با سلام و تشکر از دوستان خوب تالار
خیلی وقت بود که به دلیل برخی مشکلات فرصت سر زدن به تالار را نداشتم.اگه یادتون باشه آخرین تا÷یک من درباره ی این بود که شوهرم در مورد مسایل مالی با من مشورت نمی کنه...یک هفته ÷یش متوجه ناراحتی شدید همسرم شدم و هر چه اصرار کردم دلیلش رو بهم نگفت در نهایت متوجه شدم که شوهرم کلی بدهی بالا آورده و اولین نشونش هم تماسهای گاه و بی گاه طلبکاران بود که ÷ولشون رو میخواستن.شوهرم به ناچار ماشین رو فروخت و تازه تونست کمتر از نصف بدهیشو بده.در این بین 2 /3 نفر از طلبکارها با بدر شوهرم تماس گرفتن(ایشون از ادمهای سرشناس و البته متمول شهرمون هستند)بدر شوهرم هم به اونا گفته بودن به من ربطی نداره و من مسئول نیستم و حتی به اونها گفته بودن برید از بسرم شکایت کنید.و اضافه کنم که شوهرم هیچوقت با باباش رابطه ی خوبی نداشت.و این وسط من نمیدونستم چه کاری از دستم بر میاد.و البته اینو هم بگم که نیت همسرم به هیچ وجه کلاهبراری نبوده فقط مقدار زیادی جنس خریداری میکنه و از بد بازار جنسها به فروش نمیرن و شوهرم ضرر میکنه.توی این گیر و دار من که خیلی ناراحت و عصبی شده بودم به شوهرم گفتم من یه مدت میرم خونه ی بابام تا این اوضاع یه کم آروم بشه تو هم اگه دوست داری بیا من دیگه تحمل بر خوردهای باباتو ندارم (آخه ما با اونها توی یه ا÷ارتمان زندگی میکنیم و توی این شرایط بد ایشون هر وقت چشمشون به ما میافتاد شوهرم رو سرزنش میکردن یک بار هم به ما گفتن دیگه دوست ندارم توی خونه ی من زندگی کنین -به جای همفکری و راهنمایی و درک شرایط ما......)بنابر این من رفتم خونه ی بابام ..بابام خیلی ناراحت شدن به من گفتن توی این شرایط نباید میومدی اینجا و شوهرت رو تنها میذاشتی اون الان بیشتر از همیشه به تو احتیاج داره باید درکش کنی و باهاش همدلی کنی و..........خلاصه .............................
یه روز که شوهرم اومد ه بود ÷یشم گفت که تصمیم گرفته برای حفظ آبروش و خلاصی از شر طلبکاراش میخواد یکی از کلیه هاشو بفروشه خیلی خیلی ناراحت شدم قسمم داد که به هیچکس نگم در ضمن شوهرم بیماری قلبی هم داره و خیلی نگرانشم هر کاری هم میکنم منصرف نمیشه بهش میگم عجله نکن ایشاا.. درست میشه میگه تنها راه همینه...
خیلی ناراحتم و دلم برای یک لحظه آرامش تنگ شده.....
خیلی دلم برای شوهرم میسوزه و از اینکه هیچ کمکی ازم بر نمیاد از خودم بیزارم....ببخشید سرتونو درد آوردم خیلی دوست داشتم اینا رو با یکی در میون بذارم ...و عذر خواهی هم میکنم به خاطر نگارش بدم بگذارید به حساب آشفتگی افکار...........ممنون که گوش دادید.....
علاقه مندی ها (Bookmarks)