به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    49
    Array

    +دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...

    سلام دوستان
    من خواهر زاده ای 8 ساله(پسر) و برادرزاده ای 6ساله (دختر) دارم که خیلی به من وابسته هستند و هر وقت که به منزل ما می آیند بیشتر با من مشغول بازی و کتاب خوندن و بیرون رفتن و... هستیم.خیلی دوسشون دارم و اونها هم خیلی منو دوست دارند و حرف شنوی زیادی از من دارند ولی...
    الان مشکلی بین ما به وجود اومده که من واقعا درمونده شدم و نمیدونم که چه کار کنم و چه جوابی بهشون بدم
    من 7 ماهه که از نامزدم جدا شدم،خیلی از حرفها و سوال های مردم رو تونستم تحمل کنم ولی هنوزم که هنوزه نتونستم این بچه ها رو قانع کنم
    اون موقع ها وقتی که نامزدم میومد خونمون چون بچه ها به من وابسته بودند بالطبع خیلی دور و بر ما میچرخیدند و متاسفانه با نامزد سابقم هم رابطه عاطفی برقرار کرده بودند
    اون اوایل که نامزدیم به خورده بود خیلی سراغشو میگرفتند و من هم همش حواسشونو با چیزهای دیگه پرت میکردم،چون میدونستم که اگر بگم عمو... دیگه نمیاد، دست از سرم بر نمیدارند.(یه بار گفته بودم که دیگه نمیاد به زورمیخواستند که من تماس بگیرم و میگفتند که باید با خودش حرف بزنیم)
    یه مدت خبری از سوالای سختشون نبود و چند باری بازگو میکنند که یادته فلان جا با عمو چه کار کردیم،یا فلان حرکتو کردو فلان حرفو زد و ...
    هرچند هیچ چیزی دردناک تر از مروری که اونا برام میکنندنیست
    جای تعجب هست که 2-3 هفته ای میشه برادرزادم خیلی سراغ اون آقا رو میگیره و همش تلفنو میاره میگه باید زنگ بزنی
    وقتی که بهش گفتم اون دیگه نمیاد ،گریه میکنه و میگه تو منو دوست نداری
    بهم میگه که چرا از سفر نمیاد؟؟؟نمیدونم کی بهش گفته بوده که رفته سفر! و وقتی دوباره میخوام حواسشو پرت کنم پرخاش میکنه ومن هم واقعا نمیدونم باید چه کار کنم؟؟؟

    به جرات میتونم بگم احساسشون خیلی برام مهمه،چه جوری قانعش کنم؟
    من همیشه میدیدم که بچه ها در زمان حال آزاد و رها زندگی میکنند ولی نمیدونم چرا در این موضوع، توی گذشته من گیر کردند؟

    دیگه امشب وقتی موبایلمو آورد و گفت باید زنگ بزنی،اولش یه خوره با شوخی و موسیقی گذاشتن خواستم که حواسشو پرت کنم که شدیدا پرخاش کرد ونا غافل یه دفعه زد تو سرم ،اولش کمی اخم کردم ولی وقتی باز مجبورم کرد که زنگ بزنم،یه خورده دیگه کلنجار رفتم ولی اخرش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم ،دلم آتش گرفت وبغضم ترکید...
    حالم خوب نیست ،احساس میکنم کم آوردم
    واقعا نمیدونم باید چه رفتاری بکنم؟
    چی بگم که یادآور این موضوع نشوند؟

  2. 3 کاربر از پست مفید lمریم تشکرکرده اند .

    lمریم (پنجشنبه 24 دی 88)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 27 فروردین 90 [ 20:38]
    تاریخ عضویت
    1388-10-06
    نوشته ها
    233
    امتیاز
    3,606
    سطح
    37
    Points: 3,606, Level: 37
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    349

    تشکرشده 355 در 151 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...

    خوب چرا خواهر و برادرتون (مادر و پدر اون ها) چیزی بهشون نمی گن؟ من فکر می کنم این وظیفه اون ها باشه که قضیه رو جوری به بچه هاشون بگن که بفهمن و بدونن با این کار ها شما رو زجر می دن!

    وقتی واقعیت رو نمی دونن و هر دفعه فقط حواسشون رو پرت می کنین، واضحه که بازم تکرار می شه!

  4. 2 کاربر از پست مفید reihaneh تشکرکرده اند .

    reihaneh (پنجشنبه 24 دی 88)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند...

    من همون اوایل از مادراشون خواستم که بهشون بگن،فکر کنم اون مدتی هم که خبری از سوالاشون نبود اثر حرفهای مادراشون بوده
    ولی الان برادرزادم که دختری 6 ساله هست و خیلی حساسه ، انگار فقط از من جواب میخواد و وقتی به من این حرفها رو میزنه سرش میشه که بقیه نشنوند
    راستش به زن برادرم نمیتونم بگم،یعنی نمیخوام دوباره بگم

  6. 2 کاربر از پست مفید lمریم تشکرکرده اند .

    lمریم (جمعه 25 دی 88)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    سلام مریم جان

    خوبی خانمم؟

    زیاد بچه ها رو جدی نگیر. بی تفاوتی شما باعث می شه خیلی زود همه چی رو فراموش کنن.


