-
بد بيني از كجا ناشي مي شود ؟
- چرا انسان بدبين مي شود ؟
- بدبيني چيست؟
اگر فردي خيلي زياد به خود بگويد كه اگر من قبول نشوم چه مي شود ؟
اگر من از اين درس نمره نگيرم چه؟ اگر من كار پيدا نكنم چه؟ اگر من برنده نشوم چه؟ و.....اين اگر چه ها نشانه بارز ي از بزرگ نمايي بيش از حد افراد از اتفاق ها است كه به آن فاجعه پنداري مي گويند.
اين فاجعه پنداري باعث بد بيني مي شود.
انسانن از چندين مرحله عبور مي كند تا به بدبيني برسد .1- اتفاق ناراحت كننده اي كه برايش رخ مي دهد.2- باوري كه فرد هنگام اتفاق برايش ايجاد مي شود 3- پيامدي كه در اثر باورهاي فرد ايجاد مي شود. 4- در نهايت تسليم فرد در مورد واقعه ناراحت كننده كه همان بد بيني است.
1- وقتي كه اتفاق ناراحت كنند ه اي برايت ايجاد مي شود آن را مرور مي كني.
مثال: چند وقتي است كه همسرم ناراحت است و ديگر به من توجه اي ندارد و هر موقع مي آيد با من صحبت نمي كند و زود مي خوابد فكر كردم كه شايد به خاطر رفتار گذشته من بوده اما همچنان ادامه دارد وقتي ازاو پرسيدم كه چرا صحبت نمي كني گفت خسته شدم، تو ديگه دست از سرم بر دار.
2- بعد از اتفاق اين باور در ذهنش ايجاد مي شود:
من فكر مي كردم كه از كارش خسته شده و به من مي گويد كه از كارم خسته شده ام .اما او به من گفت كه دست از سرم بردار يعني اون از دست من ناراحت شده و از من خسته شده است .
3- پيامد اين باور :
او از دست من عصباني است و جواب سر بالا به من مي دهد و ديگر از من خوشش نمي آيد اگر اين طور باشد پس او ديگر به من توجه نمي كند هر چقدر فكر مي كنم بيشتر عصباني مي شوم .حتما ديگه دوستم ندارد.
4- وقتي اين فرد اين گونه فكر كرده با خود مي گويد(در وافع نتيجه مي گيرد):
ديگر هر چه تلاش كردي كافي است او اصلا حاضر نيست به حر فهاي تو گوش كند ديگر نمي خواهد ازش چيزي بپرسي او بد اخلاق شده است.
اين فرد هر چه توانست از فكر هايي كمك گرفت تا نتيجه بگيرد كه همسرش بد اخلاق است و ديگر توجه اي به او ندارد.و تا زماني كه از اين فكر ها كند ماجرا به همين طريق مي گذرد.
چه تمريني اين فرد بايد بعد از اتفاق ناراحت كننده با خود انجام دهد:
1-اين فرد بايد به دنبال رفتار ها ي خوب همسرش بگردد.در واقع در همان لحظه ناراحت كننده از خود بپرسد كه« همسرم چه زماني خوب رفتار كرده است؟ »
« آيا زماني هم بوده كه او خوش اخلاق بوده باشد؟» (البته در ابتدا فرد افكار بدبيني زيادي به سراغش مي آيد و لحظه اي را نمي تواند پيدا كند كه او خوش اخلاق هم بوده است اين در شروع كار طبيعي است وفرد بايد هم فكر هاي مثبت را و هم منفي را در كنار هم بياورد ، اگر شد آنها را بر روي كاغذ براي خود بنويسيد.)
2- بعد شروع كند دليل ديگري براي بد اخلاقي همسرش پيداكند
مثلا بگويد: درست است كه او بد اخلاق است و به من گفت كه دست از سرم بردار ولي به ان معني نيست كه از من خسته شده است.اگر او از من خسته شده است به اين دليل است كه من درزمان درستي از او سئوال نكردم.
