سلام بر همه بازدیدکنندگان محترم و همچنین شما [name] گرامی
تشکرشده 37,048 در 6,993 پست
سلام بر همه بازدیدکنندگان محترم و همچنین شما [name] گرامی
مدیرهمدردی (سه شنبه 21 اردیبهشت 89), عشق آفرین (چهارشنبه 21 آبان 93)
تشکرشده 3,583 در 906 پست
سلام:
ني حديث راه پرخون مي كند قصه هاي عشق مجنون مي كند
محرم اين هوش جزبي هوش نيست مرزبان را مشتري جز گوش نيست
درغم ما روزها بيگاه شد روزها باسوزها همراه شد
روزها گررفت گو:رو ،باك نيست توبمان اي انكه چون تو پاك نيست
هركه جزماهي ،زابش سيرشذ هركه بي روزي است ،روزش ديرشد
************************
اي دواي نخوت و ناموس ما اي تو افلاطون و جالينوس ما
جسم خاك از عشق ،برافلاك شد كوه ،دررقص امد و چالاك شد
عشق ،جان طور امد ،عاشقا! طور،مست وخرّ موسي صاعقا
بالب دمسازخود گر جفتمي همچو ني من گفتني ها گفتمي
هركه اوازهمزباني شد جدا بي زبان شد ،گرچه دارد صدنوا
setareh (سه شنبه 21 اردیبهشت 89)
تشکرشده 192 در 78 پست
***** سلام *****
خداوندا خود کردم و خود خریدم آتش بر خوئ خود افرورانیدم از دوستی آواز دادم دل و جان فراناز دادم ـ
******************************************
مهربانا اکنون که در غرقابم دستم گیر که گرم افتادم ـ
الهی چه یاد کنم که خود همه یادم ـ من خرمن نشان خود فرا باد دادم یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی زندگانی وراء دو گیتی است و کسب چنانکه دانی ـ
الهی یک چند به کسب تو ورزیدم باز یکچندی بیاد خود ترا نازیدم دیده بر تو آمد با نظاره پردازیدم ـ اکنون که یاد بشناختم خاموشی گزیدم چون من کیست که این مرتبت را سزیدم ـ فریاد از یاد بی اندازه و دیدار بهنگام و زآشنائی بنشان و زدوستی به پیغام ـ
خداونـــــدا کار آنکس کند که تواند و عطا آنکس بخشد که دارد پس رهی چه دارد و چه تواند چون توانائی تو کرا توانست ؟ و در ثنا تو کرا زبانست؟ و بی مهر تو کرا سر در جانست؟ چه غم دارد او که تو را دارد؟ کرا شاید او که ترا نشاید؟ آزاد آن نفس که بیاد تو یازان و آباد و آن دل که به مهر تو نازان ـ و شاد آنکس که با تو در پیمان از غیر جدا شدن سر میدانست کار آن دارد که با تو در پیمانست ـ
بهاره (سه شنبه 21 اردیبهشت 89)
تشکرشده 37,048 در 6,993 پست
سلام بهاره
خیلی انتخاب قشنگی بود. پست هات رو می خونم، متاسفانه نشده ازت تشکر کنم. منتظر یادداشت ها پرمحتوای شما بیشتر از گذشته هستم.
تشکرشده 3,583 در 906 پست
سلام:
بهارا،بهارا ،بهانه مگیر زخاکستر ما زبانه مگیر
کویر دلم را تو باران نوری تو رودی ،تو دریا تو شوق عبوری
جدا زتوام ،غبارهوی به خودبرسان دوباره مرا
جداماندم همچو،نی تنها از نیستان حکایت دل بناله کنم
غمی دارم همچو مولانا از جداییها شکایت دل به ناله کنم
چو ،نی گرشکستم صدایم توهستی
ترا می پرستم خدایم تو هستی
*************
ای غم ،ای همدم ،دست از سردل بردار
ای شادی یک دم ،مرهم به دلم بگذار
دل جای شادی است، از غم شده ام بی زار
ای غم بیرون رو، این خانه به اوبسپار
ای ازاین غمها تنها ،غم ما بگذار
بااین خانه ی تن ،با این پاره سر،با این دل چه کنم.
