به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 89 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,230
    سطح
    28
    Points: 2,230, Level: 28
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 57 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    سلام به همه دوستان مهربون این سایت یه سوال دارم نمی دونم قبلا توی این سایت مطرح شده یا نه اگه بله راهنماییم کنید برم اونجا اگر نه بیاید کمک کنید. نمی دونم چقدر به این حرف من اعتقاد دارید و یا اصلا تجربش کردید یا نه. من 7 ساله که ازدواج کردم اولا عاشقانه همسرم دوست داشتم قطعا اونم دوستم داشت اما ایشون از همون اول جرات ابراز علاقه نداشت اروم اروم عشق و محبت در من هم کشته شد الان خیلی دوستش دارم اما دیگه از نبوداش ناراحت نمی شم الان زندگیمون روال عادی به خودش گرفته. همسر م می ره سر کار میاد خونه شام و چایی و میوه و خواب بدون حرف اضافه تری. می دونید الان مشکلات جامعه ما زیاد شده که بخشیش و من در این سایت خوندم و بخشیش و در نزدیکترین دوستم مشاهده کردم یکی از این مشکلات رفتن زنان متاهل متاسفانه به سمت مردای دیگس یکی دیگش رفتن مردای متاهل به سمت زنای دیگه یکی دیگه دعواهای بی دلیل همسران پیش بچه ها که دلیلش این دور شدن از همه و .......شما صد ها بار هم به زنی یا حتی مردی که به این راها رفته باشه بگی کارت بده اون دلش می خواد محبت ببینه به نظر شما بهتر نیست راههایی به هم نشون بدیم که بتونیم زندگی هامون و از عادی شدن و دچار روزمرگی شدن نجات بدیم؟ و بهش شور و هیجان بدیم ؟لطفا دوستان به من و همه کسانی که دچار روزمرگی در زندگی زناشویی شدن کمک کنیدو البته امیدوارم فکر نکیند من هم دچار اون مسایل محبت از غیر شده ام خدا رو شکر هنوز نه و از خدا می خوام گرفتار هم نشم اما میخوام زندگیم و نجات بدم ممنونم از همتون.

  2. کاربر روبرو از پست مفید yas bano تشکرکرده است .

    yas bano (شنبه 22 خرداد 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    با درود..

    دوست گرامی شما مطلبی در این مورد قبلا نوشته بودید ...نمی دانم ان مشکلتان تا چه حد حل شد.

    اما باید قبل از اینکه دیگران را نجات دهیم. دقیق تر بگویم قبل از اینکه دیگران را وادار کنیم تا ما را دوست بدارند باید ظرفیت ها و کانال های عشق ورزی و نفوذ خود را بر دیگران بگشایم.

    در زندگی زناشویی سالم عشق وجود دارد ولی در هر مرحله آن تنوع بیشتری به خود می گیرد.. ولی در هر حال عشق همواره یک جنس است بخصوص برای آقایان عشق یعنی صداقت همسر.

    بهتره با همسرتون صادق باشید ....حرف دلتون رو باهاشون مطرح کنید

    البته بهتر است دوستانی که تجربه زندگی مشترک را دارند راهنمایی نمایند نه من مجرد (آخه میگن تا وارد زندگی مشترک نشدی نمی فهمی چیـــــــــــــــــه )

    بدورد

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 11:14]
    تاریخ عضویت
    1388-5-20
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    3,634
    سطح
    37
    Points: 3,634, Level: 37
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 190 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    سلام
    براتون یک مثال میزنم فردی رو در نظر بگیرید که مشکل تکلم داره نمیتون راحت مثل بقیه حرف بزنه بنابراین میبرنش زیر نظر آموزشهای ویژه و بعد از مدتی تازه راه میوفته تا چند تا جمله رو کامل بگه اگر آموزگار این فرد واقعا تلاش کنه و وقت بزاره این فرد بعد از چند سال میتونه حرف بزنه.پس این فرد خودش به تنهایی نتونست حرف بزنه اگر ولش میکردن یک قدم هم پیشرفت میکرد؟
    خوب حالا شوهر خودت تجسم کن مثل فردی هست که در تکلم مشکل داره اگر شما به عنوان همسر مثل خودش روبروش بشینی و حرفی نزنی آیا علاقه ای به حرف زدن داره؟ مطمئنا نه.
    عقب نکش شکست نخور فکر کن شوهرت شاگردی هست که تو آموزگارشی و باید به او حرف زدن رو یاد بدی.تنها راهش اینه که از خودت شروع کنی.هر وقت از سر کار امد بدوی جلوش بگیریش در آغوش ببوسی و خسته نباشی بگی ازش بخواه تا اونم تو رو ببوسه.باید به شوهرتون یاد بدید ازش بخواه تو رو در آغوش بگیره برای چند ثانیه . بگو دوسش داری و از اونم بخواه بگه دوست داره تا نگفته دست از سرش برندار. البته تمام این کارها با سیاست زنانه و ناز و عشوه و شیطنت و خنده.جدیت بزار کنار بچه بشو برای شوهرت.شیطنت کن و برقص و شاد باش. ازش بخواه ببوسه در آغوش بگیره نوازش کنه.صبر و تلاش بی وقفه میخواد.میدونم که از پسش بر میای جون زندگیت دوست داری.مگه نه؟؟؟؟

