دخترم زمانيكه من و همسرم از هم جداشديم شديداً دچار اضطراب جدائي شد مرتب جيغ مي زد بهانه گيري زيادي داشت وقتي مي ديد در خانه چيزي نداريم همان را تقاضا مي كرد و بعد شروع به جيغ زدن زياد البته زياد حرفي از ديدار پدرش و يا شوق او براي ديدارش را نمي زد من بعد از جدائي مدت 3 هفته به علت پيداكردن خانه و تنظيم اموراتم در منزل دوستم ماندم ( وقتي كه دخترم دو ماهه بود و پرستارش مدت 2 هفته مشكلي داشت و نتوانست از دخترم مراقبت كند لاجرم اين دوستم محبت كرد و خانواده اش قبول زحمت كردند و دخترم را 2 هفته پرستاري كردند اين مدت به همران علاقه زياد اين خانواده به بچه باعث شد كه پس از آن هم دخترم هر روز به خانه شان برود حتي اموري مانند غذا دادن و حمام كردن او را هم به عهده مي گرفتند البته با عشق نه زور . دخترم به اين خانواده شديداً وابسته شد بطوريكه بيشتر دوست داشت خانه آنها و در كنار آنها باشد تا من و پدرش ) علاقه زياد اين خانواده در اين سه هفته باعث شد دخترم نهايت سوء استفاده را از موقعيت پيش آمده بكند و با جيغ زدنها به هدف خود برسد و جلب توجه كند ....
دخترم قبل از طلاق ما خيلي آرام بود ولي دقيقاً بعد از طلاق غيرقابل تحمل شد هر كاري مي كردم به آرامش برسد و جيغ نزند يا بهانه گيري نكند مثمر ثمر نمي شد . مرتب نزد روانشناس بردم و نظر روانشناس بر اين بود كه به هيچ عنوان به خواسته هاي غيرمعقولش پاسخ ندهم اين كار را هم مي كردم اما بعد از گريه 3 ساعته او بالاخره تسليم مي شدم چون در آن شرايط جدائي كه خودم نياز به آرامش داشتم با دختري روبرو شده بودم كه بدتر اعصابم راداغان مي كرد . ابتدا به سختي مهدكودك مي رفت بطوريكه همه همسايه ها با صداي داد و فرياد و گريه دخترم ساعت 6 از خواب بيدار مي شدند . اما بعد از 5 ماه بالاخره به رفتن مهدكودك عادت كرد اما اوائل در مهد بچه آرام و حرف گوش كني بود اما بعدها بويژه الان خشن و زودرنج شده تمام حرفهاي مربي را در خانه با صداي بلند تكرار مي كند مثلاً به من مي گويد مامان تو شيطوني كردي بايد تنبيه بشي حالا تو رو مي فرستم كلاس خاله كاترين ( مربي اي كه بچه ها از او حساب مي برند ) بعد دست مرا محكم مي گيرد به اتاق ديگر مي برد و در را با خشونت تمام مي بندد يا روي دست من محكم مي زد در كل دخترم خيلي خشن شده مرتب با صداي بلند مي خواهد حرف بزند جلب توجه كند الان هم در مهدكودك بچه ناآرامي شده مربي از دستش ناراضي است مي گويد براي كوچكترين مسائل دخترم گريه مي كند و در مهد مرا ميخواهد يا تغذيه بچه هاي ديگر را مي خواهد ( البته خوش اشتها نيست فقط نوعي بهانه گيري است ) الان واقعاً مستاصل و درمانده ام
نمي دانم با اوچكار كنم . به چيزهائي كه قبلاً علاقه داشت الان بي علاقه است . حس مي كنم حتي تمركز هم ندارد و خيلي زود اسامي و يا چيزهاي ديگر را فراموش مي كند و دوباره از من مي پرسد . در حاليكه وقتي دخترم 8 ماهه بود من كارتهاي مربوط به حيوانات را جلويش مي گذاشتم و روزي اسم سه حيوان را به او ياد مي دادم حتي او در سري اول كاملاً آنها را ياد مي گرفت و وقتي يك حيوان را نامش را مي بردم زود كارتش را نشانم مي داد . اما الان شعر را راحت ياد نمي گيرد . در خيابان هم خيلي زود مي خواهد جلب توجه مردان را بكند و راحت با مردان ارتباط برقرار مي كند با آنها حرف مي زند .
من الان نمي دانم با او چطور برخورد كنم وقتي كار اشتباهي مي كند با يك تذكر كوچك شروع به گريه با صداي بلند مي كند و به شدت خودش را به من مي چسباند تا زمانيكه من بگويم بخشيدمت اصلاً آرام نو همچنان جيغ مي زند .
خواهش مي كنم راهنمائيم كنيد اگر كتابي در اين مورد هست معرفي كنيد . خيلي نياز به كمك دارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)