سلام به مدیر تالار
و هم تالاری ها همدردی
به فرشته مهربان، ani، باران 68،سارابانو، کیوان،نقاب،baby،شیرین جون،گل مریم،امریم،کامران،ستاره،ب لوم،رهایی،شاد،،فیلوسارا،آ رش،مامفرد،بی دل، غزاله،شب تاریک، اریو،لردحامد
و همه ی اونهایی که در مشکلات من هم پا بودند و سعی داشتند که کمکی اگه به ذهنشون می رسه بگویند
از همتون متشکرم
و با تک تک شما سخن دارم و تشکر از اینکه در این هشت ماه ازتون بسیار چیزها آموختم
نمی دونم ..شاید همه ی این اتفاق ها باید می افتاد تا بالهای صداقت بزرگ بشود و یاد بگیرد ..درست زندگی کردن را بیاموزد ، صبر را یاد بگیرد و مهم تر اینکه نگذارد احساساتش جلوی عقلش را بگیرد
و سخن آخرم با خدا ، پدر ، مادر، برادر، دخترم ، و اویی است که به من عشق و تنفر را در این ده سال آموخت
سلام به تو
مدیرهمدردی
که هشت ماه پیش مرا به صبر دعوت کردی
که گفتی بر روی کوهی از منابع نشسته ام و بر منابع ام قفل زده ام
به من سه ضعف عمده ام را نشان دادی و گفتی تلاش کنم تا یادبگیرم و بعد تمرین کنم تا ضعف هایم کمتر بشود-تصمیم گیری-قاطعیت-جسارت
به من آموختی که باید از گردنه احساس بگذرم تا بتونم به ثبات برسم
برایم روشن کردی که در زندگی زن می بایست سنگ زیرین آسیاب باشد
به من این نوید را دادی که زندگی مشترک میشه تداوم داشته باشه چرا که 50 درصد من هستم و کافی است شوهرم را از صفر به یک برسانم آن وقت با پنجاه و یک درصد زندگی ام را بسازم
و گفتی که مرد هنگامی که تصمیم دارد همسرش را طلاق دهد حتی پیراهن تنش را هم می فروشد تا تصمیمش را عملی کند، و دلم را گرم کردی که همسرم هیچ اقدامی نکرده
و در آخر هم هم مرا به سمت مراجع قانونی سوق دادی ...برای اتمام این وضعیت
....گرچه هنوز می خواهم مثل همه یه زندگی در کنار همسرم داشته باشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)