رو برای خودت حفظ کن اما با اون گذشته خداحافظی کن .
    شما از اون رابطه می تونی خیلی درس گرفته باشی و حالا دیگه گول ظاهر و شعارهای یک مرد رو نخوری .

  4. 4 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (دوشنبه 31 خرداد 89)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 فروردین 91 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1388-9-18
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,700
    سطح
    31
    Points: 2,700, Level: 31
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 73 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    ممنون باران جان
    من با خاطرات اون آقا زندگی نمیکنم ،اون با آینده من بازی کرده!!!! من یادش رو زنده نگه نداشتم ،من یه تجربه مهم رو با اون شروع کردم، روح و جسم رو باهاش به اشتراک گذاشتم، چه بخوام چه نخوام حضورش موثر بوده حتی تا الان که به آینده هم داره کشیده میشه،آخه مگه قابل انکاره ؟

    من میگم که حالا که بعد از این ماههای درد آور، میخوام به پذیرش خواستگار فکر کنم(خواستگاری که از گذشتم چیزی نمیدونه) این سوالا هم برام پیش اومده!چکار کنم؟

    1- اون زمان بین خواستگاری و نامزدی ما هم 3 ماه فاصله بود
    2-باران جان دقیقا میدونم که نمیخوام جزئییات نامزدیمو به کسی بگم چه برسه به خواستگارم
    مثال:یک بار دوست مادرم اومد منزل ما، قبلش من نمیدونستم ولی از حرفاش فهمیدم که برای پسرش اومده بود
    کلی هم از من و موقعیت شغلیم و .... هم خوشش اومد وبه مادرم هم گفته بود که میخوان بیان خواستگاری همراه با شازدشون،این بین یه بنده خدایی که نامزدی منو میدونست زودتر از ما بهشون گفته بود،هفته بعد که ما رو تو خیابون دید راهشو کج کرد که نکنه با ما رودر رو شه و بگه که فهمیده و پشیمون شده..........
    باران میبینی؟ ما داریم بین این آدما زندگی میکنیم! همین یک سالی که که میگی در 20 گوشه اش اتفاقات و حرفایی از این دست برای دختر بدبختی مثل من پیش اومده،که شکست رو با تمام وجود احساس کردم،نه یک بار اونم در یک ساله پیش

    حالا میشه مثل کبک بود و گفت هوا کاملا صافه...

    واقعیت اینه،وقتی بخواد موضوعی تکرار بشه عوامل وابسته به اون چه 1 سال قبل اتفاق افتاده باشه چه 10 سال قبل بازگشایی میشه چه برای خودت،چه خانواده چه مردم .قبول نداری؟
    پس خواهشا به جای ایده آل گرایی بهتره ببینیم واقعیتی که نمایان شده چیه
    واقعیت منم ،واقعیت اینه که دلم بدجور شکسته،واقعیت اینه که حق انتخابم توسط کسی گرفته شده که زیادی براش مایه گذاشتم.
    آره دوست من واقعیت اینه که خیلی وقتا تو لحظه ها گم میشم،نمیدونم اگر تو این راه برم و مثل گذشته اون چیزا پیش بیاد باید چکار کنم ؟
    من ناراحتم ،از اون،از خودم ،از جامعم ،از شرایط
    3-شما هم اگر با خانواده و فامیلی زندگی میکردی که این اتفاق رو یه نقطه ضعف برای دختر میدونستن ،متوجه میشدی که چقدر کار من برای رسیدن به اون آسمان ایده آلی که شما هم انتظارشو داشتی سخت تر شده
    آره یک سال هم گذشت،اصلا 2 سال بگذره، شما درست میگی با این شرایط روحی........
    فکر اساسی دیگه ای هم به ذهنم نمیرسه وگرنه وقتتونو نمیگرفتم

  6. کاربر روبرو از پست مفید آسمان ابری تشکرکرده است .

    آسمان ابری (یکشنبه 23 خرداد 89)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    عزیزم
    کاملا درکت می کنم
    بدتر از جامعه وقتی است که اقوام نتونند درکت کنند و بزرگترین مشکل همینه که متوجه نیستند که چرا نامزد سابقتون همه چیز رو رها کرد و رفت .

    این نتیجه سرمایه گذاری و ارزش دادن به کسی است که واقعا ارزشش رو نداشته .
    همین جا به همه دختر خانم هایی که به این تالار سر می زنند می گم
    عزیزان ارزش شما بیش از اینهاست پس زود اعتماد نکنید و بدونید که هر کسی ارزش اعتماد شما رو نداره .

