به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام
    من امروز صبح وقتی داشتم توی اینترنت دنبال یک مطلبی روانشناسی می گشتم این سایت رو پیدا کردم و فکر کردم می تونه یه جای خوب برای بیان همدردی باشه
    من یک دختری هستم حدودا 20 ساله و دانشجو هستم و علاقه شدیدی به یکی دارم که این علاقه من حدود 2 سال است که من رو در بر گرفته تا اینکه بالاخره به خودم جرات دادم و موضوع علاقه ام را به اون گفتم و اون هم موافقت کرد تا یک مدتی با هم آشنا باشیم تا بتونه بعضی از مشکلاتش رو حل کنه و یه جورایی از من فرصت خواست توی این مدت که با هم بودیم البته نه به عنوان دوست فقط بعضی مواقع همدیکه رو میدیدم و اگر هم سوالی برایمان پیش می اومد که می خواستیم در رابطه با آشنایی بیشتر از همدیکه بپرسیم تا توی این مدت بیشتر از هم آشنایی پیدا کنیم از طریق اس ام اس با هم رابطه داشتیم تا اینکه یه روز طی تماس تلفنی که با من داشت گفت که طی تماسی که با مرجع تقلیدش داشته هر نوع رابطه ای که منجر به ازدواح نشه از نظر شرعی مشکل داره و به چون ممکنه که آشنایی به ازدواج ختم نشه بهتره که از هم جدا بشیم و از اون جایی که من هم آدم فوق العاده مقیدی هستم این حرفش رو قبول کردم ولی برام خیلی سنگین تموم شد تا اینکه بعد از چند روز فهمیدم که دارای ناراحیت قلبیه و به خاطر ناراحتی قلبی مادر زادی که داره نمی تونه تن به این ازداواج بده و گفت که نمی تونه با زندگی من بازی کنه . اما من از قبل همه اینها رو می دونستم و بهش گفته بودم که با همه اینها کنار اومدم البته قبلا به علت بیماری سرطان عمل کوچیکی انجام داده بیماری قلبی اش هم به صورت مادرزادیه اما من با همه اینها کنار اومدم و بهش گفتم که حاظرم با تمام این شرایط باهاش زندگی کنم چون علاقه شدیدی بهش دارم رابطه ما به سردی پیش رفت تا اینکه این اواخر دیگه اصلا به تماس های من جواب نمیده حتی جواب اس ام اس هایی را که براش می دم را نمی ده اون حتی حاضر به حرف زدن با من نیست برای سرگرم کردن خودم به سر کار رفتم اما هیچ تاثیری نداره هر چی تلاش می کنم که فراموشش کنم نمی تونم هر روز و هر شب جلوی چشمامه .به همه امامها پناه اوردم اما نمی دونم چرا جوابم رو نمی گیرم اون فقط از من می خواد که فقط فراموشش کنم .اما برای من که نمی تونم فراموشش کنم باید چه کاری انجام بدم .
    لطفا کمکم کنید
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام
    ممنون که منو راهنمایی می کنین نمی دونم شاید هم حق با شما باشه اما این چیزا از علاقه من به اون کم نمی کنه از اون روزی که اون خواسته از هم جدا بشیم تا به امروز 20 روز می گذره ولی توی این 20 روز اصلا نتونستم حتی یه لحظه فکرش رو از ذهنم بیرون کنم خودم هم نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم یعنی یه جورایی واسه خودم هم سواله که چرا من اینقد اون رو دوست دارم در مورد صحبت دوست عزیزم گر آفرید باید بگم که من و اون آقا با هم همسایه ایم یعنی مغازه اون نزدیک منزل ماست و تقریبا می تونم بگم که هر روز می بینمش پس نیازی به پیدا کردن آدرسش ندارم اما در مورد اینکه من مطمنم که به خاطر نارحتی قلبی اش پا پس کشیده من مطمئنم که اون ناراحتی قلبی داره چون تا حدود ی میدو نستم ولی نمی دونستم که چقدر حاده . روز اولی که با هم صحبت کردیم به اون گفتم که من طاقت ضربه خوردن رو ندارم اگه می خوای منو بازی بدی از همین الان بگو تا من هم برم دنیال زندگی خودم شاید اگه اون موقع می گفت که حاضر نیست با من ازدواج کنه خیلی راحت تر از الان ازش جدا می شدم یه موضوع دیگه ای که وجود داره اختلاف سنی زیاد ماست من واون 9 سال اختلاف سنی داریم و از نظر بعضی از دوستام این خودش هم می تونه یکی از عوامل بروز اختلاف در آینده باشه به نظر شما این اختلاف سنی می تونه در آینده مشکل ایجاد کنه .
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 آذر 96 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1386-10-22
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    14,912
    سطح
    79
    Points: 14,912, Level: 79
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 438
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    625

