سلام من حدود یک سالو نیم پیش عقد کردم و بعد از یک سال مستقل شدم
از یک طرف خوشحالم که بیشتر مشکلاتی رو که اینجا دیدم ندارم از طرفی ناراحت
پدر همسر من روحانی هستن.ولی از بسیاری جهات خشک مذهبی نیستن.مثلا ماهواره دارن.ترانه تا حدی گوش میدن ولی از بسیاری جهات خیلی خشکن.مثلا در رعایت حریم ها از قبیل اضهار زبانی و عملی محبت به اطرافیان حتی بچه های خودش و یا صحبت در مورد احساسات درونی و مشکلات عاطفی با اینکه قلب صافی دارن
خانواده همسرم دوپسر و دو دختر دارن و فقط دختر بزرگتر شوهر کرده و همسرم فرزند ارشد هست
شوهرم اقتدار مردانه خیلی کم داره و همین هم قسمت زیادی از مشکل ما رو ایجاد میکنه
خانواده همسرم در اصل بخاطر شرایط پدرشوهرم و غریب بودن در این شهر خیلی منزوی و در نتیجه متفاوت با ما هستن
خانواده همسرم و مخصوصا پدرش خیلی به مرد سالاری اعتقاد دارن.این طرز فکر اونا در مدت عقدکنان هم مشکلاتی برامون ایجاد کردsize][size=x-large].
پدر شوهرم بخاطر محدودیت و بیماری خیلی از خانواده ش کم میذاره و من و همسرم باید این کمبود رو جبران کنیم
ایجاست که صدای من در میاد و این اجازه رو نمیدم که همسرم از روی ترس و دلسوزی این کارها رو تبدیل به وظیفه بکنه
و با اینکه پیش اونا من نمیذارم متوجه بشن که من باعث میشم همسرم وفق مرادشون رفتار کنه.با رفتارهای تابو شوهرم متوجه میشن
چند روز پیش طی اتفاقی دلشون پر شد و هر چی داشتن به همسرم گفتن:اینکه تو مرد نیستی و ما رو ول کردی چسبیدی به اونا.زنت نمیذاره واسه ما کار ی کنی.زنت و خانواده اش میخوان تو رو بکشن سمت خودشون از ما دور کنن.به ما اهمیت نمیدی[size=large] تنهایی نمیای خونه ما تا اگه حرف خصوصی داشتیم بهت بگیماز زنت میترسی.....
داشتم سکته میکردم.تلفنی اینا رو گفتن.گرفتم با باباش حرف زدم گفت مادر تو به چه حقی تو زندگی شما دخالت میکنه؟[/]چرا همیشه باپسرم میای اینجا نمیذاری تنها بیاد؟؟؟؟؟[/[/size]
درسته عصبانیتشون فروکش کرد اما حرف دلشونو زدن موضوع ظاهرا حل شد اما اگه من بازم مثل قبل باشم وضع بدتر میشه
من بدم میاد کسی بهم زور بگه و دوست دارم استقلال بیشتری داشته باشم و مجبور نباشم به حرف غیرمنطقی کسی گوش بدم[size=large]
کمک کنید با این طرز فکر پدرسالارانه اونا چطور کنار بیام در صورتیکه همسرم خودش بامردسالاری مخالفه اما خیلی ترسو و دلنازکتر از اینه که اضهار استقلال و مردانگی بکنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)