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 89 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,230
    سطح
    28
    Points: 2,230, Level: 28
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 57 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    سلام به دوستان خوبم. من در اینجا فکر کنم 3 تا از مشکلام و نوشتم که متاسفانه همش مشکل من نبود فکر کنم یکیش مال من بود اون دوتای دیگه مال یکی از صمیمی ترین دوستانم بود چون هر کاری کردم یه اسم جدید براش بسازم و مشکلات اونو برای شما بنویسم و از شما راهنمایی بگیرم نشد گفتن یه نفر نمی تونه دوتا اسم داشته باشه در نتیجه من مشکلات اونو هم با اسم خودم نوشتم. این از جواب حسین پور عزیز. اما بقیه حرفا من خیلی روی همسرم کار کردم خیلی ازش خواستم اما نمی دونم چرا اون راه نمیاد همش می گه من هینم من نمی تونم محبتم و مثل پسر بچه های 16-17 ساله نشون بدم همین که کار می کنم برای شما یعنی دوستتون دارم مثلا توی خونه همش سرش و گرم یه کاری می کنه مثل تلویزیون و کامپیوتر و بچه و.... . شادی من, مطالعات من, راههای عشق ورزی من, هیچ کدوم روی اون تاثیری نداره مثل این می مونه که اون اصلا من و نمی بینه و جالب اینه که خونه مامانش خیلی شاده و مثل یه پسر بچه شادی می کنه. باور کنید توی خونه اون همه نوع ازادی داره هر کاری که بخواد می کنه من اصلا به جونش غر نمی زنم اما توی خونه خیلی سرده. حتی یه بار به من گفت دیگه از من و تو گشته بخوایم از این حرفای عاشقانه بزنیم:311من همش 28 سالمه. به هیچ وجه تو خونه به من کمک نمی کنه. حتی وقتی از بیرون میایم لباساش می اندازه روی تخت که من جمع کنم. می دونید زندگی من خیلی عادی شده هیچ شادی و هیجانی توش نیست دیگه دلم نمی تپه که همسرم داره میاد خونه دیگه برام مهم نیست که کی میاد و کی می ره. یه جورایی عشق در من مرده دلم می خواد باهام مهربون باشه با منی که از داشتن نعمت مادر محرومم دلم میخواد شاد باشه بگه بخنده شوخی کنه که نیست. دلم می خواد براش مهم باشم وقتی می ره بخوابه دلش بخواد منم باهاش برم. وقتی می خوایم بریم جایی همیشه دنبال یکی هست که باهامون باشه دلش نمی خواد تنها بریم. وقتی از خانوادش چیزی بهش بگم (البته وقتی خیلی ناراحتم کنن) شاید به حد تنفر از من بدش بیاد که چرا دارم مثلا اعتراض می کنم که دیروز مامان شما طبق معمول 20 کیلو سبزی و توی خونه من پاک کرد و سرخ کرد بسته بندی کرد و برد خونشون. حالا این یه نمونشه. باید چجوری کانالهای عشق و به ر وش باز کنم لطفا به من راهکار بدید واقعا خسته شدم.

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    یاس بانوی عزیزم، شما فرزند هم دارید؟ شغلتون چیه؟
    معمولا خانم خونه هست که جو خونه رو می سازه و البته منکر این نیستم که همسر هم نقش مهمی در روحیه دادن به خانم خونه داره...
    اگه فرزند دارید، میتونید به همراه اون برنامه ریزی کنید، باید کاری کنید که همسر شما برای بازگشتن به خونه لحظه شماری کنه. میتونید برای یه بعد از ظهرتون برنامه ریزی کنید و از همسرتون بخواید که بعد از کارش مستقیما به محلی بره که شما در نظر گرفتین.
    این لینکها ر رو هم مطالعه کنید شاید بتونه بهتون کمک بکنه.

    http://www.hamdardi.net/thread-11870.html
    http://www.hamdardi.net/thread-11874.html


  7. کاربر روبرو از پست مفید shad تشکرکرده است .

    shad (دوشنبه 31 خرداد 89)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 89 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,230
    سطح
    28
    Points: 2,230, Level: 28
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 57 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    سلام بله فعلا خانه دارم و یه پسر دارم که البته همش 4 سالشه و نمی تونه رام برنامه ریزی کنه. دیگه روم نمی شه باهاتون مخالفت کنم اما باور کنید من همه این کارار رو کردم اما نمی دونم چرا شوهرم راه نمیاد اصلا حوصله تفریح و نداره مثلا دیروز چرخ خیاطی من ایراد پیدا کرده بود و باید می بردیم برای تعمیر اولش که گفت با بابات برو بعدشم که قبول کرد کلی به جونم غر زد تا رفتیم و بر گشتیم. اصلا راه نمیاد به دل من.

