سلام دوستان
من mm هستم . واقعا به همدردي و كمك و همفكري شما احتياج داردم مشكل من از جمله مشكلاتي است كه نمي توانم با كسي در ميان بگذارم و چند روزي است كه روانم را پريشان كرده.
خواهر بزرگترم را بسيار دوست دارم . هميشه دعا مي كردم كه ايشالله يك شوهر خوب داشته باشه و خوشبخت بشه . همه به اون وابسته هستيم. خيلي مهربان و دلسوز است و هر كاري كه از دستش برمياد براي بقيه انجام داده . دعاي خير خيلي ها پشت سرش هست. و هميشه مطمئن بودم كه خدا جواب و مزد كارهاي خوب او را خواهد داد.
تا بالاخره متوجه شدم كه خواستگاري دارد و موافق با شرايط او هست. خيلي خوشحال بودم .
روزي كه پيشش رفتم تا برام توضيح بده كه طرف كي هست و چيكاره است. فهميدم كه او خواستگار قبلي من بوده كه يه مقدار با هم صميمي بوديم و به دلايل اتفاقاتي كه در اون زمان افتاد و فكر مي كردم اون نمي تونه منو خوشبخت كنه بعد از اينكه اومدن خواستگاري جواب رد داديم.
حالا خواهرم به ازدواج با اون با اينكه خودشون هم مي دونستن كه من قبلا تو زندگي اين پسر بودم ، مشتاق به ازدواج هستند.
من خيلي مي ترسم كه اين پسر نتونه خواهرم رو خوشبخت كنه و از همه بيشتر اينكه نمي خواهم شوهرم كه بسيار دوستش دارم و عاشقش هستم متوجه اين موضوع بشه . چون مطمئنا شايد تركم نكنه اما دلچركين خواهد شد و شايد اين موضوع روي رابطه خانوادگي منو خواهرم تاثير بذاره - از خواهرم خواستم بهش جواب رد بده اما گفت ديگه دير شده و بنده خدا خواهرم رو ترسوندم كه نكنه تو رو طعمه كرده كه از من انتقام بگيره!!
نمي دونم چكار كنم . الان كه دارم اين مطالب رو مي نويسم تمام بدنم مي لرزه و عصبي شدم. من عاشق شوهرم هستم و نمي دونم تو فكر اين پسر چي هست...
از طرفي نمي تونم اين ازدواج رو بهم بزنم و زندگي خواهرم رو بخاطر يك احتمال خراب كنم.
سر دوراهي يا بهتر بگم به بن بست رسيدم . نمي دونم اگه با هم روبرو بشيم اون دوباره به ياد قديم ميفته يا نه !! نكنه دوباره بهم علاقه مند بشه و نكنه بخواد زندگي من و خواهرم رو خراب كنه واي خدايا ... دعام كنيد.
كمكم كنيد لطفا
علاقه مندی ها (Bookmarks)