این الوده ی رنگ
دلا،با ل مرا چرا شکستی؟
پرنزدی ،به گل نشستی
تودریا بودی زچه رو مردابی؟
ای دریا تا کی زنسیمی بی تابی
دل به دریا بزن درشب طوفان
تا به کی سرزدن بردرزندان
تا کی تنهایی ،برخیز وپرگشا
دراسمان رها
تا کوی نا کجا
کوی بی نشان
کوی اشنا
setareh (سه شنبه 21 اردیبهشت 89)
تشکرشده 192 در 78 پست
سلام
معنای آدم
زندگی یعنی چه یعنی آرزو کم داشتن
چون قناعت پیشگان روح مکرم داشتن
دیو از دل راندن و نقش سلیمانی زدن
بر نگین خاتم خود اسم اعظم داشتن
کنج درویشی گرفتن بی نیاز از مردمان
وندر آن اسباب دولت را فراهم داشتن
جامهی زیبا بر اندام شرف آراستن
غیر لفظ آدمی معنای آدم داشتن
قطره ی اشکی به شبهای عبادت ریختن
بر نگین گونه ها الماس شبنم داشتن
نیمشب ها گردشی مستانه در باغ نیاز
پکی عیسی گزیدن عطر مریم داشتن
با صفای دل ستردن اشک بی تاب یتیم
در مقام کعبه چشمی هم به زمزم داشتن
تا براید عطر مستی از دل جام نشاط
در گلاب شادمانی شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگی در بشر دانی که چیست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
بهاره (یکشنبه 18 بهمن 88)
تشکرشده 2 در 2 پست
سلام خدمت شما بزرگوار
این تاپیک بهانه ای شد تا از کار زیبا و انسان دوستانه شما تشکر کنم و اینکه این سایت را راه اندازی کردید تا کسانی که واقعا درحل مشکلاتشان می مانند به کمک دوستان دیگر در اینجا به نتایج خوبی برسند و بعضا اگر از زندگی کردن ناامید شدند،دوباره امیدوار به زندگی ادامه دهند.و این یعنی کمک به مردم سرزمینی که دوستشان داریم و دوستمان دارند.برایتان بهترین ها را ارزو می کنم.
moslas (سه شنبه 21 اردیبهشت 89)
تشکرشده 3,583 در 906 پست
ای هفت گردون مست تو
ما مهرهای در دست تو
ای هست ما از هست تو
در صد هزاران مرحبا
.
setareh (دوشنبه 05 بهمن 88)
تشکرشده 12,542 در 2,269 پست
من عاشق روی تو نگارم چه کنم********** وز چشم خوش تو شرمسارم چه کنم
هر لحظه یکی شور برآرم چه کنم********* ولله به خدا خبر ندارم چه کنم
بخروشیدم گفت خموشت خواهم *********خاموش شدم گفت خروشت خواهم
برجوشیدم گفت که نی ساکن باش********* ساکن گشتم گفت به جوشت خواهم
baby (سه شنبه 21 اردیبهشت 89)
تشکرشده 37,048 در 6,993 پست
گفت که دیوانه نه ای رو که از این خانه نه ای *** رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سر مست نه ای رو که از این دست نه ای *** رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای *** پیش رخ زنده کنش کشته و آکنده شدم
گفت که:"تو زیرَککی، مست خیالی و شکی" *** گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم
گفت که:"تو شمع شدی، قبلهً این جمع شدی" *** شمع نیم ، جمع نیم ، دود پراکنده شدم
گفت که:" شیخی و سری، پیش رو و راه بری" *** شیخ نیم ، پیش نیم ، امر ترا بنده شدم
گفت که:" با بال و پری ، من پر و بالت ندهم" *** در هوس بال و پرش، بی پر و پر کنده شدم
چشمه خورشید تویی ، سایه گهِ بید منم *** چونکه زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم *** اطلس نو بافت دلم، دشمنِ این ژنده شدم
شکر کند چرخ فلک ، از مَلک و مٌلک و مَلَک *** کز کرم و بخششِ او ، نورِ پذیرنده شدم
از تو ام ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر *** کز اثر خنده تو گلشنِ خندنده شدم
باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان *** کز رخ آن شاهِ جهان ، فرّخ و فرخنده شدم
مدیرهمدردی (جمعه 14 مرداد 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)