به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 89 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1389-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,137
    سطح
    27
    Points: 2,137, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    خانواده همسرم

    سلام
    من تازه عضو شده ام و با خوندن مطالب احساس کردم که شاید شما بتونین یک همفکری به من بدین
    من و همسرم ۶ ساله که ازدواج کردیم و شکرخدا رابطهی بدی هم با هم نداریم. ولی متاسفانه رابطهی خانوادهی همسرم با من اصلآ خوب نیست. بذارید کمی توضیح بدم درباری خانوادهی همسرم تا بهتر درک کنین که چی میگم. همسره من ۲ بردار و یک خواهر بزرگتر از خودش داره و یک خواهر کوچکتر. هیچ کدام از این بچه ها به جز همسرم ازدواج نکردن و همچنین هیچ کدام به جز همسرم اهل کار و مسولیت پذیری نیستن. یکی از برادر شوهر هام قبلا ازدواج کرده ولی بعد از ۱-۲ سال همسرش ترکش میکنه. پدره همسرم ۲ ساله پیش فوت کردن. ایشون از همون روز اول از من خوششون نمیآمد و سره عقده ما سر یکی از بند های عقد نامه مبنی بر اینکه من توی اموالی که بعد از ایشون به همسرم میرسه شریک میشم، بلوائی به پا کردن که کار دشت بالا میگرفت که همسرم مردونگی کرد و گفت که مالی از پدرش نمیخاد. ایشون بر ها در جاهای مختلف از من به عنوانه یک موجوده آب زیره کاه اسم میبردن با اینکه هیچ شناختی از من نداشتن...خدا بیامورزاتشون ولی خیلی خاطراته بدی از خودشون در ذهنه من به جا گذاشتن.
    مادر همسرم، همیشه فرمانروایی خونه بوده و همه چه ایشون حق بگه چه ناحق، حقه اعتراض ندارن( البته بگذریم که این فقط شامل حال من و همسرم میشه)خانواده همسرم با کسی رابطهی نزدیک ندارند و همیشه توی خودشون بوده و هستن. باور دارند که هیچ کس خانواده نمیشه و خانواده فقط محدود میشه به پدر و مادر و بچه ها. تصور کنین که عروس این خانواده بشی و بخواهی جائی پیدا کنی بینشون. خانواده ی همسرم از من خیلی خوششون نمییاد و همونطور که بارها بهم گفتند من غریبه ام و جز خانواده محسوب نمیشم. توی این 6 سال هر کاری بگید کردم تا رابطه مون بهتر بشه. هر بار که زنگ میزنند از همسرم میپرسند زنت اونجاست صدای ما را میشنوه یا یواشکی به همسرم ایمیل میزنند که زنت را باید باهاش اینطوری رفتار کنی یا اونطوری ادبش کنی... از همسرم و احساسش نسبت به خانواده اش سواستفاده میکنن تا یر علیه من تحریکش بکنند و...
    توی این سالها خیلی تحمل کردم و به هیچ کس حتی خانواده خودم هم چیزی نگفتم ولی الان چند وقتیه که دلسرد شدم نسبت به زندگیم. مدام میترسم و استرس دارم از اینکه همه چیز از دست بره. دلم میخواد فرار کنم از همه چیز و همه کس... با اینکه هنوز عاشق همسرم هستم ولی از اینکه زندگی باهاش انقدر حرف و کنایه های خانواده اش را داره خسته شدم.
    توی این 6 سال هم به من و هم به خانواده ام خیلی توهین کرده اند و به خاطر همسرم آتیش گرفتم و دم نزدم ولی دیگه نمیتونم.
    مادر همسرم میخواد بیاد یک مدت دیدنمون بعد از 6 سال این اولین بار هست که میخواد بیاد خونمون خیلی میترسم که نتونم تحمل کنم حرفهاش را... بهم بگید چه کار کنم؟!

  2. 2 کاربر از پست مفید سعیده تنها تشکرکرده اند .

    سعیده تنها (پنجشنبه 09 اردیبهشت 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: خانواده همسرم

    سلام سعیده عزیز

    خوش اومدی



    نقل قول نوشته اصلی توسط سعیده تنها
    با اینکه هنوز عاشق همسرم هستم ولی از اینکه زندگی باهاش انقدر حرف و کنایه های خانواده اش را داره خسته شدم.