    عزیزم فقط می تونم بگم متاسفم از این وضعی که براتون پیش اومده .

    بیشتر متاسفم برای چنین مردانی که به نظر من سراسر هوس هستند و به راحتی ارزش های انسانی رو زیر پا می گذارند .

    شما امیدت به خدا باشه ، از خودش کمک بخواه ، مطمئن باش دستت رو میگیره و به قلبت آرامش میده .
    برای حفظ روحیه خودت از هیچ تلاشی دریغ نکن . از مشاوره گرفته تا ورزش و گردش و تفریح و........
    فقط باید آرامش داشته باشی و از درون اون مساله رو فراموش کنی که اگر موفق بشی این کار رو بکنی
    اون زمان دیگه یادآوری دیگران و نگاهشون هم اذیتت نمی کنه چون پذیرفتیش و بعد فراموشش کردی و محکم شدی .

    می تونی به اینجا برسی اگر از خدا کمک بخوای و خودت هم بخوای

  8. 2 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (سه شنبه 25 خرداد 89)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    2,922
    سطح
    33
    Points: 2,922, Level: 33
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 222 در 93 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    آسمان ابری عزیز
    من هم مشکل تو را دارم با این تفاوت که هنوز برای من یکسال نگذشته و من عقد کردم و شوهرم 3 ماه است که اصلاً با من حرف نزده و برای اون اصلاً مهم نیستم و الان در موقعیتی هستم که هم شوهر دارم و هم ندارم پس کاملاً تو را درک می کنم ولی به نظرم باید با واقعیت روبرو شد باید خودمون را تغییر بدهیم نه محیط اطرافمان باید از کنار آدم هایی که این طرز تفکر را دارند بگزریم و بگزاریم تو نادونی خودشون بمونن . سعی کنیم که برای خودمان زندگی کنیم . به نظر من حتماً نباید بلافاصله بعد از شکست عاطفی منتظر یک رابطه جدید شد و اگر نتوانستیم رابطه ای ناراحت شویم باید به خودمان فرصت بدهیم تا اون شخص را کاملاً از یاد ببریم و این زمان نمی شناسد.

  10. 5 کاربر از پست مفید ستاره1388 تشکرکرده اند .

    ستاره1388 (یکشنبه 23 خرداد 89)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    آسمان ابری عزیزم، اتفاقی که برای شما افتاده، اتفاقی نیست که فراموش کردنی باشه، در واقع هیچ کدوم از اتفاقات زندگی، هیچ کدوم از آموخته ها و حوادث، فراموش شدنی نیستن فقط به مرور زمان کم رنگ و بی اهمیت می شن..

    یه مثال براتون می زنم، شما وقتی که توی یک اتاق تاریک باشین،کمترین نوری که وارد اتاق بشه توجه شما رو به خودش جلب میکنه، مثلا از روزنه یه پنجره.. تا وقتی که روزنه دیگه ای به اتاق باز نشه شما فقط و فقط به نوری که از روزنه اون پنجره وارد می شه نگاه می کنید، اما اگه کمی لای در رو باز کنید، می بینید که اون اتاق از نور یه منبع دیگه هم روشن شده، دیگه ذهنتون روی دو تا نور تمرکز داره، حتی امکان داره میزان و رنگ دو تا نور رو با هم مقایسه کنید، با مرور زمان، لای در بازتر میشه، نور بیشتری وارد میشه و شما کم کم توجهتون رو از نور درز پنجره به نور لای در معطوف می کنید، با قوی تر شدن نور دوم، کم کم نور اول توی ذهنتون کم رنگ میشه تا جایی که بهش هیچ توجهی نشون نمی دین، میدونید که هست اما براتون بی توجه و بی ارزشه، چون با منبع قوی تری اتاقتون رو روشن کردین...
    ارتباط هم به همین شکله، هیچ وقت انسانهایی که قبلا وارد زندگی ما شدن فراموش نمیشن، بلکه به مرور زمان و با ورود انسانهای جدید و روابط عمیق تر، کم رنگ و کم رنگ تر میشن، تا جایی که نمیتونن کوچکترین تأثیری روی زندگی ما داشته باشن.
    مطمئن باشید همونقدر که این قضیه برای شما مهم باشه، برای دیگران هم مهم میشه، در واقع شما هستین که به یک قضیه اهمیت می بخشین.. اگه شما ساده نگاه کنید، (فردی در زندگی من بوده و بنا به دلایلی الان دیگه نیست و من با استفاده از تجربیات اون رابطه به زندگی خودم به بهترین شکل ادامه میدم) خوب این چه اشکالی میتونه داشته باشه؟
    عزیزم کسی که با شنیدن خبر نامزدی قبلی شما، از تصمیمش منصرف بشه، بعدها در زندگی آینده هم خیلی چیزها میتونه روی تصمیمش تأثیر بذاره، من نمی گم که این قضیه مهم نیست، اما چیزی که این قضیه رو مهم میکنه، علت و دلیل اتفاق افتادنش هست نه خود اون!
    بعضی وقتها، انتخاب درست و تصمیم بر کات کردن یک رابطه بیشتر نشون دهنده عقل و درایت طرفین هست تا ادامه دادن و تحمل کردن اون رابطه..
    اگه کسی از شما علت رو جویا نشد و رفت، همون بهتر که بره، شما که نمی خواین دوباره وارد رابطه ای بشین که به شکست منتهی بشه..
    سعی کن عکس العمل اطرافیان و حرفاشون رو جدی نگیری، این شما هستین که دارید زندگی می کنید و برای خودتون تصمیم می گیرید، این نگاه بد در خانواده شما وجود داره، خوب بهترین فرصت رو دارید که این نگاه رو عوض کنید و به خودتون نشون بدین که هیچ کس نمیتونه روی زندگی شما تأثیر منفی بذاره..