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    عزیزم،چند تا سوال دیگه هم ازتون دارم، چند ساله که احساس می کنید زندگیتون یکنواخت شده؟ قبلش چه برنامه هایی برای زندگیتون داشتین؟؟ آیا مراسمی مثل تولد، روز زن و مرد و سالگرد ازدواج و... رو جشن می گیرید؟؟



  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 خرداد 89 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,230
    سطح
    28
    Points: 2,230, Level: 28
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 57 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    سلام دوست عزیز ممنون که وقت می گذاری برام. نزدیک 2-3 سال می شه که یکنواختیش و حس می کنم گفتم همسر من از اولم اینجوری بود منتها اون موقع من طاقت داشتم, الان ندارم بله من به این چیزا خیلی اهمیت می دم مقابل من همسرمم خیلی به این چیزا اهمیت نمی ده. حتی امسال روز مادر نه چیزی خرید و نه حتی تبریک گفت. اما برای من روز پدر تولد عید و... مهمه حتی من قبلا سالگرد روز عقد و نامزدی و خواستگاری و.... رو هم اهمیت می دادم اما همسرم اینقدر تو ذوقم زد که منم بی خیال اون چیزا شدم و به همین مهماش بسنده کردم. قبلا زیاد سر تفریح کردن با هم بحث می کردیم اما اون قدر همسر جواب منفی داد که منم کم اوردم و دیگه بهش اصرار نمی کنم بریم جایی. من حتی باید منزل اقوام خودم حتی اقوام همسرم و تنها برم گاهی لج می کنم و نمی رم اما می بینم دیگران از چشم من می بینن و البته خودمم خسته می شم از خونه بودن همسر من فقط می ره اداره خونه مامانش / خواهر و برادرشام کم خیلی باید ضروری باشه که بره مثل دعوت یا عید باشه. بقیه جاها تنها می رم.

  11. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 خرداد 91 [ 10:54]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    1,675
    امتیاز
    16,606
    سطح
    82
    Points: 16,606, Level: 82
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 244
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,060

    تشکرشده 3,145 در 958 پست

    Rep Power
    186
    Array

    RE: روزمرگی زندگی= مرگ اون زندگی(کمک)

    پس اینطور که معلومه شما تغییر کردین نه همسرتون! یعنی شما طاقتتون تموم شده وگرنه این قضیه در ذات همسر شما هست..
    در واقع کار شما خیلی سخت تر میشه، در درجه اول باید روحیه خودتون رو بالا ببرید، یعنی سعی کنید طوری برای خودتون برنامه ریزی کنید که این خونه نشینی همسرتون ذهن شما رو خسته و آزرده نکنه..
    متاسفانه این قضیه بیشتر مربوط میشه به شخصیت افراد، بعضی ها مثل همسر شما بیشتر ترجیح میدن که یک زندگی عادی و یکنواخت داشته باشن تا یه زندگی پر از هیجان، به این رویه عادت کردن و خیلی سخت میشه اونها رو از این حالت بیرون کشید.
    پیشنهادی که میتونم بهتون داشته باشم اینه که عشقتون به همسرتون رو مقید به این امور نکنید، شما سعی کنید هر از چند گاهی به همسرتون ابراز علاقه کنید، حتی اگه چیزی از ایشون نمی شنوید، اینطوری امکانش هست که همسرتون هم عکس العملهایی نشون بده و کمی به قول معروف یخش در این زمینه آب بشه..
    یا یک سری مقالات مربوط به روابط زن و شوهر رو در اختیارش قرار بدید یا براش بخونید..
    اگه همسرتون مشکلی نداره، با دوستان خانمتون بیرون برید و سعی کنید روحیه خودتون رو بالا نگه دارید. مراسم زندگیتون رو فراموش نکنید و اگه میبینید همسرتون فراموش می کنه یک روز قبل به نحوی که صلاح میدونید بهش یاد آوری کنید...
    در واقع از شما میخوام که احساستون رو بروز بدید، به روحیه تون توجه نشون بدید تا همسرتون به مرور از شما یاد بگیره..


  12. 3 کاربر از پست مفید shad تشکرکرده اند .

    shad (دوشنبه 31 خرداد 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود
    توسط ARAM-ESH در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 16:33
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.