    یعنی همسر شما تحت تاثیر اونها قرار می گیره و با شما همون برخوردها رو می کنه ؟؟



  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 بهمن 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-12-03
    نوشته ها
    202
    امتیاز
    2,945
    سطح
    33
    Points: 2,945, Level: 33
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 353 در 156 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: خانواده همسرم

    سلام سعیده جان
    خوشحالم که تونستی تاپیک جدید بزنی
    سعیده ی عزیزم اول اینکه بسیار خوشحالم که رابطه ی خوبی با همسرت داری و امیدوارم که روز به روز این رابطه بهتر از قبل بشه
    من فکر میکنم اول اینکه شما باید در طی مدت زمان طولانی در موارد مختلف و در زمان های مختلف با همسرت به این توافق برسید که مسائل شما دو نفر بین شما دو نفر بماند و همانطوری که شما به خانوادت نمیگی همسرت هم یاد بگیرد و به خانواده اش نگوید که البته اینکار زمان بر است و کم کم در طی زمان با صحبت های طولانی و بدون تنش حل می شود.
    در مورد خانواده ی همسرت پیشنهاد من این است که چندین مدل سیاست را در مورد آنها اجرا کنی و تنها راه حلی که فعلا با این اطلاعات به ذهن من میرسه برخورد با سیاست و دوری از تنش است. هر چقدر بیشتر از تنش دوری کنی مسائلت کمتر می شود. به هیچ عنوان وارد دعوا نشو که فقط ضرر است. هیچ وقت فکر نکن خانواده ای را که 6 سال نتونستی تغییر بدی یک شبه تغییر خواهند کرد.
    به نظر من خودت را بین همسرت و خانواده اش قرار نده.اگر آنها فکر می کنند که با حرف هایشان می توانند رفتار همسرت با شما را کنترل کنند بگذار در همین فکر بمانند و اصلا هیچ حساسیتی نشان نده حتی سعی کن از کارها و پیشنهاداتشان تعریف کنی و مثلا از مادر شوهرت پیش همسرت تعریف کن.بگذار این فکر از ذهنشون بیرون بره که تو همسرت را از آنها دزدیدی کلا حساسیتت را به حداقل برسان.حتی بگذار خیلی وقت ها همسرت با مادرش و خانوادش تنها باشند و حتما هم تاکید کن که بدونند که تو اینکار را به خاطر این انجام می دهی که دوست داری رابطه ی آنها همیشه خوب و صمیمی بماند. در واقع جوری با سیاست جلو برو که آنها فکر کنند کاملا کنترل همه چیز را دارند و این حس کنترل کردن آنها ارضا شود.
    بعد از مدتی که این روند را پیش بردی ، بعد کم کم (دقت کن کم کم) سعی کن وابستگی همسرن را به خانوادش کم کنی.سعی کن یاد بگیرد که مسائلتان را پیش آنها نگوید و مستقلا در مورد مسائلتان تصمیم بگیرید.
    باز هم تاکید می کنم حتی اگر متلک گفتند اگر حتی توهین کردند نظر من اینه که وارد دعوا نشو و جواب نده چونکه مطمئن باش با این روش فقط روتون به هم باز میشه و این متلک ها و دعواها فقط بیشتر میشه.

  5. 3 کاربر از پست مفید mahsa_mhmh تشکرکرده اند .

    mahsa_mhmh (شنبه 11 اردیبهشت 89)

  6. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خانواده همسرم

    با سلام
    به تالار همدردی خوش آمدید.
    سئوالی که شما پرسیده ای مکررا برای خیلی از افراد پیش آمده است و ما هم در بسیاری موارد پاسخ گفته ایم، در ذیل یک نمونه از پاسخها را می آورم:

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    یکم:
    ما برای اینکه در زندگی آرام و شاد باشیم ، بهتر اینست که این موهبت الهی را وابسته به یک چیزی در بیرون خود نکنیم. چرا که هزاران متغیر در بیرون از ما هست که لزوما همه آنها را نمی توانیم کنترل کنیم و در دست بگیریم. مثلا شما نمی توانید چنان خانواده همسرتان را تغییر دهید که رفتار و اعمالی انجام دهند که موجب شادی شما بشوند. بهتر است شاد بودن خود را به درون خود ببرید و نسبت به توانایی ها، اعتقادات، علائق ، استعدادها و رشدهای خود احساس شادمانی داشته باشی. اینطور هر وقت هم که ناشاد بشوی ، کلیدش دست خودت هست و می توانی با کمی تلاش شادی را بدست بیاوری. نیاز نیست که منتظر بمانی تا دیگران این شادی را به تو پیشکش کنند.

