در اين زمينه امام صادق عليه السلام میفرمايند:
«فى كلّ نفس من أنفاسك شكر لازم لك بل ألف أو أكثر».
بر هر نفسى شكرى لازم است، بلكه هزار و بيشتر از آن نياز است.
سعدى نيز با استفاده از متون دينى است كه می گويد: منّت خداى را عزّوجلّ كه طاعتش موجب قربتست و به شكر اندرش مزيد نعمت، هر نفسى كه فرو می رود ممدّ حياتست و چون بر می آيد مفرّح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى شكرى واجب.
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش به در آيد
و در جاى ديگر می گويد:
نفس مى نيارم زد از شكر دوست
كه شكرى ندانم كه در خورد اوست
عطائيست هر موى از و بر تنم
چگونه به هر موى شكرى كنم؟
ناتوانى شمارش نعمات:
«وأعجزني عن إحصاء ثنائك فيض فضلك».
پروردگارا! نعمتهاى پى در پى و هميشه جارى تو مرا از شمارش ناتوان ساخته است.
در زبان فارسى (عجز) به معناى ناتوانى و عدم قدرت است، امّا در لغت عرب به معناى عقب افتادن و تأخير در كار يا امرى میباشد.
(ثنا) در لغت به معناى سخنانى است كه در مورد خوبیهاى مردم به زبان جارى می شود. و ثناء الهى، كلامى است كه پس از ديدن و مشاهده جمال و جلال الهى به زبان می آوريم.
مثلاً هنگامى كه منظره و چشم انداز زيبايى می بينيم، بى اختيار زبان به مدح و ثناء می گشاييم. انسانى كه داراى چشم بصيرت باشد و قادر به درك زيباييهاى خداوند بايد حمد و ثناء الهى رابه زبان آورد. امّا با توجّه به تعبير امام سجاد عليه السلام چون نعمتها و زيباييهاى الهى هميشه جارى و دائم است، ما قادر به درك آن نيستيم؛ زيرا چشم ماهميشه به ديدن زيباييها روشن بوده است. هنگامى می توانيم زيبايى منظره ها را درك كنيم، كه در برابر آن منظرهاى زشت و كريه ديده باشيم. اگر هميشه مناظر زيبا و چشم اندازهاى دلربا در برابر ديدگانمان قرار داشته باشد، ديگر قادر به درك و تشخيص زيباييها نخواهيم بود. از همين جا لطف وجود بلايا و مصايب براى ما كاملاً روشن می شود؛ زيرا بدون وجود بلايا (مصائب) شناختن را حتّى و نعمت ميسّر نيست.
از ديدگاه بندگان صالح خدا هر چه از او (سبحانه وتعالى) می بينيم زيبا است؛ همانطور كه حضرت زينب عليها السلام در پاسخ به طعنه ابن زياد (لعنةاللَّه عليه)،فرمودند:
«ما رأيت إلّا جميلاً».
به جز زيبايى چيز ديگرى نديدم.
«وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك».
گوناگونى احسان تو مرا از ذكر، حمد و ستايش تو باز داشته است.
(عائدة) در لغت به معناى فائده و احسان است.
امام سجاد عليه السلام در اين فراز از مناجات توجّه شاگردانشان را به اين مطلب جلب می كنند كه نعمات الهى نسبت به بندگان، هميشه و لا ينقطع میباشد و ما قادر نيستيم حمد و سپاس يكى از بى نهايت را هم به جاى آوريم؛ اگر دوستى به ما خدمتى كرد ما از او تشكّر می كنيم ولى اگر كسى هر لحظه و هر آن به ما لطف و احسان كند نه تنها نمی توانيم به نيكیهاى او پاسخ دهيم و آنها را جبران نماييم بلكه نمی توانيم به صورت زبانى و گفتارى نيز از او تشكّر نماييم. حتّى ممكن است خداى نا كرده حالت طلبكارى در ما ايجادشود و توقّعى نابجا و بى مورد در ما بر انگيخته شود كه بايد و حتماً آن شخص به ما لطف و احسان نمايد و اگر لحظه اى در توالى نعمتها خللى ايجاد شود صداى جزع ها بلند می شود كه از ناحيه منعم كوتاهى صورت گرفته و او به وظيفه خود عمل ننموده است!
علاقه مندی ها (Bookmarks)