خواستن توانستن است؟
من مبتلا به نوعی معلولیتِ ژنتیکیِ جسمی هستم که علاجی نداره. البته برای درمانش وعده هایی از سوی سازمان های پزشکی اروپایی و آمریکایی برای سال های آینده داده شده که امیدی به اونها ندارم.
26 سال سن دارم و در انجام کارهای شخصی خودمم مشکل دارم. حتی بدلین قرا داشتن لوله تراک استومی در مجرای تنفسیم قادر به صحبت کردن هم نیستم. ولی به لطف زحمات خانوادم احساس کمبود نمی کنم.
تقریبا پنج سال پیش از دختری که یک سال از من کوچیکتر بود خوشم اومد ولی با توجه به وضعیتم ماه ها با خودم کلنجار رفتم و در نهایت از فکر کردن بهش منصرف شدم. حتی با خودم عهد کردم که دیگه به کسی فکر نکنم.
تا این که تقریبا یک سال پیش دختر عموم به من اس ام اس داد و با من درد دل کرد. متاسفانه حرفام ( اس ام اس هام) آرومش کرد و این باعث شد تا هر وقت دلش می گرفت به من اس ام اس می داد. ماه ها به همین منوال گذشت، تقریبا سه ماه بود که نوع حرفاش عوض شده بود، به طوری که با خوندن اس ام اس هاش از فرط استرس دستام خیس میشد. طور دیگه ای از دوست داشتن حرف می زد. تا این که هفته گذشته ازش پرسیدم که به من علاقه داره یا نه. در واقع من هم به اون علاقه داشتم ولی روم نمیشد بهش بگم. متاسفانه یا خوشبختانه ما به هم علاقه مند شدیم. با توجه به این که ما با هم فامیل هستیم و مهمتر از اون با توجه به وضعیتم نمی تونم درباره علاقه ام به اون با کسی حرف بزنم. می ترسم از چشم همه بیوفتم.
می خوام بهش بگم به من فرصت بده، شاید یه روزی بیماریم درمان بشه، لااقل تا زمانی که درساش تموم شه ولی بازم میترسم. احساس گناه می کنم.
نمی دونم چطور بهش بگم، خواهش می کنم کمکم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)