دوستان عزیز، خیلی خوشحالم که همه در کنار هم هستیم تا بتونیم کمی از مشکلات همدیگه رو حل کنیم.. خیلی از ما خاطرات زیادی از این تالار داریم..
خیلی ها اومدن و رفتن اما خاطراتشون باقی مونده، میخوام اینجا با کمک شما، اولین پست و آخرین پست دوستانی که خیلی وقته به تالار سر نزدن و یا چیزی ننوشتن رو بذاریم (یا اولین پست اولین تایپیکی که ایجاد کردن) ، شاید برگردن تا آخرین پستشون رو تغییر بدن ... و یادی ازشون بکنیم...
فقط خواهش می کنم کمک کنید تا از تمام دوستان یاد کنیم و کسی از قلم نیفته..
خودم شروع می کنم:
گردآفرید عزیز
اولین پست :
بادرود به تو نگار خوشنگار و تو طاهره پاکیزه خوی؛وجودم برایتان بغض کرد اما چه باک از پستی روزگار که نزدیکید به پروردگار و او شما را میبیند دوست دارد در آغوشتان گرفته حس نمی کنید نیرو داده که اندوهتان را بگویید شکیبایی داده که زندگی کنید درد داده که با او معاشقه کنید راز و نیاز کنید خاک بر سر منی که مادر و برادر دارم و نعمت بودنشان را درک نمیکنم وای بر منی خدا ندایم میدهد و نمی فهمم شاد باشید که خویشان من و شما امانتند و میروند ولی شما دو محبوب الله محک می خورید و سود معنوی میبرید.در ظاهر غم دارید درد دارید ولی می دانید که آموزگار روزگار شما شاگرد اولاشو سخت تر امتحان میکنه..
آخرین پست:
با درود
دوستان گرامی خود می دانم که جای این نوشتار ایجا نمی باشد،پس به مدیران خبر دهید تا آن را به گفتاری با نام:
یاد اعضای قدیمی تالار
منتقل نمایند (پست منتقل شد)
اما آنچه که می بایست بگویم:
آقای آرمان بنده با شجاعت کامل و با توکل به خدا از شما پوزش می خواهم و به نیکخواهی شما غبطه می خورم.امیدوارم من را حلال کنید و نیز همه آنهایی را که در این تارنمای ارجمند با نوشتارهایم آنان را آزرده ام.22872
جناب سنگ تراشان،آرمان جان،کیوان،دانه ،آنی و . . . من دوماه و نیم پیش به بیماری تومور غده هیپوقیز دچار شدم و با اینکه خوش خیم بود،باز هم به خدا توکل کردم که از عمل جراحی تندرست بیرون بیایم که آمدم و دردی را هم پس از عمل احساس نکردم و این همه لطف خدای بزرگ بود بس.
این بیماری برایم به همان اندازه بسیار غیر مترقبه بود که برایم موهبتی شد برای دوباره شناختن خودم و اندکی شاید دگرگونی درونیم.خدا را سپاس می گویم.
من را دعا کنید که زندگی اصلاً و اندازه پر کاهی ارزش ندارد و عمر ما نسبت به سن کائنات ثانیه ای بیش نیست،چنانکه کجاست کودکی ما و کجایند درگذشتگان؟ . . .727272
سورنا آرمان عزیز
اولین پست :
من با عذرخواهی از تمام بانوان و همین طور آقایان این سایت از اونها ملتمسانه می خواهم که اندکی از حساسیت در برابر مشکلاتی که هر روز می بینند بکاهند. بسیاری چیزها در ذات افراد و موقعیتهاست. تصور خودتون رو از زندگی مشترک عوض کنید.. برخی متاسفانه به دیدی کاملا احساسی به زندگی مشترک نگاه می کنند و هر مشکل را به مثابه معضلی بزرگ در زندگی خود می دانند که باید به کل زندگی ایست داد تا آن مشکل برطرف شود و از آنجا که گاها توانایی حل مشکل را ندارند(مشابه هر انسان دیگری ) اضطراب بزرگی در زندگی اونها بوجود میاد و زندگی رو به کام ابتدا خودشون و بعد همسرشون تلخ می کنه. مشکلات زندگی نوسانهای زیبای زندگی هستند. توجه به هر رفتار مادر زن یا مادر شوهر به عنوان یک مشکل اولین نفری رو که آزرده خاطر می کنه خود شما هست. بپذیرید که گاهی بهتره از یکنواخت نبودن زندگیتون و داشتن مشکل باید لذت ببرید. شما ممکنه با کارتون باعث شید که رفتار بد همسرتون یا خونوادش تصحیح بشه اما میدان مبارزه شدن زندگی اون رو بسیار خسته کننده می کنه. از بازی بزرگ زندگیتون لذت ببرید..
آخرین پست:
ممنونم شاد، فرشته مهربان ، کاترین عزیز ، ani ، غریب آشنا،ظاهره عزیز.
احساس خوبی ندارم . همواره مبارزه کردم ، با تمام آنچه که بر من در تمام این مدت وارد شده است.اما الان از احساس کرختی شدیدی که روحم را درگیر خود کرده است منزجرم. در یک سورنای بی هیچ امیدو آرزوی آینده ای مسخ شدم و مایوسانه انتظار روزی را می کشم دستانم را به علامت تسلیم بالا ببرم...
ببخشید من اولین پست جناب گرد آفرید رو اشتباه گذاشتم،
اولین پست ایشون:
Smile RE: دودلی و تردید در ازدواج با دختر...
Smile:درود بر شما دوست گرامی؛دلگفته من برایتان آنستکه:رک گفته باشم بدون شک هیچکدام از همراهان که همانند من با شما گفتگو می کنند نمیتوانند راهی را که صددرصد به شما کمک نماید به شما نشان دهندو خود خود شماییدکه باید یابنده درمان دردتان باشید.از سویی من تنها رای خود را برایتان میگویم نخست ببینیدکه پندار تان در باره اش پیش و پس از دانستن این داستان او چیست و تا چه اندازه دگرگونی یافته هست؟به سخن دیگر در ژرفای اندیشه و دل خویش چه احساسی و نگرشی به او دارید؟آیا اینکه می کوشید اورا بپذیرید ونه آنکه ببخشیدش_که بخشش ویژه پروردگار است_ولی نمی خواهید نشانه چیست؟که کلید همین پرسش پیشین در ارتباط مستقیم با آرا،محیط بزرگ شدنتان،میزان دخالت باورها و دستورات دینتان در زندگی و تصمیمات شماست،و اینکه براستی او را دوست دارید یا نه به او وابسته شده اید؟ حواستان باشد او پیش از آنکه با شما رابطه داشته باشد آزاد بوده و می خواسته که آن رابطه داشته باشدکه البته داشته و اکنون باید این را بپذیرید که او شی نیست که مال شما باشد و نباید او را سرزنش می کردید چون او دستکم دورو نبوده که این امر را بنهان کند و از طرف دیگر شما نیز حق دارید اگر توان شکیبایی در تمام طول زندگی آینده تان را _تاکید می کنم تمام طول زندگی_ندارید خوب این رابطه را پایان دهی،اما به هوش باشید که نباید خود را در مقام یک بخشنده گذارده و با سوء ظن و بدگمانی به او بنگرید.خوش و خرمدل باشید.بدرود؛؛؛
علاقه مندی ها (Bookmarks)