    دوم:
    بهتر است خانواده ها مرزهای خود را با اطرفیان برجسته کنند به این معنی که کمتر دخالت درکار یکدیگر داشته باشند. و این بهترین قاعده ارتباط عروس و مادر شوهر هست. این به معنی قطع رابطه نیست. این معنای کاهش توقعات ، انتظارات و مداخلات هستم.

    سوم:
    هیچ گاه همسرت را به عنوان قاضی بین خودت و خانواده اش قرار نده. چون همسرت باید تعارض احساس همسری ومادری را حل کند که سنگین تعارضی هست. و این به مرور حساسیتش را نسبت به شما کاهش داده و به قول عوام ، رویش به شما باز می شود.

    چهارم:
    شما نیاز نیست هر کاری برای خانواده همسرت بکنید. تا توقع تحویل گرفتن از سوی آنها داشته باشی. شما به وظایفی که فکر می کنی بر گردن داری عمل کن و بابت آنها به خودت پاسخگو باش.

    پنجم:
    به هر حال کاهش تنش بین این گونه ارتباط ها به 2 عامل مهم بستگی دارد.
    الف) به کارگیری مهارتهای ارتباطی ( که خود بحث گسترده و عمیقی هست که به مرور ما در سایت همدردی به آن می پردازیم. اما توصیه می کنم شما از طریق مشورت با یک مشاور در جلسات حضوری به این فرایند سرعت بخشید.)
    ب) گذشت زمان
    یعنی با استفاده از مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در بستر زمان می توانید ارتباط خودتون وخانواده همسرتان را بهبود بخشید.

  7. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (جمعه 10 اردیبهشت 89)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 89 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1389-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,137
    سطح
    27
    Points: 2,137, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خانواده همسرم

    ممنونم از همگیتون برای راه حل هائی که پیشنهاد دادید.
    من تمامی این سیاست ها را پیاده کردم ولی جواب خوبی نداد. مثلا همسرم ۱۰ روز آمد ایران تنهائی چون پدرش مریض بود، خوب این فرصتی بود که با خانوادش تنها باشه ولی وقتی برگشت رفتارش عوض شده بود. میگفت تو باعث شدی من از خانوادم دور بشم و تو با خانواده من خوب نیستی و خلاصه تمامه چیزهائی که قبلا راجع به این رابطه میگفت چپکی شده بود. اگر خانواده شوهرم توی زمانهای تنهاشون باهاش فقط به مساله دیگه میرسیدن حرفی نبود ولی مشکل اینه که از هر فرصتی استفاده میکنن تا بین ما را شکر آب کنند. فکر نکنید شکاک شدم ها، ۶ ساله دیدم و چشیدم. در باره ی احترام گفتی مهسا جان، گاهی هست که احترام میکنی و دیگران هم خجالت میکشان و بعد یک مدت احترام میکنند اما قضیه ما فرق داره. انقدر احترام کردم که فکر میکنن وظیفمه. برادر همسرم توی روی ما میایسته و به من بی احترامی میکنه ، خواهرش ادای من را در میاره و مسخرم میکنه، و مادر همسرم هم میگه که دخترم حتما یک چیزی میدونه که این طوری میکنه و همسرم هم توجیه میکنه که اینها رفتارشون اینجوری و سخت نگیر. همسره من آدمی نیست که از خودش یا از من دفع کنه. میترسه خانواده اش طردش کنند. من اوایل جواب نمیدادم به همسرم غر میزدم ولی جواب نمیدادم بعد خواهر هاش شروع کردند به توهین به خانواده ی من. دیگه نمیشد ساکت موند در مقابل ناحقی که یک بچه میگه. به همسرم میگن زنت در سطح ما نیست. این در حالی هست که از هیچ نظر بر خانواده ی من برتری ندارند. به همسرم میگن زنت عروسی نخواست داشته باشه چون تو و خانوادمون شانسی بودیم که نصیبش شدیم و ترسید شانس از دستش در بره...
    خیلی سعی کردم توی این ۶ سال ، نه منتی دارم میزارم بر کسی نه گله ای دارم چون زندگیم را دوست داشتم ولی حالا کم اوردم. خیلی روی همسرم کار کردم. اهل این نیست که همه چیز را به مامانش بگه ولی انقدر توی گوشش میخونند که گاهی عکس العمل بد نشون میده... از روانشناس کمک گرفتیم ولی فایده نکرد. روانشناسمون میگفت این مورد عجیبیه چون با هر سیاستی پیش رفتیم به سنگ خورد و همسرم هم نمی خواست باور کنه که مقصر این رابطه خانواده اش هستند.
    من ناشکری نمیکنم. الان رابطم با همسرم خیلی بهتر از 3 سال پیش هست ولی هنوزم مشکل داریم. استرس هام اصلا کم نشده. خسته و بی حوصله ام. از روزی میترسم که مادرش از در بیاد تو و دوباره زندگیمون را تا مرز نابودی ببره... احساس میکنم گیر افتادم و راه فراری ندارم.