3-بعد شروع كنيد بدترين و بهترين وضعيتي كه ممكن بود برايتان رخ دهد را توصيف كنيدو ببينيد در مقابل بدترين اتفاق چكار مي توانستيد انجام دهيد همچنين در مورد بهترين اتفاق. بعد بين بد ترين و بهترين ، اتفاق خنثي را در نظر بگيريد كه نه بدترين و نه بهترين پيامد برايتان رخ مي دهد.
مثلا اين فرد مي تواند بگويد كه : درسته كه او گفت از دست من خسته شده است ولي وقتي خستگي اش رفع شد مي توانم دوباره بهتر با او صحبت كنم و او ديگر اين جملات را به من نمي گويد.حداقل دو يا سه روز طول مي كشد كه او با من صحبت نكند.
4-وقتي كه اتفاق خنثي را در نظر مي گيريد مي توانيد براي آن برنامه ريزي كنيد تا مشكل حل شود.
برنامه او اين است : من تصميم مي گيرم كه فردا شب اگركه احسا س آرامش كرد با او صحبت كنم ازش مي پرسم كه آيا چيزي هست كه ناراحتش كرده يا نه؟ يا مي توانم برايش يه هديه بخرم.يا مي تونم غذايي كه دوست دارد برايش درست كنم تا بفهمم قضيه چه بوده است.
ذهن آدمی کارگاه تولید فکر است که از منبعی به نام ضمیر ناخودآگاه سرچشمه میگیرد. ضمیر ناخود آگاه نمیتواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهد ولی چنان قدرتی دارد که اگر از آن غافل شویم میتواند سرنوشت ما را بدست گرفته و آن را به هر جایی که دوست دارد ببرد. در حقیقت نوع و کیفیت افکار و اندیشه ی آدمی سازنده ی نوع و کیفیت زندگی اوست، اندیشهی زیبا و مثبت میتواند بهشتی در زندگی انسان بسازد، چنانکه اندیشهی منفی و یأسآور میتواند جهنمی در زندگی او خلق کند. انسانها همان خواهند شد که در اندیشه ی آنند، بنابراین آینده ی هر کس در گرو چگونگی نگرش او به زندگی است.
موفقترین انسانها کسانی هستند که توانستهاند در ذهن خود اندیشههای مثبت داشته باشند؛ آنان که میپندارند «قادر نیستند» ، در واقع مثبتنگری را کنار گذاشته و در جنبههای منفی وقایع تمرکز کردهاند.
خانواده ، کانون یادگیری چگونه اندیشیدن و چگونه زیستن است. در خانواده ی مثبت اندیش اعضای خانواده ی خود را قادر و توانا میدانند و نگاهشان به دیگران آکنده از مهر و عاطفه است. چنین خانوادههایی قادر خواهند بود هر ناممکنی را به ممکن تبدیل کنند و توفیق و کامکاری را نصیب خود نمایند. ضمن آشنایی با تفکر مثبت بیاییم با زیبا، مثبت، خلاق، هدفمند و امیدوارانه اندیشیدن، موفقیت و شادکامی را به زندگیمان دعوت کنیم.
تعریف تفکر مثبت:
شیوهای از فکر کردن است که فرد را قادر میسازد نسبت به رفتارها، نگرشها، احساسها، علائق و استعدادهای خود و دیگران برداشت و تلقی مناسبی داشته باشد و با حفظ آرامش و خونسردی بهترین و عاقلانه ترین تصمیم را بگیرد.
افکار مثبت و منفی:
افکار مثبت، افکاری سازنده، انگیزه دهنده و انرژی بخش هستند که بر اثرتلقین، تکرار و تمرین به ذهن راه مییابند و باعث میشوند ذهن و فکر مثبت شود. در این صورت کنترل فکر در اختیار ماست، در حالی که افکار منفی، افکاری باز دارنده و مخرب هستند و وقتی به ذهن راه یابند، تعمیم یافته و به سرعت تمام ذهن را اشغال میکنند. در این حالت ما در اختیار تفکرات منفی خود قرار داریم.
