[align=justify]سلام
سلام به مدير مدير محترم سايت
همه اونهايي كه مي خواهند با تمام تلاششون به بقيه كمك كنند.
راستش مشكل من بر مي گرده به رابطه خوب كه يه هو همه چيز خراب ميشه
راتش يه چند ماهي هست كه ما دو نفر همديگه رو دوست داريم و براي ازدواج با همديگه صحبت كرديم. اونم قبول كرد ولي گفت كه به اين زودي ها آمادگي ازدواج رو نداره و احتياج به زمان داره تا خودشو براي زندگي مشترك آماده كنه. هميشه مي گفت من وتو يه راهي رو ميريم و اميدواريم كه خوب پيش بريم. تا اينكه يه روز من ازش خواست برام مشخص كنه كه تا كي من بايد صبر كنم چون هر چي باشه من يه دخترم و ممكنه تو اين مدت برام خواستگار بياد اونم گفت اگه خواستگار بهتر از من داشتي ازدواج كن و اصلن فكر كن من تو زندگيت نبودم. اين حرفها براي من خيلي سخت بود من مي گفتم اين ديگه دوست داشتن نيست اين يعني از موقعيت خوب كه به نفعمونه استفاده كنيم. بالاخره پس از كلي جر و بحث من به اون فقط چند ماه فرصت دادم و گفتم تا اون زمان راجع به ازدواجش تصميم مي گيره. اونم قبول كرد. منتها اين بحث همانا و خراب شده رابط من و اون همانا. قبل از اين تقريبا" هر روز به هم زنگ مي زد و رابطه خيلي مهربون تري نسبت به الان با هم داشتيم. اين روزها شرايط خيلي سختي رو دارم مي گذرونم. راستش بهش وابسته شدم. نمي دونم دليل اين كاراش چيه. همش حس مي كنم چون عصبانيش كردم داره يه جورايي تنبيم مي كنه. هميشه به من مي گه تو اصلن شرايط كاري منو درك نمي كني. نمي دونم بايد چه كاري كنم تا رابطه من و اون مثل سابق باشه. چيكار كنم كه مثل سابق مهربون باشه. مي خواهم بهش زنگ نزنم تا زمانيكه كه خودش به من زنگ بزنه ، نمي دونم كار درستي كه مي تونم توي اين شرايط انجام بدم چيه؟ لطفا" كمكم كنيد. هر جور كه فكر مي كنيد درسته. ممنونم از همه شما كه حوصله كرديد و مشكلمو خونديد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)