به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    خدا ..... معرفت ......زندگی

    به دنبال خدا نگرد .....
    خدا در بیابان های خالی از انسان نیست ......
    خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست .....
    خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست ....
    خدا آنجا نیست ....
    به دنبالش نگرد.
    خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست.
    در قلبیست که برای تو می تپد ....
    خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد ...
    خدا آنجاست .......
    خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست،
    در جمع عزیزترین هایت است ...
    خدا در دستی است که به یاری می گیری ...
    در قلبی است که شاد می کنی،
    در لبخندی است که به لب می نشانی .........
    خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست ....
    لابلای کتاب های کهنه نیست ....
    این قدر نگرد ....
    گشتنت زمانیست که هدر می دهی ...
    زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد ....
    خدا در عطر خوش نان است ،
    آنجاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی
    خدا در جشن و سروریست که به پا می کنی ...
    آنجاست که عهد می بندی و عمل می کنی ....
    خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد ...
    آنجا نیست ....
    او جایی است که همه شادند،
    جایی است که قلب های شکسته ای نمانده ...
    در نگاه پرافتخار مادریست به فرزندش،
    و در نگاه عاشقانه زنی به همسرش،
    و در اندیشه کودکی که می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا ....
    قویترین است و کاملترین ...
    همه چیز را می داند.
    آخر او پدر من است ....
    خدا را در غم جستجو نکن،
    در کنج خاک گرفته آنچه که سال ها
    روایت کرده اند،
    نگرد ...
    آنجا نیست ...

    خدا را جای دگر باید جستجو کنی ....
    جوانمردهایی که با پای پیاده میروند
    به جستجوی خدا او را نخواهند یافت ...
    خدا نزدیکتر از آنست که فکر می کنیم
    در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته ....
    در قلبیست که برای تو می تپد ....
    در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.....
    خدا اینجاست همسفر مهربان من
    اینجا ....
    زندگی ، فرصتی ست کوتاه و تکرار ناپذیر.
    زندگی ، امکانی ست محدود.
    با امکان محدود زندگی ،
    باید نامحدود را جست.
    باید از فرصت کوتاه زندگی،
    برای یافتن جاودانگی بهره برد.
    بنابراین،
    زندگی ،
    چالشی ست بزرگ;
    مخاطره ای عظیم .
    فرصت یکه و یکباره زندگی را
    نباید صرف چیزهای کم بها کرد.
    چیز های کم بها ،
    چیز هایی اند که مرگ آنها را از ما میگیرد.
    زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ
    نمی تواند آنها را از ما بگیرد.
    زندگی ،
    کاروانسرایی ست که شب هنگام
    در آن اتراق می کنیم
    و سپیده دمان از آن کوچ می کنیم.
    فقط چیزهایی اهمیت دارند که،
    وقت کوچ ما از خانه بدن،
    با ما همراه باشند.
    خداوند گفته است :
    من گنجی مخفی بودم.
    دوست داشتم شناخته شوم.
    آفریدم آفریدگان را،
    تا شناخته شوم.
    بنابراین، خداوند آفریدگان را آفریده است،
    زیرا دوست داشته است که بیافریند.
    او آفریده است تا در آیینه جان فهیم آفریدگان،
    دیده و شناخته شود.
    شناخت، همسنگ علم اصطلاحی نیست.
    شناخت چیزی ست از جنس تاملی ژرف;
    بنابراین،
    تنها چیزی که ارزش عمر کوتاه و تکرار ناپذیر ما را دارد،
    معرفت بر الله و به خود آيي است;
    شناخت برین است;
    آگاهی کیهانی ست;
    تامی ژرف است;
    مراقبه و اتصال است.
    تنها با اتصال است که انسان آن گنج مخفی را می یابد