  8. 3 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (پنجشنبه 24 دی 88)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    با سلامی دوباره خدمت یار و همراه همیشه مهربونم سارا خانم گل
    خدا رو شکر خیلی حالم بهتر از دیشبه
    امشب با یه عزیزی صحبت کردم که حالم بهتر هم شد

    سارا جان هرچند که بیشتر وقتا بچه ها رو از بزرگترها جدی تر میگیرم ولی سعی خودمو میکنم
    وقتی توی چشمای معصومشون نگاه میکنم پی میبرم که چرا پیامبر اسلام محمد (ص) همیشه یا با بچه ها بازی میکردند یا کناری می ایستادند و نگاهشون میکردند
    واقعا سادگی و صداقت بیان بچه ها بیشتر آدمو به فکر فرو میبره
    شاید به خاطر همین بود که دیشب اینقدر به هم ریختم

  10. 2 کاربر از پست مفید lمریم تشکرکرده اند .

    lمریم (جمعه 25 دی 88)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    سلام lمریم عزیز ...خداروشکر که خوب هستید

    اما نکته ای که در این جریان حائز اهمیته.... نقش بچه ها نیست بلکه نقش اون سیکنال هایی که شما بهش حساس شده اید.

    حالا سیکنال ها یعنی چه؟؟
    یعنی آن عبارات و امواجی که در سخنان وجود داره و ما نسبت به بعضی از آن عبارت ها حساسیم.

    وقتی بچه ای یا حتی بزرگتری دارد درباره مسئله ای سخن می گوید حتی اگر توجه شما به آن نباشد ولی او با گفتن عبارتی مثل""نامزد سابقش""(سیکنال هایی که بهش حساسیت یافته اید) توجه شما رو فوری به خودش جلب میکنه... در صورتی منظور او شما نیستید.

    پس ما نباید صورت مسئله رو تغییر بدیم بلکه باید عواطفمان را قدری قوی تر ولو غیرحساس نماییم.

    موفق باشید

  12. 5 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (جمعه 25 دی 88)

  13. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    سلام مریم خانوم گل و عزیز
    در حضور استادی چون نقاب جایی برای راهنمایی باقی نمی مونه همون طور که
    نقاب گفته:

    "یعنی آن عبارات و امواجی که در سخنان وجود داره و ما نسبت به بعضی از آن عبارت ها حساسیم."

    از نوشته هایت این جور بر میاد که هنوز رابطه ی قبلی برای شما تا حدودی پا برجاست
    در راستای توصیه
    نقاب:
    "پس ما نباید صورت مسئله رو تغییر بدیم بلکه باید عواطفمان را قدری قوی تر ولو غیرحساس نماییم."


    به عنوان خواهرت آنچه خودم ازش نتیجه گرفتم را اینجا برایت می گذارم امیدوارم پر فایده باشه


    ترمیم و التیام شکست های عاطفی
    پس از جدایی
    خوب زندگی کردن هنر است
    بیایید همدیگر را ببخشیم
    رنجش زدایی
    ویيگی های شخصیت سالم

    مریم جان سعی کن خودت را از خاطرات قبلی وابرهانی و به زندگی ات سمت و سو بدهی می دانم سخت هست و زمان می برد ولی تلاش کن چون تلاشت به ثمر می رسد
    اگر با تمام شدن رابطه ی قبلی ات درست کنار بیایی محرک های بیرونی باعث بهم ریختگی ات نمی شوند.

    همیشه کسی هست که خوب گوش کند یادت باشه


    موفق باشی

  14. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (جمعه 25 دی 88)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    سلام ا مریم عزیزم:

