[b][align=justify]من هديه 24 ساله و 1سال و 7 ماه عقد كردم نامزدم يه خياطه و من هم كارمندم با حقوق 250 ماهيانه و نامزدم هم درآمدش از خياطي ماهيانه خودشو بكشه از صبح تا 11 و 12 شب و جوز كار خودش از اينور و اونور كار بگيره بياره بدوزه 300 ميشه
در حال حاضر هم خانه سازي داريم و تازه آجر چيني خانه تمام شده و كلي كار مونده زمين از پدرم بوده و تا حالا نزديك 8 و 9 مليون خرج شده كه بابام داده البته ما بهش بدهكاريم و قراره خورد خورد بهش بديم و تا حالا نزديك 1مليون بهش داديم خلاصه اينكه كمكي از طرف خانواده نامزدم نداريم آخه مادر شوهرم خصيصه با اينكه پولم داشته باشه نميده اوايل نامزديم بهم تيكه زياد مينداخت و هميشه گريه كنان ميرفتم خونم و نامزدم حسابي ناراحت ميشد اما از چون ميخواد به مادرش احترام بگذاره سكوت ميكنه آخه نامزدم من خيلي رو اين زمينه حساسه احترام گذاشتن به بزرگتر و ميگه من خوبي ميكنم تا اونجايي كه ميتونم اگه بدي هم ببينم از مادر پدرم ولي بازم به دل نميگيرم با مادر پدر من هم همينطور رفتارو داره كلا اخلاقش همينه نسبت به برادرهاي ديگش خيلي هواي مادر پدرشو داره البته نميگم همش اونطرف هوارو داره هواي مادر پدر منم داره
داشتم ميگفتم تيكه زياد مينداخت تا اينكه من ديگه صبرم تمام شد به نامزدم گفتم من ديگه نميتونم تحمل كنم اونم گفت بريم صحبت كنيم و يه شب رفتيم خانه نامزدم و باهاش محترمانه صحبت كرديم و گفتم از اينكه تيكه ميندازي ناراحت ميشم اونم گفت شوخي ميكنم و گفتم اين حرفا كجاش شوخيه خلاصه اون شب تمام شد ازمون دلگير شد و گفت ديگه بعد عروسي پامو تو خونتن نميذارم تا با حرفام دگير نشي من هم گفتم نميخوام بينمون شكر آب بشه فقط خواستم يه صحبت دوستانه باشه و اون شب ما رفتيم و چند روز سر سنگين بوديم هر دو طرف تا اينكه ديدم تيكه هاي مادر شوهرم كم شد حالا هم تنها مشكلم با مادر شوهرم خصيص بودنش اون حتي عقد كنان هم واسم نگرفت تو اين 1سالو 7 ماه هيچي واسم نخريده نه عيدي چيزي بهم بده دريغ از يه جوراب كلا به جاريهامم همينطوره اما هرچي داره و نداره به پاي داماد ها و دخترهاش ميريزه اونا باغدارن يه بار نامزدم سرما خورده بود به مادر شوهرم گفتم يه كدو بهم ميديد امشب كه دارم ميرم خانه بخور بدم واسه ياسر اسم نامزدم ياسر هست تعجب نكنيد تو اين 1سال و 7 ماه نامزدم شب و روز با ماست و هفته اي يك بار ميره خونش اونم با من مادر شوهرم از اين موضوع مشكلي نداره تازه خوشحالم هست يه خرج كمتر خلاصه اون شب گفتم ميدي گفت 2 هفته پيش سهميتونو دادم فكر كنيد من كدو رو واسه مريضي پسرش خواستم و اينكه پشت بوم خونش پر كدو بود و توباغش هم همينطور يعني سهميه ما از اين همه كدو فقط 2 هفته پيش 1 دونه بود
ميدونيد همه كدو ها و چيزهايي كه تو باغ دار رو ميده دخترهاش ببرن اون شب كلي ناراحت شدم و شخصيتم خورد شد كه چنين چيزي برگشت بهم گفت از اون به بعد هم ديگه ازش درخواستي نكردم تا خودش دلش بسوزه خودش بده اما نشد