  12. 4 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (دوشنبه 24 خرداد 89)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 فروردین 91 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1388-9-18
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,700
    سطح
    31
    Points: 2,700, Level: 31
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 73 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    باران عزیزم ممنون از همدردیت، در پست اول هم گفتم من تمام تلاشمو کرده بودم که زود اعتماد نکنم برای نتیجه احتیاطم سرخورده شدم که ای دل غافل با احتیاطی که من کردم چرا اینجور شد!!!
    ولی باز خوبه که به همه دختران بی تجربه این توصیه رو بکنیم که مواظب خودشون باشن، اگر اهل دوستی نیستن از این طرف ضربه نخورن...
    راسشو بخوای این حالت های من همیشگی نیست و نوسان داره،یعنی بعضی وقتا هم امیدوارانه به آینده نگاه میکنم و از خدا کمک میخوام این فکرها و عوامل منو متلاطم نکنن

    من نمیتونم این اتفاق رو فراموش کنم،شاد عزیزمثال خیلی خوبی زدن ،واقعا به فکر فرو رفتم.
    یکی از دوستانم هم یه روزبهم گفت که با گذر زمان و اومدن یکی دیگه خیلی چیزا حل میشه ولی من گفتم که تا اون فرد کاملا از ذهن و زندگیم نره به هیچ کس یک لحظه هم فکر نمیکنم(نمیخوام حق کسی دیگه ضایع بشه)
    حالا نمیدونم در کدوم مرحله هستم؟ انتظار زیادیه که از خودم دارم؟؟؟؟
    شاد عزیزراسشو بخوای هیچ کس در اطرافم از درونم خبر نداره.شاید خیلی وقتا از آدمایی که تو وضعیت من قرار گرفتند بشنو.یم که: "دیگه ازدواج نمیکنم،از هر چی مرده بدم میاد،نفرین کنن ،بدیهاشو همش به زبون بیارن"
    ولی من هیچ کدوم از این کارا رو نکردم،به خاطر خودم و آیندم.برای همین هیچ کس از درون من خبر نداره
    الان بیشتر مشکل من، خودم هستم و اون سوالایی که در پست 1مطرح کردم

  14. 2 کاربر از پست مفید آسمان ابری تشکرکرده اند .

    آسمان ابری (دوشنبه 24 خرداد 89)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    عزیزم، همونطور که گفتم فراموشی ممکن نیست .. حتی اگه 10 سال هم بگذره و شما اجازه ورود هیچ شخص دیگه ای رو به زندگیتون ندید، فقط روی اون فرد خاص تمرکز دارید و همیشه هراس روبه رو شدن با شخص دیگه در وجودتون هست. توی ارتباط قبلیتون تجربه های زیادی به دست آوردین و میتونید سنجیده تر عمل کنید، اشتباه شما تأمل شما نبوده بلکه پیشروی در سایر مسائل بوده و همچنین تغییر جهت و فاز شخص مقابلتون هم مهمترین عامل در به هم خوردن رابطه تون بوده.
    خیلی عادی و طبیعیه که شما براتون سخت باشه که شخص دیگه ای رو وارد زندگیتون کنید، اما اون شخص قرار نیست جایگزین فرد قبلی بشه، بلکه قراره که جای خودش رو به دست بیاره و فرد قبلی رو در نظر و ذهن شما کم رنگ کنه، با توجه به زمانی که از جدایی تون گذشته بهتره به خودتون و دیگران این فرصت رو بدین..


