سلام
فکر کنم موضوع کامل باشه دوستان نظر بدن
تشکرشده 38 در 30 پست
سلام
فکر کنم موضوع کامل باشه دوستان نظر بدن
تشکرشده 38 در 30 پست
بدون تعصب بگید آیا زن یا مردی که از زندگی مشترک خسته ودر مونده شدن میتونن عاشق کس دیگه بشن؟؟؟؟؟
تیتر این بود که نصفه آن ظاهرا جا نشده بود .
تشکرشده 38 در 30 پست
سلام
آهو جان
از مشکلاتش و موش و گربه بازیش بگذریم آیا این حق را دارند؟آیا میتونن عاشق بشن یا نه؟
تشکرشده 2,229 در 569 پست
سلام hamed ،
خستگی شما قابل درکه اما :
اولا هر چی فکر می کنم نمی تونم بفهمم منظورتون از عاشق شدن چیه ؟ به نظر می رسه از تبعات عاشق شدن بی خبر هستین .
دوما اگر منظورتون لحاظ همچین حقی برای دو طرف رابطه است چرا اینقدر راه دور می رین.به جای عاشق شدنی که می تونه هزار و یک لطمه ی دیگه به خودتون ، همسرتون و بویژه فرزندتون وارد کنه "طلاق" راه حل بهتری به نظر می رسه .
(به قول آرزوی شیرین زبون این هم برای اینکه احیانا عذاب وجدان نداشته باشید ...)
از شما خواهش می کنم آخرین پست آقای سنگ تراشان در لینک زیر رو با دقت مطالعه فرمایید :
لینک پست 50 در موضوع دوباره چرا؟ ( تعدد زوجات آقایان)
تشکرشده 38 در 30 پست
سلام
اما موضوع این نست که با همسر چگونه بسازیم و زندگی کنیم موضوع چیزه اینه که به فرض همه این کارا پشت سر گذاشته شده باشه و یکی از دو طرف خواسته یا ناخواسته عاشق بشه آیا حق داره یا نه؟
طاهره عزیز هم لطف کردن نظر دادن اما بهتر بود جواب شفاف تر را مثلا همراه همان مشکلات عاشق شدن و... میگفتن و بلاخره آیا زن و شوهر میتونن یا نه؟
تشکرشده 37,082 در 7,004 پست
سلام بر دوستان
طاهره همانطور که hamed می خواهند چرا شفاف جواب نمی دهید. بعضی وقتها وقتی به خطوط قرمز می رسیم، جایی که نشان از یک انفجار واقعی در زندگی مراجع دارد، جایی که روان یک خانواده در مرحله ایست قلبی هست، لازم است شفاف و خیلی قاطع جواب دهیم.
من جسارتا این کار را می کنم...
hamed دوست عزیزم
به هیچ وجه ابدا چنین حقی را هیچکدام از زوجین ندارند... چون ذات زندگی خانواده به خاطر تعهدی است که همسران نسبت به هم دارند... و این مسئله که شما عنوان کردید مانند اینست که بگوئیم برای نجات فردی یک راه حل اینست که قلبش را در آوریم و در وجود فرد دیگری نگه داریم....
معمولا کسی که به خاطر کم تدبیری، کم مهارتی یا عدم کنترل احساسی، در یک زندگی نمی تواند مشکلش را حل کند، باز با یک بی تدبیری دیگر سبب به هم زدن زندگی فردی دیگر هم می شود( زن یا مرد دوم). و از همه بدتر زندگی فعلی خود را به یک نقطه تقریبا غیر قابل بازگشت می رساند.
نه شرع، نه عرف، نه وجدان، نه عقل، نه احساس سالم و نه تجربه و نه علم، هیچیک چنین نسخه ای را برای یک خانواده درگیر تجویز نمی کنند.( البته این بحث بسیار بسیار حساسی هست که همانطور که طاهره اشاره کردند در موضوع دیگری در حال پیگیری است.(لینک موضوع دوباره چرا؟ ( تعدد زوجات آقایان) )
جالب است بدانید غالبا وجود چنین راه حلی ( عشق به یک فرد خارج از زندگی زناشویی)، خود به صورت ناآگاهانه ریشه درگیری آن خانواده است...
بسیار دیده ام که فردی تصور می کرده است که به خاطر درگیری خانواده، یکطرفه به دنبال سیر کردن احساس لذتش در بیرون خانواده بوده است.، اما واقعیت چیز دیگری بوده است، یعنی تمرکز روی لذت طلبی و تمایلات درونی و ناآگاهانه برای ارضاء در خارج از کانون خانواده ، زمینه ناسازگاری و عدم پذیرش همسر را چنان فراهم آورده است که منجر به از هم پاشیدگی خانواده شده است...
hamed عزیز این تالار به نوعی یک خانواده است.... و ما هم درون آن فعالیت می کنیم... اگر احساس کردیم که همه نمی توانند با ما سازگاری کنند، این نشان می دهد که درواقع ما یک نفر نمی توانیم سازگاری لازم را ایجاد کنیم.. .درون خانواده هم همین طور است ، تا وقتی که فکر کنید همسرتون نمی تواند با شما سازگار شود، مشکل حل نمی شود...
