سلام ....
خسته نباشيد .
من پسري 23 ساله ...مشكلاتي با خوانواده دارم .
من سال قبل در كنكور ارشد سراسري با رتبه 618 قبول شدم ...
شيريني خريدم تا به خونه بيام ..
خوشحال بودم .
وقتي پدر حدود 50 ساله ام بهش موضوع رو گفتم ....با حرفايي كه زد نا اميدم كرد ...گفت 4 سال خوندي بسه ديكگه ...درك درستي از ارشد نداشت ...
الانم دوباره دارم مي خونم ...آخه ديگه نرفتم ...البته قصهع درازه :
داداش بزرگم نامزدش طلاق گرفت ... داداشمم حسابي افتاد تو معتادي ... و بدبختي ... وضع بدي خونه داشتيم ... با قبو لي من وضع بدتر شد .. ترجيح دادم به خاطر خونوادم ...ارشدو ول كنم ..
تو اين بين من با دختر مورد علاقم اشنا شده بودم 4 ماه قبل از اين مسايل ... حسابي آزمايشش كردم ... خيلي گله . ولي اصلا جرات نكردم به خونواده بگم ... نمي تونم چيكار كنم ...الان ...كمكم كنيد ....
الانم همش تو خونه دارم سركگوب مي خورم ..البته هنوز در مورد دختره چيزي نگفتم ... چون ديگه مي ترسم طرد شم ...هيچ كي منو درك نمي كنه ... الانم بعدش رفتم دنبال خئمتم ... چيكار كنم .. البته خدارو هزار مرتبه شكر داداشم الان سالمه ....رو عقل اومد ترك كرد .
چيكار كنم ... تو خونه اصلا اعتنايي به حرفاا و وجود من نميشه ... پدرم حتي 5 ..6 روز هم باهام حرف نميزنه .. البته اخلاقش يكم تنده ... و قهريه ... نمي دونم ... ميخوام برم .... مي خوام برم خدمت ....امتحان =ارشدم دوباره بدم .... جلو پيشرفتم داره گرفته ميشه ... باور كنيد از هركي در مورد درس ..اخلاق ...معرفت ..تواضع ...ساكتي .... بپرسيد ... بهتونم ميگ ه... من هزاران غم تو اين سينه دارم ....اصلا كسيو ندارم باهاش درد و دل كنم (به جز خداي خوبم ) .... تا حالا هيچ مسيله اي با پدرم مشورت نكردم ...يا با توپ و تشر جوابمو داده .... خيلي مظلوم شدم .... چبكار كنم ....من برم خدمتو ديگه احتمال داره هيچ وقت به خونه نيام ... از مادرم ميترسم ... آخه ازين ميترسه .... دلم نمياد ناراحتش كن م.ووو چشم انتظار .... الانم كه بخوام درس بخونم واسه كنكور ... جو خونه اصلا به درد من نمي خوره ... فكر و خيال افتاده به جونم...دختر مورد علاقه امو چيكار كنم ... هزار مشكل دارم ... داغونم به خدا .. ....كمـــــــــــــــــــــ ـــــــــــك لطفا ... اگه مي تونيد به ايميلكم بفرستيدش
ممنون
Ostad139@yahoo.com
علاقه مندی ها (Bookmarks)