با سلام و خسته نباشید من 27 سالمه 1 سال نامزد کردم نامزدم 31 سالشه من با مخالفت شدید خانوادم ازدواج کردم چون از هر لحاظ به الاخص فرهنگی و خانوادگی با هم فرق داریم // تو خانواده من همه فرهنگی و با تحصیلات ولی متاسفانه تو خانواده بهتره بگم طایفه شوهرم فقط اون تحصیلات داره// هردومون مهندسیم و هر دو شاغل//
من و همسرم خیلی همدیگرو دوست داریم البته بهتره بگم دوست داشتیم // معمولا با هم خیلی دعوا می کنیم و فکر می کنم این دعوا ها دارن عشق ازمون می گیرن// اکثرا دعوا هامون تکرارین// نمی دونم حق با اون یا با من//
مثلا 3و 4 روز یا یک هفته هم اگه منو نبینه دلش برام تنگ نمی شه با اینکه تو یک شهریم و از هم زیاد هم دور نیستیم ولی به خودش زحمت نمی ده که بیاد منو ببینه // فقط تلفن می زنه منم ناراحت می شوم وقتی نامزدهای دیگرو میبینم که اینهمه برا هم میمیرن // بیشتر ناراحتیم برا اینکه من به اصرار چندین ساله نامزدم به همه خواستگارام نه گفتم این الان با من اینطوری رفتار می کنه //گاهی شک می کنم به حسش که آیا واقعا احساسی داره یا نه // همیش میگه کار دارم // فشار کاریم زیاده// بخاطره اون نمی یام تورو ببینم// منم که 24 ساعته دلتنگشم گاهی از خودم بدم میاد به خاطر این احساسم
دومین مشکل اصلی من اینکه وقتی با هم دعوا میکنیم به حرفهام گوش نمی کنه و گوشی رو قط می کنه یا بهم میگه بهانه جدیده ,برنامه جدیده ,بجای اینکه به حرفهام و مشکلاتم گوش کنه و سعی کنه عوض بشه هی میره وسط حرفم و میگه تموم کن تموم کن
خیلی هم بد دهنه چه موقع شوخی چه موقه دعوا بد حرف می زنه خیلی بدم میاد و ناراحت می شم قهر می کنم بد از یک ساعت که قهر می کنم سرو کلش پیدا می شه و با اصرار وادارم می کنه که آشتی کنم من مثلا قهر می کنم که درست بشه ولی فایده ایی نداره این رفتارها براش عادت شده/ خودشم میگه من نه عوض میشم نه طلاقت می دم من خیلی دوست دارم
پیش مشاورم که نمی ره/ لطفا من و راهنمایی کنین خیلی اعصابم خوردهَ همیشه دعواهای بی نتیجه است من فقط اعصابم و خورد می شه
علاقه مندی ها (Bookmarks)