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: خانواده همسرم

    سلام عزیزم
    نه فقط تو که بسیاری از ما داریم با همچین مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنیم. چرا سعی نمیکنی زندگیتو عوض کنی؟ شاید اگه یه نی نی به جمعتون اضافه بشه هر دوتونو به زندگی دلگرم کنه. شما 6 سال از ازدواجتون میگذره.
    سعی کن همیشه لبخند بزنی و به شوهرت غر نزن. بذار از تو دیگه غری نشنوه. محیط خونه رو اروم کن.
    موفق باشی عزیزم.

  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: خانواده همسرم

    دوست عزیز
    برا اتفاقی که نیفتاده ، نگرانی به خودت راه نده. تلقین منفی نکن که ممکنه مادرش بیاد و همه چی رو خراب کنه ، شاید مادرش بیاد و هیچی رو خراب نکنه !
    خودت باش و سعی کن رفتارها و واکنشهای صحیح نشون بدی. اگه جائی نیاز به حرف زدن و پاسخگوئی بود و شما سکوت کردی رفتار صحیحی نشون ندادی. به خودت احترام بذار و همینطور به بقیه در عین حال اجازه نده که به خودت و خانوادت بی احترامی بشه. گاهی لازمه کاملا محترمانه و با اعتماد به نفس افراد رو متوجه اشتباهشون کرد.

  11. کاربر روبرو از پست مفید baby تشکرکرده است .

    baby (یکشنبه 12 اردیبهشت 89)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: خانواده همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعیده تنها
    من تمامی این سیاست ها را پیاده کردم ولی جواب خوبی نداد. مثلا همسرم ۱۰ روز آمد ایران تنهائی چون پدرش مریض بود، خوب این فرصتی بود که با خانوادش تنها باشه ولی وقتی برگشت رفتارش عوض شده بود. میگفت تو باعث شدی من از خانوادم دور بشم

    سعيده جان شما خارج از ايران زندگي ميكنيد درسته؟

    بعد از ازدواج از ايران رفتين؟

    رفتن از ايران پيشنهاد شما بود يا همسرت؟

    به نظر خودت چرا همسرت تورو مقصر دور بود از خانوادش ميدونه؟

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 89 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1389-2-09
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,137
    سطح
    27
    Points: 2,137, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: خانواده همسرم