از اين ماجرا 3 ماه ميگذشت تا اينكه يه روز اومد خونمون گفت واسه عروسي چه كار ميخاين بكنيد مامانم گفت خانه ساخته شد عروسي ميگيريم جهيزه آمادست البته اون موقع خانه هنوز شروع نشده بود الان 1ماهي ميشه شروع كرديم و ديوار چيني الان هستيم
اون روز مادر شوهرم گفت به هر حال هر وقت عروسي ميخواين بگيرين بگيرين در كل با پسرم هماهنگ بايد بشه مادرم گفت شما بزرگ تريد ما بايد با شما هماهنگ كنيم اونم در جواب گفت من كه خرج عروسي شما رو نميدم فقط بتونم مهمونهاي خودمو غذا بدم تازه اونم ياسر بايد كمك كنه به مادرش و گفت كفگير من به ته ديگ خورده 5تا بچه واسش عروسي كردم ديگه ذوق ندارم واسه عروسي
شما بگيد دوستان مگه من و نامزدم دل نداريم ما هم آروز داريم مادرم خيلي ناراحت شد و هم من گريم گرفت گفتم شما هميشه ميگفتيد ايشالا خوشبخت بشيد اما با اين حرفايي كه ميزني اصلا دوست نداري خوشبخت بشيم دلت واسه پسرت نميسوزه اون هنوز جوانه منبع درامد درست و حسابي نداره چطور خرج عروسي و خانه سازي رو بده مامانم گفت مگه ميشه چنين چيزي مادر شوهرم گفت فكر كنيد اونم مثل پسر شماست خرجشو بديد مامان ديگه جوش آورد من هم همينطور به جاي دستت درد نكنست كه تو اين يك سال
پيش ما زندگي ميكرد خرجشو ما ميداديم باورتون ميشه بابام اجازه نميداد ياسر حتي پول نون رو بده وقتي مرفت بخره پولشو بابام ميداد اما مادر شوهرم با پرويي تمام گفت ياسر تو اين يك سال كه كار ميكرد پولش چيشد مامانم خيلي بهش برخورد گفت فكر ميكني ما ازش پول ميگيريم تازه باباي من يه مغازه داشت اونو داده به ياسر تا نره پول اجاره مغازه بده و راحت باشه مامانم گفت مگه كالا رو شما خريديد پسرت پولشو داد 1مليونو و نيم تازه 300 تومانشم مامان من گذاشت روش خلاصه حرف زياد هست اما نميخوام خستتون كنم ازتون درخواستي داشتم كمك كنيد كه بتونم از يه روشي از مادر شوهرم پول بگيريم واسه عروسي آخه اينجا رسمه شب حنابندان رو خرجشو عروس ميده و خرج روز عروسي رو خانواده شوهر ميدن اما مادر شوهرم ميگه من خرج روز عروسي رو فقط غذاشو ميدم اونم فقط واسه مهمانهاي خودم بقيش رو ياسر بايد بده اينجوري نميشه كه همرو نامزدم بده اونم گناه داره بهم چند روش ياد بديد تا اونها رو به كار بگيرم شايد يك كدومش جواب داد تا بتونم مادر شوهرم راضي كنم خرج عروسي رو كه اينجا رسم اون بده اون بده البته اين نكترو قبلا گفتم بازم ميگم مهربوني زياد ميكنم اونها هم جوابشوميدن اما اگه حرف پول بياد وسط اون همه مهربوني كه من ميكردم يا خودش مي كرد يادش ميره يه مدت بعد اينكه اومد و گفت من خرج عروسي شما رو نميدم بهش كم محلي كردم ناراحت بود اما نه اينكه بخواد حرفشو عوض كنه و خرج كنه ديگه نميدونم چه كنم شما بگيد [/align][/bor]
علاقه مندی ها (Bookmarks)