سلام به همه دوستان خوب ومديران محترم سايت
موضوعي كه ميخوام مطرح كنم خيلي جديد نيست و شايد مشكل خيلي از دخترهاي هم سن و سال من باشه
چند ماهي نيست كه درسم تمام شده و خوشبختانه براي رشته تحصيلي من كار سريع پيدا ميشه
دختر اجتماعي و فعالي هم هستم و مطالعه غير درسي هم فراوان دارم و تو زندگيم هميشه دوست داشتم تو ابعاد و مسائل ديگه زندگي هم فعاليت داشته باشم و اين كنجكاو بودنم باعث شده كه هميشه دوست داشتم از وقتم استفاده كنم
حالا مشكل من اين هست كه پدر من اصلا به من افتخار نميكنه و اصلا الان براشون مهم نيست كه من ميخوام براي آيندم چيكار كنم تا حرف از كار كردن ميشه ميگه براي چي ميخواي بري سر كار مگه من خرجتو نميدم ولي من به خاطر فقط مسئله مالي نميخوام شاغل بشم من رشته تحصيليم رو دوست دارم و مي خوام تو اين زمينه رشد كنم الان چند ماهي كه تو خونه هستم احساس ميكنم از خودم راضي نيستم و احساس بي هدفي ميكنم و اصلا از صبح تا شب تو خونه نشستن با روحيه من سازگار نيست
پدر من با اينكه خودشون تحصيل كرده و بزرگ شده شهر هستن يه سري تعصبات خشك دارن
حتي يكبار هم منو به ادامه تحصيل تشويق نكردن و فكر ميكنن براي يك دختر تا همين حد كافيه در حاليكه يه كم تشويق كافيه كه من اراده و اعتماد به نفسم بيشتر بشه
شايد در حضور ديگران به من افتخار كنه و لي اگه در حضور من باشه مسلما اعتماد به نفس بيشتري به من ميده
مثلا براي سر كار رفتن من ميگه اين طوري توقعت ميره بالا و ديگه هيچ كسو نميتوني براي اذدواج قبول كني
و ايشون فكر ميكنه كه اگه يه جوون فقط خانوادش خوب باشه و مومن باشن كافيه ولي درست اينجاست كه تناسب بايد تو همه يا بشتر موارد بين دختر و پسر براي اذدواج باشه
اصلن براشون تناسب فرهنگي و تحصيلي مهم نيست و يا بعضي مواقع ميگن اگه دختر و پسر ابتداي اذدواج همديگر رو دوست نداشته باشن زندگيشون موفق تره و همه اون كسايي كه با علاقه اذدواج كردن به بن بست رسيدن
به نظر شما اين حرف منطقيه؟؟؟؟
خدا نكنه يه خواستگاري كه فكر ميكنيم با هم تناسب نداريم بگم نه ديگه اون موقع ميگن خيلي دختر مغروري هستي .
من ميخوام بدونم يه دختر چه گناهي كرده كه تا اسم يه مرد نيومده تو شناسنامش حق زندگي و تصميم واسه آيندش نداره
من سنم هم 22 سال هست و سن زيادي ندارم كه ان قدر پدرم عجله دارن
در ضمن پدرم خيلي هم منفي هستن
براي يه بيرون رفتن مثلا براي كتابخونه رفتن يا نمايشگاه كلي اخم ميكنن
نميدونم چرا دوست داره منو مامانم و خواهرم از صبح تا شب تو خونه بشينيم و به ديوار ها نگاه كنيم
ضمنن پدر و مادر من حتي يه مورد اخلاقي از من نديدن چون من دختر شيطوني نيستم ولي با اين حال اون اعتمادي كه بايد باشه نيست هرگز
اميدوارم درك كرده اشيد كه چي ميگم
علاقه مندی ها (Bookmarks)