    ببخشيد اينقدر دير جواب ميدم.
    Elina جان، خودمون هم دلمون مى خواهد بچه دار بشيم ولى من خيلى ميترسم. آخه چطور ميتونم آرامش فكرى داشته باشم وقتى مى بينم كه خانواده اى همسرم در همه چيز دخالت ميكنند، از لباس پوشيدنِ من گرفته تا نوع حرف زدن، غذايى كه بايد بخورم، نمازی که میخونم و ... وقتى مى بينم كه اينها ميخواهند من عاقل و بالغ را اينطورى عوض بكنند از روزى ميترسم كه بخوان بچّه ام را كنترل كنند و به قول خودشون اونطورى كه ميخوان تربیتش كنند. حساب كن، بچّه ی ما ميشه اولين و اينطور كه بوش مياد آخرين نوه اين خانواده، پس هر چى آرزو و خواسته غير منطقى دارن ميخوان سر اين موجود ضعيف خالى كنند.
    Baby جان ترس من بى علت نيست. خواهر همسرم ۲ سال پيش آمد منزلِ ما براى ۱-۲ هفته و ما تا جايى كه ميشد ازش پذيرايى كرديم. من بردمش بيرون و شَهر را بهش نشون دادم و خلاصه مثل خواهر خودم باهاش رفتار كردم كه حس نكنه كه مزاحم شده يا زحمتى هست برامون. وقتى برگشت ۲ هفته بعدش، به همسرم ايميل زد و واقعا هر چيزى بگى از دهنش آمد بيرون را گفت. به همسرم گفت يا ما را انتخاب كن يا اين تازه وارد را (منظور منى بودم كه ۴ سال همسر برادرش بودم!!) با اينكه همسرم جواب خواهرش را خيلى محترمانه و تا حدى داد ولى اثرات كه اون ايميل ها و اون حرف ها روى من و همسرم گذشت ماندگار شد. با خودم ميگم هر بار كه دستم را توى عسل ميزنم و ميذارم دهانشون گاز ميگيرن، چه تضمينى هست كه مادرش بیاد و اين اتفاق نيوفته. بهم حق بده كه بترسم. ۲ سال پيش مثل امروز خسته نبودم و كنار همسرم موندم، اما اين بار...نميدونم...من ياد نگرفتم كه حرف ناحق بشنوم و ساكت بشينم ولى اين را مطمئنم كه اگر هر بار كه متلك بارم ميكنند اگر جواب بدم حتى فقط صدایم در بیاد وضعیت خيلى خراب تر از اينها ميشه.
    gh.sana جان همسر من سالها خارج از ايران زندگى كرده و وقتى ازدواج كرديم من آمدم پيش همسرم. خانواده ى همسرم هم سالها خارج از ايران بودن ولى چند سال پيش برگشتن ايران و الان گه گاهى بچه ها میان و ميرن. همسرم دلش ميخواد برگرده ايران بعد از چند سال ولى من وحشت دارم از برگشت به ايران. اگر ما ايران مونده بوديم الان با هم نبوديم توى اين شك ندارم. من اين زندگى را با چنگ و دندان نگاه داشتم تا الان. اگر اون اوائل كه تازه ازدواج كرده بوديم ايران بوديم با اخلاقیات خانواده ى همسرم و دخالت هاشون زندگى نو پای ما سیاه ميشد شك نكنين... گاهى با خودم ميگم، حالا كه دور ام اينطورى ميكنند، فكر كن برم نزديك تر چقدر ميخوان دخالت كنند...اگر اين خواهر و برادر ها كار و زندگى داشتن حرفى نبود، آدم ميگفت خوب درگيرِ زندگى خودشون ميشن و به ما كارى ندارن، ولى حالا چى؟ فكر ميكنند كه بايد نظراتشون را با بی احترامی تمام به برادرشون بگن و راه و روش زندگى را يادش بدهند... برادرِ همسرم كه يك ازدواجِ ناموفقی داشته و خواهر کوچیکش من را بيشتر از همه میترسونند. اولى جنس زن را كلا جنس ضعيف و دنبالِ رو و تو سرى خوری ميدونه و دومى زبان تند و رفتار بى ادبانه ای داره... فکر میکنید اگر یک مدت از همسرم و خانواده اش دور بشم شرایط بهتر میشه؟ شایدم من کمی طاقتم بیشتر یشه...گیج شدم به من بگید چه کار کنم ذهنم دیگه کار نمیکنه

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: خانواده همسرم

    نميفهمم همسرت وقتي قبل از ازدواج از خانوادش دور بوده رو چه حسابي ميگه تو منو از اونا دور كردي؟؟

    يا مثلا اينكه ميگي خواهرش رو بردي گردش و تفريح و ....مگه همسرت اين كاراي تورو نديده كه سريع تحت تاثير ايميل خواهرش قرار گرفته؟؟؟؟


    يه چيزي اين وسط جور در نمياد!!


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.