جا دارد در گام نخست به ضعفهايي از شما اشاره كنم كه اگر آنها را بشناسيد، مي توانيد زندگي خود را به بهترين صورت بازسازي كنيد.
الف) توهم ترس، يا ترس از ترس
شايد مهمترين مشكلي كه شما را به اين جا كشانده است و احساس خفگي برايتان آورده است. همين توهم ترس هست.
زندگي كه شما تعريف كرده ايد،نشان مي دهد شما هر گونه رنجي را هم داشتيد و هم پذيرفته ايد. اما وقتي مي خواهيد تصميمي بگيريد شما تصور يك ترس موهوم را داريد كه در آينده برايتان پيش بيايد. لذا از تصميم گيري اجتناب مي كنيد يا تصميم هاي مهم زندگيتان را به ديگران تفويض مي كنيد و اين طفره رفتن از تصميم گيري خود ريشه اصلي بسياري از اين نگراني ها و مشكلات هست.
مثال: شما چرا با اينكه در ابتداي خواستگاري خواهان اين آقا نبوديد، ولي نهايتا به او بله گفتيد؟!
شما در شرح حالتون بحث مادرتون را پيش كشيده ايد و خود را منفعل و مانند خميري در دستان مادر ، خاله و .... توصيف كرده ايد. يعني دلايلي آورده ايد كه نشان دهد شما تصميم گيرنده نبوده ايد.
اين مشكل امروز شما هم هست. آن زمان ترس از تصميم گيري داشتيد،اكنون هم داريد. اين ترس موهوم يكي از قفلهايي هست كه نمي گذارد شما از منابع انرژيتون درست استفاده كنيد.
ب ) عدم جسارت، عدم قاطعيت، و داشتن وابستگي
مكمل ترس موهوم شما از آينده و تصميماتتون،
ترس از نه گفتن هست. شما هر كجا فشار مي بينيد تسليم شدن را مي پذيريد، به خودتان فرصت استفاده از پتانسيل هاي خودتون را نمي دهيد.
شما نمي خواهيد هيچ ريسكي بكنيد. نمي خواهيد هيچ هزينه اي بكنيد.و اين منجر مي شود در موقعيتي قرار بگيريد كه مجبور مي شويد صد چندان هزينه كنيد.
ج) بي مهارتي و دلسوزي ها و حمايت هاي افراطي
قاعده فلسفي وجود دارد كه:
هر چيزي كه از اعتدال خارج شود به ضد خود تبديل مي شود.
همچنين :
حمايت هاي افراطي درماندگي مي آموزد.
وقتي شما به صورت افراطي مسئوليت زندگي ،و نقش و وظايف همسرتان را خودتان قبول مي كنيد و مابقي آنرا به دوش پدرتان مي اندازيد، يعني به اين شوهر نيازي نداريد. يعني عملا او را حذف كرده ايد.
از ابتدا اين شوهر وظايفش حذف شده. و خانواده شما، و خانواده ايشون و شخص شما جايگزين شده ايد.
د) احساس محوري و تمركز بر هيجانات به هنگام مشكل
شما به جاي استفاده از منطق خودتان بر اساس هيجانات عمل مي كنيد. لذا در بسياري اوقات شما يك تعارض اساسي بين منطق و احساست داري. كه عليرغم فهم جواب صحيح مسئله نمي خواهي از احساست دست بكشي.
و البته احساس در كوتاه مدت ارضاء مي شود اما نتيجه در دراز مدت رنج آفرين است.
هـ) فرار از تصميم گيري
همه ضعفهاي چهار گانه فوق خودش را به صورت بارز در فرار از تصميم گيري و انتخاب در شما بروز پيدا كرده است.
شما حاضر به پرداخته هزينه تصميم گيري هايتان نيستيد،لذا اصولا تصميم نمي گيريد. اما اشتباه مي كنيد،همين تصميم نگرفتن خودش بدترين تصميم گيري در مورد زندگي هست.
فرار از انتخاب و تصميم گيري= واگذار كردن سرنوشت خودمان به تصميم گيري ديگران
شما مي دانيد اگر بخواهيد تصميم به ادامه بگيريد هزينه دارد. اگر بخواهيد جدا شويد هزينه دارد،اگر بخواهيد تصميم به تغيير زندگي بگيريد هزينه دارد. .....
اما ترس از پرداخت هزينه داريد. خود را كم سرمايه مي دانيد. ترس داريد و مستاصل.
چهارم:
شما به جاي اينكه ضعفهاي خود را در زندگي علاج كنيد تا بدينوسيله زندگي را بازسازي كنيد. به ضعفهاي خود دامن زده ايد و اين فرد كه زمينه بي مسئوليتي،تنوع طلبي و فرار از مشكلات زندگي را داشته است را آزاد كرديد.
و از همه بدتر با عذرخواهي هاي بي مورد او را جسورتر كرده ايد. در واقع انرژي هاي شما در جهت بد مورد استفاده قرار گرفته است.
نكته مهم:
چرا بنده اين همه روي ضعفها و توانايي هاي شما تاكيد مي كنم و حرفي از همسرتون به ميان نمي آورم؟
چون مي خواهم بداني كه مرغك پر و بال بسته اي نيستي كه اسير قفس باشي. فرد مستاصل و مجبوري نيستي كه كليد خوشبختي و بدبختي ات دست كسي باشد. فرد ناتواني نيستي كه نياز به دستگيري داشته باشي. شما بايد به خويشتن خود رجوع كنيد و منابع دروني خودت را آزاد كني.
كليد زندگي به دست شماست.
شما آنقدر مختار هستيد كه مي توانيد به اين زندگي پايان دهيد، به اين زندگي به همين منوال ادامه دهيد، يا حتي بدون ترس تصميم به تغيير زندگي و بازسازي آن بكنيد.
اشاره من به توان و قدرت شما و منابع انرژيتان از يك طرف و ضعفهاي شما از طرف ديگر به اين منظور انجام مي گيرد كه
بدانيد براي تصميم گيري اين فقط و فقط شما هستيد كه مي توانيد اقدام كنيد و زندگيتان را بهبود بخشيد.
به جاي خواندن مرثيه براي خود، لازم است به خود فرصت بر طرف كردن ضعفهايتان را بدهيد تا فضاي رواني سالم جهت تصميم گيري شما فراهم گردد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)