ویژگیهای افراد مثبتنگر:
- با وجود تفکر دربارهی گذشته و آینده، در زمان حال زندگی میکنند و از آنچه دارند راضی و خشنود هستند.
- از نظرات درست و منطقی دیگران استقبال میکنند و برای رد کردن نظارت نادرست حتماً دلیل منطقی دارند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات مثبت و امیدبخش استفاده میکنند.
- همیشه سعی میکنند با تلاش و کوشش به موفقیت برسند و اگر در کاری موفق نشدند، عامل را ابتدا در خود و سپس در شرایط بیرونی جستجو میکنند.
- همیشه قبل از عمل یا صحبت کردن فکر میکنند، به همین دلیل کمتر دچار خطا و اشتباه یا ضد و نقیضگویی میشوند.
- چون دارای ذهن مثبت هستند، میتوانند افکار خود را کنترل کنند.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی اظهارنظر کنند، با وجود تفکر در جنبههای منفی، موارد مثبت آن را بیان میکنند و موضوع را به فال نیک میگیرند به عبارت دیگر «نیمه ی پرلیوان را میبینند» .
- مشکلات را ناچیز شمرده و برای حل آنها از توانایی خود و راهنمایی دیگران استفاده میکنند.
- اغلب اوقات بشاش، سرزنده، پرانرژی، توانا و خوش مشرب هستند.
- همه چیز در نظر آنها زیبا و لذتبخش بوده و سعی میکنند از مواهب زندگی بیشترین استفاده را ببرند.
- در ارتباطهای اجتماعی خود با دیگران حسن ظن دارند (مگر خلاف آن را ببینند) و سعی میکنند در حد توان به دیگران خدمت و کمک کنند.
ویژگیهای افراد منفینگر:
همیشه از وضعیت موجود و گذشته ی خود شکایت دارند و نسبت به آینده بدبین هستند.
- غالباً با نظرات دیگران بدون دلیل منطقی مخالفت میکنند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات منفی به کرات استفاده میکنند.
- در برخورد با کوچکترین مانعی از تلاش دست میکشند و دیگران یا شرایط را عامل شکست و بدبختی خود میدانند.
- تمرکز فکر ندارند و ضد و نقیض صحبت میکنند و در رفتارهایشان خطا و اشتباه زیاد است، به عبارت دیگر «اول عمل میکنند بعد فکر!»
- چون منفی نگر هستند، افکارشان بر آنها تسلط دارد.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی نظر بدهند فقط به جنبههای منفی آن توجه کرده و همان را بیان میکنند. به قول معروف «نیمه خالی لیوان را میبینند!»
- از کاه کوه میسازند و از درگیر شدن با مشکلات گریزانند.
- غالباً افسرده، کج خلق، بدخواب، کم اشتها، عصبی و ناتوان هستند.
- همهچیز در نظر آنها غمانگیر و ناامید کننده است و از آنچه دارند، هیچ لذتی نمیبرند.
- در ارتباطهای اجتماعی خود به همه کس و همه چیز شک و سوءظن دارند و فکر میکنند که همه علیه آنها توطئه میکنند.
سلام گلهای من.میشه مثبت بیندیشیم.همیشه مثبت ها رو هم بخونیم . :D حتما نگاهمونم مثبت خواهد شد.بعد مدتی خواهیم دید که چطور این طرز تفکر بر زندگی ما ,سایه ای از احساس خوشبختی میندازه.
علما و بزرگان دین معتقدند که اگر بخواهیم حالتی و رفتاری را در یک انسان به صورت ثابت و همیشگی درآوریم باید بر آن حالت یا صفت استمرار داشته باشیم.(البته در این مهم روان شناسان نیز بر این باورند)
.بنابراین اگر ما این عادت را در خود ایجاد کنیم که همیشه مثبت بیاندیشیم و نیمه پر لیوان زندگی را بنگریم ,مثبت نگری در ما به صورت ملکه در می اید,و در همه کشور تن ما ریشه میدواند.در این صورت ما از زندگی خویش لذت خواهیم برد.پس مثبت اندیش باشیم.
موفق باشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)