[/b]
لطفا به داستان کوتاه زیر توجه کنید:
" چند هفته قبل لحظه عمیق الهام بخش را تجربه کردم .مشغول کارهایم بودم که دختر 5 ساله ام از من پرسید: مامانی. وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟؟؟
فکر کردم این یک جور بازی با رویاست و برای اینکه در بازی اش شرکت کنم گفتم:
-فکر کنم وقتی بزرگ شدم مامانی بشم.
- تو نمیتونی مامان بشی چون همین الان هستی. وقتی بزرگ شدی میخواهی چی بشی؟
این بار گفتم: شاید یه نویسنده بشم. ولی باز گفت : نه تو الان یک نویسده هستی
گفتم : متاسفم عزیزم. دیگه نمیدونم چی باید بشم!
- فقط بگو وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشی؟ میتونی هر چی بخواهی بشی.
در ان لحظه چنان تحت تاثیر حرفش قرار گرفته بودم که نتوانستم فورا جواب بدهم.
ذخترم هم از من نا امید شد و اتاق را ترک کرد. ان تجربه چند لحظه ای جایی در اعماق
وجودم را تحت تاثیر قرار داد. به این دلیل که دیدم از نگاه دختر کوچکم هنوز هم میتوانم
انچه که میخواهم باشم در نگاه کوچک او هنوز هم میتوانستم رویا پردازی کنم و ستاره بچینم
در نگاه کودکانه او اینده من تمام نشده بود.از نگاه او من هنوز میتوانستم یک فضا نورد/دکتر/مهندس/
یا حتی یک خواننده اپرا بشوم. در نگاه او من هنوز باید رشد میکردم و فرصت های بیشماری
در زندگی ام باقی بود .زیبایی واقعی این برخورد دخترم زمانی برایم روشن شد که متوجه شدم
او با تمام صداقت و معصومیتش عین این سوال را از پدر بزرگ و مادر بزرگش هم میپرسد."
خوب دوست عزیز....
شما در چه حالی هستید؟؟؟ بزرگ شده اید؟؟ میخواهید بزرگ شوید؟؟؟
شما وقتی بزرگ شدید میخواهید چه کاره شوید؟؟؟[b]
http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/eblise_koochak/logid/736119
علاقه مندی ها (Bookmarks)