    زندگی ، کاروانسرایی ست که شب هنگام
    در آن اتراق می کنیم
    و سپیده دمان از آن کوچ می کنیم.
    فقط چیزهایی اهمیت دارند که،
    وقت کوچ ما از خانه بدن، با ما همراه باشند
    دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم.
    دنیا چیزی ست که باید آنرا برداریم و با خود همراه کنیم.
    ترک دنیا راهی نیست که به بلوغ معنوی و آگاهی کیهانی بینجامد.
    سالکان حقیقی حقیقت، بهره خود از دنیا را فراموش نمی کنند.
    آنها هر آنچه را که زندگی در اختیارشان می گذارد بر میگیرند.
    آنها میدانند که همه این زندگی با شکوه،
    هدیه ایست از طرف خداوند.
    آنها موهبت الهی را بر نمی گردانند.
    کسانی که از دنیا روی بر میگردانند
    نگاهی تیره و یاس آلود دارند.
    آانها دشمن زندگی و شادمانی اند...
    نباید از زندگی گریخت.
    باید مستانه و شادمانه،
    به چالشهای پر مخاطره زندگی تن سپرد.
    چگونه می توان از زندگی گریخت
    و خود را پشت سر گذاشت!؟
    ما همه پاره ای از زندگی هستیم.
    زندگی در رگهای ما جاریست
    و در سینه ما می تپد.
    زندگی عین خود ماست.
    از زندگی، به کجا می توان گریخت!؟
    تمنای گریز از زندگی تمنای خود کشی ست.
    گریز از زندگی ، تلاشی ست از سر زبونی.
    گریز از زندگی،
    گریز از خداست.
    به کجا می توان گریخت که خدا نباشد؟
    هم کیش من،
    کیش و دين همگي ما، ستایش، عشق، خنده و زندگی ست.
    بنابر این همه چیز را باید جشن گرفت.
    همه چیز را باید زندگی کرد.
    همه چیز را باید دوست داشت.
    همه چیز خاک را از آسمان جدا نمی کند.
    همه چیز این زندگی خاکی، آسمانی ست.
    همه چیز این زندگی مادی ، الهی ست.
    همه ما به ضیافت الهی دعوت شده ایم:
    ضیافت وجود.
    باید با همه وجود خود ،
    در این ضیافت شرکت کنیم.
    این گونه است که شکر نعمت این فرصت یکه
    و تکرار ناپذیر را به جا آورده ایم.
    خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی بگردانیم.
    او زندگی را به ما بخشیده است تا آن را به تمامی زندگی کنیم.
    سر آخر خداوند از من و تو خواهد پرسید:
    "آیا زندگی را زندگی کرده ای؟"
    عزيز من
    مرگ نیز پاره ای از این زندگی با شکوه است.
    حتی مرگ را نیز باید جشن گرفت.
    مرگ،
    قله زندگی ست.
    اگر زندگی را به تمامی زیسته باشی،
    آنگاه ، زیستن تو، رستن تو
    و مرگ تو نيز، پرواز توست.

  2. 5 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (دوشنبه 08 فروردین 90)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 99 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-12-06
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    25,868
    سطح
    96
    Points: 25,868, Level: 96
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 482
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 1,065 در 185 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدا ..... معرفت ......زندگی

    سلام برادر بزرگوارم baby
    به مطالب پر محتوایی اشاره کردی، خیلی به فکرم برد. امید دارم بتوانم به کار بگیرم.

    دلم پردرد و لب پرخنده باشد نازنینم
    تو را با سود خود سنجم برای این غمینم

    نه سود مستدامم را شناسم، نه خسران کبیرم
    مرور غفلت و پوچی مقیم است در ضمیرم

    به حرفهای قشنگ این و آن مشغولم امروز
    مرا طوطی صفت ، لذت طلب خواهند امروز

    تو را من نصف و نیمه ، بخواهم ای عزیزم
    نه آن امرت نه آن نهی ات، نخواهم ای عزیزم

    مسلمانی بیاید در زبان و در دلم گاهی
    ولی رفتار قرآنی چه سخت باشد به هر گاهی

    نمی خواهم که چشمم را ز نامحرم ببندم
    نمی خواهم درِ شهوت پرستی را ببندم

    نمی خواهم زبانم را ز غیبت ها ببندم
    نمی خواهم در لذت به نفس خود ببندم

    حریص خوردن و خوابیدن و یکتا شدن هستم.
    ولی بی تو، چه تنها و چه سرگردان وپوچ هستم.

    به هنگام ملال ، گوش فلک از لابه ام کر
    به هنگام رهایی ام شود گوش دلم کر

    به روز شادیم در کار خویشم
    به گاه غم شوم مایوس زخویشم

    به شادی ها فراموشت کنم یا رب کجایی!
    به غم هایم تو را شکوه کنم یا رب کجایی؟!


    به شادی ها شود دنیا به کام و تو غریبی
    ولی هنگام غم ، یا رب بگویم آشنایی




  4. 5 کاربر از پست مفید غریب آشنا تشکرکرده اند .

    غریب آشنا (دوشنبه 08 فروردین 90)

  5. #3
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: خدا ..... معرفت ......زندگی

    زندگی
    مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که
    مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

    به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
    هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با
    لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با
    لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

    کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند
    و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.

    ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.

    زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.

    باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

    او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
    باران میبارد، آب روی من چکید.

    زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای
    پسرتان پزشک مراجعه نمیکنید؟
    مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم.
    امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند !!
    !


    براستی اگه تصور کنیم که امروز می شد از نعمت بینائی برخوردار نباشیم ، و حالا که این نعمت رو داریم چگونه داریم زندگی رو می بینیم ؟.... چگونه شکر این نعمت و سایر نعمتهائی رو که متذکرش نیستیم رو بجا میاریم؟

  6. 4 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (دوشنبه 08 فروردین 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.