به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,584 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درک عمق درد و رنج اسارت

    میل رانندگی پیدا کردم ـ یک علتش هم این بود که دیدم روزبه خسته شده است. با خواهش و تمنا به جای او پشت فرمان نشستم. تمام مدت مواظب من بود، و دستور می‎داد که: “اینجور نرو آنجور برو”!

    به این دلیل در رانندگی راحت و روان نبودم؛ خودم و میل خودم در کار نبود؛ با احساس آزادی و اختیار بدون مخل نمی‎راندم.

    با خودم اندیشیدم؛ و به روزبه و مادرش گفتم: وقتی در یک مورد خاص، جزیی و فیزیکی ـ مثل رانندگی ـ انسان احساس کند که خودش به اختیار خودش عمل نمی‎کند؛ و این احساس وضعیت انقباض و گرفتگی و ملالت به او می‎دهد، در نظر بگیر وضع انسانی را که اسیر تصاویر هویت فکری است؛ و این تصاویر مثل یک راننده‌ء اضافی و کمک راننده بغل دست او نشسته‎اند، و نه فقط در یک مورد خاص مثل رانندگی، بلکه در هر قدم از زندگی، رفتارها، اندیشه‎ها، تصمیم‎ها و روابط مدام به او نق می‎زنند که این کار را بکن، آن کار را نکن، حالا این طور بران، حالا آن طور بران؛ وضع روحی شخص ـ از نظر انقباض، گرفتگی، ملالت، کسالت، عدم‎آزادی، و اینکه انسان ارباب و آقای خودش نیست؛ و اینکه مثل یک اسیر و نوکر بی‎اختیار مدام باید نگران و گوش به فرمان ارباب‎هایی باشد ـ آن هم ارباب‎هایی با فرمان‎های متضاد ـ چگونه خواهد بود!!؟

    خدایا ما را کمک کن تا عمق رنج و ملالت ناشی از آزاد نبودن خود را حس کنم!! در مثال رانندگی، فقط یک نفر به من فرمان می‎دهد؛ و معذلک روح من به این جهت که باید نگران فرمان دیگری باشد، گرفته و منقبض است؛ وای به زمانی که صدها و هزارها ارباب ـ در شکل تصاویر تشکیل‎دهنده‌ء “من” ـ مراقب و مواضب قدم به قدم زندگی و رفتارهای من هستند! و من چه احساسی از مجبور بودن و مکلف بودن دارم!؟

    آیا این را حس می‎کنی، درک می‎کنی که ما خودمان، اصالت خودمان نیستیم!؟
    زندگی و رفتارها و روابط ما را بیگانگانی متضاد اداره می‎کنند! و ما نسبت به طرز اداره‌ء آنها احساس رضایت و خشنودی نداریم! از فرمان‎های آمرانه‌ء آنها به ستوه آمده‎ایم! در احساس اکراه و انقباض به سر می‌بریم

    خواهی گفت:‌ وقتی همه‌ء هزار نفری که به سخنرانی من گوش می‎کنند برای من کف می‎زنند، آیا من با تمام وجود احساس شادمانی و رضایت نمی‌کنم؟!

    باور کن (می‎خواهی هم نکن) که من احساس ترس، دروغ، بلوف و ریا کاری می‎کنم! احساس ناشادی و نارضایتی می‎کنم. احساس شادی‎ام دروغ و نمایش است! از اینکه به تو نشان داده‎ام فاضل و سخنور ماهری هستم، و تو را متوجه حقارت خودت و بزرگی خودم کرده‎ام؛ ذوق‎زده شده‎ام ـ نه شاد.
    شادی یک کیفیت وجودی دیگر است! شادی هنگامی است که رفتارهای من نمود و جلوه‎ای از اصالت من است!‌
    حال آنکه در سخنرانی من انواع بیگانگان متضاد عمل می‎کنند!
    آیا در سخنرانی من معیارها، موضوع‎ها، اینگونه یا آنگونه صحبت کردن و همه‌ء چیز آن به حکم معیارها و تصویرهایی نیست که مثل بیگانه‎ای در ذهن من نشسته‎اند و مثل حاکم جباری بر موضوع و طرز صحبت کردن و رفتارهای من آمریت و حاکمیت دارند؟!

    تصاویر بیگانه‌ء حاکم بر ذهن ـ تحت عنوان “من” ـ شبیه تمثیل کمک راننده‎ای که بغل دست من نشسته است و فرمان می‎دهد که چنین و چنان کن، نیست! در این تشبیه و تمثیل راننده لااقل من هستم ـ گیرم به فرمان و با آمریت دیگری! حال آنکه در مورد تصاویر تشکیل‎دهنده‌ء “من”، گرداننده تمام زندگی، روابط و رفتارهای من انواع تصاویر متضاد و کاملاً بیگانه با من و ناجور و ناساز با اصالت من است!

    و احساس ما نسبت به خودمان و نسبت به زندگی‌ ـ در بعدی وسیع و به‎طور دائم ـ احساسی است توأم با اکراه، ملالت و گرفتگی روحی، احساس اجبار، و نارضایتی از کاری است که در حال انجام آن هستیم!

    احساس ملالت، احساس انقباض، اجبار، کراهت، ناشادی و نارضایتی منحصر و محدود به مواقعی نیست که کاری را انجام می‎دهیم ـ بدون انجام هیچگونه کار هم آن احساسات نامطلوب و توأم با کراهت وجود دارد. اصولاً صحبت از موردها، مثلاً موردی که کاری انجام می‎دهیم ـ بی‎معنا است؛ ‌مسأله در “هستی” ما است؛ نه در نمودها و رفتارهایی خاص!
    باوجود حاکمیت یک “هستی” ناسالم، نااصل و ناهنجار، صحبت کردن از عمل و رفتار صحیح و غیر صحیح بی‎وجه و بی‎معنا است! نفس یک “هستی” مبتنی بر توهم، بر هیچ و پوچ، عین احساس انقباض، ترس، تزلزل، پوچی، گم‎گشتگی، احساس ناشادی، ملالت، گرفتگی، کراهت و هزار رنج و مسأله دیگر است
    http://weblog.mossaffa.com/?p=12#more-12

  2. 4 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    setareh (یکشنبه 27 فروردین 91), عشق آفرین (دوشنبه 09 شهریور 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.