  16. 3 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (دوشنبه 31 خرداد 89)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 11:23]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,019
    امتیاز
    7,536
    سطح
    57
    Points: 7,536, Level: 57
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    650

    تشکرشده 657 در 204 پست

    Rep Power
    117
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    سلام
    تمام حرفهایی که میزنی رو باتمام وجودم درک می کنم و تمام احساستت رو میفهمم
    البته من همیسه میگم که هیچ کس کامل نمیتونه درون کسی رو بفهمه و خودشو جای اون بزار پس ماهم نمی تونیم کاملاا احساسات و مشکلاتت رو درک کنیم
    ولی باور کن من تمام این چیزهایی که میگی رو با همه ی سلولهای بدنم حس کردم اما
    یه زمانی هست که فقط یک راه داری قبول اونچه که برات اتفاق افتاده
    یه زمانی باید به خودت بگی شرایط زندگی من همینه پس من باید قبولش کنم حتی اگه این شرایط رو کسی به من تحمل کرده باشه
    من میدونم خیلی خیابونا خیلی جمله ها خیلی لباسها و خیلی مکان ها شما رو بیاد اون میندازه و همه چیز بهم میریزه ولی اگه
    سعی کنی با این یادآروی ها خوب برخورد کنی به خدت مسط میشه
    از خودت نپرس چرا ؟؟؟ خیلی از سوالات جوابی نداره
    اگه کسی نامزدیتو به روت می آره بگو خوشحالم که اونچه به صلاحم بود اتفاق افتاد در برابر سوال اطرافیان این بهترین پاسخه
    در مکورد پذیرفتن شخص دیگری در زندگی هم باید بگم اگه دست از مقایسه برداری مشکل حل میشه
    باید سعی کنی یک سری خاطرات رو کمتر بهش فکر کنی و در مورد هیچ چیز احساس گناه نداشته باشی
    نباید برای وارد شدن تو رابطه ی جدید انتظار داشته باشی هه چیز به خوبی دوران خودت و نامزدت سابقت باشه چون این مرد یه آدمه دیگست پس برای ساختن زندگیت با فرد جدید تلاش کن گذشته رو نبش قبر نکن خودت آزار میبینی میدونم سخته ولی تا میتونی از فکر کردن به اون دوارن دوری کن

  18. 5 کاربر از پست مفید bloom تشکرکرده اند .

    bloom (سه شنبه 25 خرداد 89)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 فروردین 91 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1388-9-18
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,700
    سطح
    31
    Points: 2,700, Level: 31
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 73 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزهای بی گاه...

    میخوام بدونم که خانم هایی که شرایطی شبیه و یا نزدیک به شرایط و تجربه من رو داشته اند و موقعیت منو درک میکنند در مراحل بعدی چه طور رفتار کردند و اگر تجربه ای یا باید و نباید های(هم در این موقعیت و هم در آینده) را که فکر میکنند به درد امثالی مثل من بخوره بگند ممنون میشم
    در ضمن آقایون تا الان در این تاپیک چیزی نگفتند ،یه سوال هم ازآقایون دارم اگر با دختری با شرایط من روبرو بشن اول به اون معیارهاشون فکر میکنند و جلو میرن یا مثل خیلی از مادراشون تا این موضوع رو بفهمن عقب نشینی میکنند؟
    البته میدونم که نمیشه این نظر رو آمار گیری کرد چون شخصیت ها متفاوتند ولی دوست دارم که اگر کسی براش مهمه ویا نیست دلیلشو بشنوم و یه مقدار دستم بیاد که با شرایط من، چه کسی و با چه روحیه ای مناسبه؟

    ستاره جان منم بابت مشکلی که برات پیش اومده متاسفم امیدوارم این سختی ها بتونه ما رو به مسیر اصلی زندگیمون هدایت کنه و روحیمون رو حفظ کنیم.
    خیلی وقتا واژه ها برای بیان درد کم هستند و تا تو موقعیت نباشیم عمق درد رو نمیفهمیم

  20. کاربر روبرو از پست مفید آسمان ابری تشکرکرده است .

    آسمان ابری (دوشنبه 31 خرداد 89)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود
    توسط ARAM-ESH در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 16:33
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.