    چقدر با خواندن پست هایت عزیزم قلبم فشرده می شه و نمی دونم چرا آنقدر احساسم را نزدیک به حست می دانم ..شاید چون من هم زمانی این روزهای سخت را پشت سر گذاشته ام الان از خواندن متن هایت این چنین اشفته می شوم..
    عزیزم دوستان هر کدام نظری را بیان کردند که در جای خود قابل تامل هست ..
    به نظر من انسان آن چیزی را که به آن می اندیشد به سمت خود جذب می کند و ایا شما در تمام رفتارهای خود نامزدتان را از یاد برده اید یا خیر؟
    پاسخی برای سوالم نمی خواهم فقط می خواهم بدانی که ما هیچ زمان هیچ زمان و هیچ زمان کسی را که دوست داشتیم به راحتی فراموش نمی کنیم و تا مادامی که در خلوت به او فکر کنیم کائنات در راستای خواسته های ما پاسخ می دهند...تا ما را هرچه بیشتر در تفکر غرق کنند و ما چه بسا اندوهگین تر می شویم...
    ماجرای شما تاثیر عمیقی بر خانواده های مطمئنا دوطرف داشته است و من حس می کنم شما هم در اثر یک سو تفاهم و در نهایت لجبازی و غرور به این مرحله رسیدید..حالا از علت آن که بگذریم من اگر جای شما بودم و این همه بر روی خواهر و برادر زاده هام تاثیر داشتم آنها را کنار خودم می نشاندم و کاملا واضح برایشان توضیح می دادم که برای عمویشان چه اتفاقی رخ داده است..نمی دونم این نظر من است و مطمئنا شما خود می توانید بسته به روحیات انان تصمیم بهتر را عملی کنید ولی به نظرم این حواس پرت کردن ها اصلا فایده ای ندارد دوست خوبم..آنها را روی زانو هایت بگذار و خیلی راحت و خندان نه اندوهناک برایشان تعریف کن که دیگر عمو را دوست نداشتی و او هم دنبال زندگی خودش رفته است و شما به زودی برای انان یک دوست و عمو بهتری پیدا خواهید کرد....البته جملات ان باید خیلی دقیق تر از این جملات باشد که من گفتم..ولی باید آنان بدانند شما شاد هستید و اصلا ناراحت نیستید حتی اگر در اعماق قلبتان گفتن این سخنان برایتان سخت است ولی به نظر من نباید روحیه این کودکان را بیازارید...کودکان درک می کنند و شما اگر نشان بدهید ناراحت نیستید بسیار برخورد آنان بهتر خواهد بود...وقتی آنان تا این حد پرخاشگر شده اند انان را کنار خود نگه دارید و حقیقت را ساده برایشان شرح دهید و سعی کنید با ساختن لحظاتی که آنان مطمئن شوند دیگر عمویی نیست آنان را شاد کنید...
    کودکان بسیار بسیار باهوش هستند مریم جان .نیازی نیست شما گاهی حرف بزنید اگر شما حتی گاهی ناخوداگاه اشک در چشمانتان حلقه می زند آنان می بینند پس اگر می خواهید آنان حرف شما را باور کنند و بدانند مریم جان آنان دیگر غمگین نیست اول خود عمیقا باور کنید که ایشان رفته است و در این شادی با انان شریک شوید...
    عزیزم زجر کشیدن سخت است..خود من آن زمان ها وقتی جایی می رفتم که حتی یکبار با نامزم که حالا بازگشته پا گذاشته بودم همه شب گریه می کردم حتی باور نمی کنی 3 روز قبل از بازگشت دوباره ایشان من با دوستم بیرون رفته بودم..به من نگفته بود ولی ناگهان چشم باز کردم دیدم در همان پارکی ایستادم که روز آخر از او جدا شده بودم و یکسال بود در آنجا پا نگذاشته بودم..دوستم به قول خودش می خواست حساسیت زدایی کند ولی من به شدت ناراحت شدم و همه راه در ماشین گریه کردم ..چون فراموش نکرده بودم دوست من..فراموش کردن کسی که دوستش داریم سخت است ..ولی باید به خدا سپرد ..من سپردم و شد..عزیزم نمی تونم بگم باور کن اون نیست ..ولی باید به خواهر و برادرزاده ات بقبولانی که او نیست و تو هم شادی و همه چیز را به خدا بسپاری..خدا با عاشقان است..شک نکن مریم عزیزم..شک نکن..
    موفق باشی عزیزم....

  16. 4 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (یکشنبه 18 بهمن 88)

  17. #9
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    سلام

    مریم عزیز ، موضوع شما به موضع و مشکل آسمان ابری شبیهه ، توصیه می کنم نظراتی که دوستان به ایشان دادند را مطالعه کنی . لینکش رو در زیر قرار میدهم

    باور نمی کنم

  18. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 25 دی 88)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند(از مشکلات پس از جدایی)

    مریم جان
    میشه بگی دلیل اینکه ایشون شما رو انتخاب کردند چی بود؟
    دلیل اینکه شما ایشون رو انتخاب کردی چی بود؟
    دلیل اینکه از هم جدا شدید چی بود؟
    رابطه ی این آقا با خانواده ی شما چگونه بود؟
    رابطه اش با خانواده خودش چگونه بود؟
    نظر خانواده هاتون (هم شما و هم ایشون ) روی تمام شدن رابطه چی بود؟
    از نظر خانوادگی سطح تحصیلات فرهنگی مالی چگونه بودید؟
    اون آقا فرزند چندم خانواده هست؟

  20. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (یکشنبه 18 بهمن 88)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی مشاور خوب و دلسوز در شیراز
    توسط solhesefid در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 14 خرداد 95, 21:15
  2. به یک گروه دلسوز برای مسائل کاری نیازمندیم!
    توسط rahekhoob در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 خرداد 95, 11:04
  3. چرا بعد از یک عشق پر سوز مرا نادیده گرفت؟
    توسط زانکو در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 خرداد 95, 11:12
  4. دلا بسوز که سوز تو کارها بکند >>>
    توسط فرشته مهربان در انجمن موسیقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 16 اردیبهشت 91, 04:22
  5. بازم اين اس ام اس و ايرانسل هاي خانمان سوز
    توسط ماندگار در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 دی 87, 11:30

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.