اگر روش شما در این تالار منجر به واکنش ها غیر سازگار با روش شما می شود ، یعنی که شما رویه اشتباهی دارید و حتما در خانواده هم چنین برخوردهایی دارید....
مثلا شما دقت کنید به همین عنوانی که برای این موضوع انتخاب کرده اید؟
یعنی در واقع قبل از گرفتن پاسخ نحوه انتخاب لفظ کلمات را چنان انتخاب کرده اید، که پاسخهای ظریف و بدون قاطعیت دریافت کنید....( چون چنین حدسی را می زدید)نوشته اصلی توسط hamed
به نظرم شما در این تالار مقاومت زیادی روی روش خود نشان می دهید.....
بدیهی هست تا ما اندیشه و احساس جدیدی را به درون قلعه وجودمان راه ندهیم، هیچ تغییری انجام نمی شود.
اگر تصور کنید بدون عوض کردن مسیر های قبلی می توانید به اهداف جدیدی برسید اشتباه است...
اگر شما مشکلی دارید به خاطر روشی هست که پیش از این انتخاب کرده اید، یا به خاطر ناقص انجام دادن روشها یا به خاطر مستمر نبودن و بی ثبات بودن آنهاست....
اگر بخواهیم که در این تالار تغییر را تجربه کنیم باید کمی بیشتر به افکار و احساسات صحیح دیگران اجازه دهیم که به درون ذهن ما بیایند.
اگر ما حرف صحیح یکی را تائید کنیم و در آخرش بگوئیم :« اما ......» و به دنبالش دوباره بر طبل خود بکوبیم و بدون توجه دقیق به آن عقاید راه خودمان را برویم ، من پیشاپیش به شما می گویم که همانجا خواهید رسید که قبلا رسیده اید...نوشته اصلی توسط hamed
تنها به شرطی به نتیجه دلخواه خواهید رسید که دست از مسیرهای پر اشتباه گذشته بر دارید....
شاید تعجب کنید که این جواب خیلی بی احساس ، سخت و خشک و نچسب هست.... ولی واقعا خطری که شما را تهدید می کند، فرصت مقدمه چینی و هم احساسی را به کلی از من گرفته است.
شاید از من برنجی، اما خوشحالم که صادقانه و شفاف راه صحیح را با شما مرور کردم، حتی به قیمت از دست دادن محبوبیتم پیش شما....
البته این مسئله هضمش چه برای مرد، چه برای زن غیرممکن است... و افراد به خاطر احساس گناهی که تا آخر عمر از چنین روشهایی به گردن دارند، نمی توانند تجاربشان را آزادانه بیان کنند. اما متاسفانه ما در جلسات مشاوره شاهد آنیم
اگر افراد از آبرو و حیثیت خود نمی ترسیدند، شما شاید دهها مورد پاسخ از خود این افراد را در این موضوع می دیدید که با دلسوزی به شما می گفتند ، چنین احساس و روشی را از ذهن خود بیرون کن که ما آزموده ایم، و زیر هزینه آن مانده ایم، تو خود را درگیر چنین هیجاناتی نکن.
حضرت علی (ع)، می فرماید که دانا از تجربه دیگران استفاده می کند
در خاتمه به نظرم شما به دقت مقاله تفاوت عشق و هوس را مطالعه نکردید، چون اگر آن را مطالعه کنید، متوجه می شوید کلا طرح این سئوال غلط است.....
چگونه دل عاشق می تونه، بی خیال یک دل توی کاشانه خود باشه ولی در بیرون دلی را برای خود کنه...
morteza2487 (سه شنبه 15 اردیبهشت 94)
تشکرشده 38 در 30 پست
سلام
من قبل از جواب و گفتن نظر خودم میخوام به یک نکته اشاره کنم .
همه حامد را میشناسیم چون خودم خواستم که مشکلم را مطرح کنم و از همه زوایا دیده شود و نظر همه دوستان هم مفید بوده و استفاده کردم .
اما این دلیل نمیشه که ما وقتی بحثی تو این تالارها مطرح میشه مرتبت با پدید آورنده بدونیم و باز در ادامه اون فرد که میشناسیمش جواب بدیم.
تصور من این بود که وقتی تیتری از طرف یکی از دوستان مطرح میشه طوری برخورد بشه و جواب بدیم که به درد همه بخوره نه فقط به درد مطرح کننده. آقای سنگتراشان عزیز بارها گفتن که مطرح شدن مشکلات دیگران شاید به درد دیگر دوستان هم بخوره و یه جورایی شخصی نباشه . من خوشحالم که دوستان به من لطف دارن و در رابطه با مشکل من همچنان حساس هستند و شاید مسرور که اینجا هم بهترین استفاده را شاید من بردم اما بیشتر نظرم روی جمع بود کسی که برای اولین بار بحث را دنبال میکنه هم بتونه استفاده کنه.
آقای سنگتراشان برعکس من خوشحال میشم شما در مورد من و مشکلم صحبت کنید به خاطر دارید که من عجول هم بودم؟ به آقای سنگتراشان بگویید جواب من را بدهد .... یادتان هست که؟بنابر این به هیچ وجه ناراحات و دلگیر از سخنان شفاف شما نشده بلکه بسایر مسرور و سپاسگذار هم هستم .
اگر جایی اما گفتم و خواستم بحث شفاف تر شود دلیل بر دفاع من از موضوع نیست . بلکه خواستم جهت بحث را آنگونه که در ذهن داشتم هدایت کنم که اصل متالب گفته شود .
باز در اینجا من هم نظر شخصی خودم را مطرح میکنم در رابطه تیتر و موضوع بحث:
عشق تعریف خاص خود را دارد شرایط و پیش زمینه های فراوانی میطلبه بنا بر این وقتی میگیم عشق نباید الفاظ مشابه را
به اشتباه خطاب کنیم . زن و شوهری که احساس میکنند که عاشق فرد دیگه شدن در واقع عشقی تو کار نیست شاید اسم پناه گاه عاطفی یا نقطه فرار از واقعیت یا... دیگه مناسب تر باشه برای کلمه عشق تو اینجور مواقع. وقتی یکی از طرفین به محض دیدن گمشده های خود که در همسرش نبوده در فرد دیگری به او پناه ببرد( نه عاشق شود ) در واقع ممکن است که از آنطرف پشت بام به زمین بیفتد. بنا بر این به نظر من در واقع اصلا نمیتوانند عاشق شوند چون شرایط آن را ندارند و اگر این حس را دارند اسم آن عشق نیست . در مورد این که چرا این حس و نیاز به سراغ آنها آمده خوب مورد به مورد متفاوت میباشد و نمیشود نسخه واحدی تجویز کرد.
تشکرشده 2,229 در 569 پست
سلام hamed ،
در اینکه انسان جسوری هستی که با طرح زوایای مختلف زندگیت ضمن آشنایی با دیدگاههای مختلف
حرفهای زیادی را به جان خریدی شکی نیست اما در اینکه چقدر این حرفها ، نظرات و راهنماییهای دلسوزانه دوستان توانسته و می تواند راهگشا و حلال مشکلاتت باشد کسی چیزی نمی داند الا خودت..
پاسخت برایم عجیب بود چون درست یا غلط نتوانستم باور کنم که صرفا برای استفاده ی عموم این تاپیک را باز کردی (هرچند با توجه به عاملیت خودت در باز کردن بحث و پیشینه ی ذهنی دوستان در این خصوص ، حداقل بحث سازنده ای اتفاق افتاد که به نفع همه است) و نتوانستم بفهمم نتیجه ای که از طرح این موضوع گرفتی چیست و حرفهایی که زدی یعنی چه ؟...
فارغ از درست و غلط یا بجا و نابجا بودن برداشتها و پیرو تبعات نظرسنجی که ایجاد کردی می خواهم احساس کنونیم را در این خصوص بگویم و می دانم که ممکن است ضمن اینکه زیادی پررنگ باشد از موضوع اصلی هم پرت شده باشد اما ...
چیزی که برایم ناراحت کننده است و نتوانستم علیرغم میل باطنی از آن بگذرم احساسی ست که نسبت به نوع تلاش شما برای احیاء دوباره ی زندگیتان دارم . شاید مقایسه ی غلطی باشد ضمن اینکه نمی خواهم در خصوص آقایان و بویژه شما بی انصافی کرده باشم اما وقتی نوع برخورد شما (به عنوان یک مرد )در این خصوص را در کنار مشکلات مشابه و گاه بدتری که از سوی تعدادی از خانمهای عضو تالار مطرح شده می بینم (با لحاظ تمام اشتباهات طرفین و حق و حقوقهای دیده و نادیده گرفته شده ) ناچار می شوم اعتراف کنم که شاید اگر یک دهم درصد حساسیت ، گذشت ، صبوری ، سماجت و جدیت اکثریت خانمها در حفظ زندگی مشترک را عده ای از آقایان محترم داشتند شاید این همه مشکل وجود نداشت ...
برای اثبات این مدعا خواهش می کنم مجددا سری به انجمن های تالار مشاور خانواده بزنید ... ملاحظه می فرمایید که شما از جمله معدود مردانی هستید که از مشکلتان حرف زدید . از این بابت از شما ممنونم اما فکر می کنم علیرغم این حضور خاضعانه رویه ی شما در طرح موضوع و انتظاری که برای حل
مشکل دارید رویکردی مردسالارانه و خودخواهانه دارد ....
آخ ... آخ از مردسالاری و حقوق نوشته و نانوشته اما مسلم و قاطع مردان این سرزمین که فقط تن پوشش عوض شده است ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)