    تشکرشده 691 در 187 پست

    Rep Power
    47
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام jahangard
    من نیز خدمت شما بزرگوار خیر مقدم عرض میکنم....
    مطالبتی رو که مرقوم فرمودید خوندم...شرایط سختیه...از طرفی وجود ما میطلبد که دوست بداریم ....و گوهر اصیل حس نوازش گری و بنده نوازی خودمونو که خداوند بر اساس حکمت در جنس زن نهاده شده به منصه ظهور برسونیم ...
    ولی گاهی شرایط بر وقف مراد نخواهد بود...این ماجرا در نگاه اول غیر قابل تحمل به نظر خواهد رسید...ولی با کمی تامل درک خواهیم کرد که گویا عزیزی(خداوندی که از دل مهربان شما آگاه است) از قبل تعیین کرده که این انرزی نهفته در چه جهتی و کجا و برای که هزینه خواهد شد
    ...با شرایطی که شما شرح دادید ازدواج به صلاح ایشون نیست و ایشون هم مناسب شما ...
    به هر حال احساس شما در مواردی جریحه دار شده و اینو درک میکنم....ولی هنوز هم با تدبیر خودت میتونی سر پا بایستی و به آینده زیبایی که در انتظار شماست فکر کنی...
    من مطمئنم شما فردی قوی و مهربانی هستی....ولذا با این سرمایه های ذاتی به پیش برو و از هیچ واقعه ای نترس....
    جه بساحادثه ای در نظر ما سخت جلوه کنه اما گذشت زمان حکمتهارو بر ما آشکار کنه....
    موفق باشید
    9 سال اختلاف سنی....در صورتی که آقا بزرگ تر باشند و شرایط همکفی دیگر رعایت بشه مشکل زا نخواهد بود...

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام دوستان گلم
    راستش من همون طوری که توی پست های قبلی هم گفتم دلیل علاقه خودم به اون آقا رو نمی دونم ولی این رو می دونم که به طرز عجیبی دوستش دارم فراموش کردن اون واسه من محاله من خودم زیاد آدم احساسی نیستم فقط در این مورد اینقدر احساسی شدم همیشه همه چیز رو با عقل خودم می سنجم تا ببینم چی می شه این دفعه اولیه که دارم اینقدر احساسی فکر می کنم .
    الیته یه چیزی که باید بگم اینه که من این آقا رو دو ساله که می شناسم و تقریبا از همون موقع بود که فهمیدم چه مشکلی داره درسته که اون اصلا توی شرایط مناسبی نیست ولی به نظر من ادما به دنیا می ان که زندگی کنن نه اینکه زندگی رو از هم دیگه بگیرن من یه جورایی حس می کنم که زندگی من فقط با این آقا قشنگ می شه توی این دو سالی که این آقا رو می شناسم خیلی با خودم کلنجار رفتم که اصلابهش فکر نکنم اما حتی یه لحظه هم نتونستم با چند تا از دوستام هم مشورت کردم اونها هم معتقد بودن که باید اون رو فراموش کنم . همیشه برام سوال بود که چرا اون تا به این سن رسیده هنوز ازدواج نگرده وقتی فهمیدم که اون چه مشکلی داره که به حاطرش تا الان تن به ازدواج نداده بیشتر ازش حوشم اومد چون اونقدر جوانمرد بوده که به خاطر حودخواهی خودش نخواد با زندگی یه نفر بازی کنه اما مگه ما مسلمون نیستیم مگه ما نمی گیم که عمر دست خداست نه بنده خدا پس چرا اون داره این کار رو می کنه من مطمئنم که توی زندگی عشق و دوست داشتن خودش یه معجزه اس و می تونه خیلی مشکلات رو حل کنه خدا رو چی دیدی شاید من زودتز از اون از این دنیا رفتم من خیلی امیدوارم نمی دونم چرا مگه خدا خودش توی قران نمی گه ناامیدی از گناهان کبیره اس پس چرا باید نا امید باشیم من هیج وقت توی زندگی ام نا امید نشدم .
    من واسه تن دادن به این ازدواح تقریبا دو سال وقت داشتم تا فکر کنم تا همه جوانب این ازدواح رو بسنجم از هر جهت برای من این مشکل حل شده وقتی تونستم به خودم بقبولونم که همه آدما حق زندکی دارن و می تونن با داشتن امید به زندگی بهترین زندگی رو داشته باشن موضوع علاقه خودم رو مطرح کردم .
    دوستش دارم اما با دلم هم با عقلم فقط بهم کمک کنید که چه حوری قانعش کنم .
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام دوستان
    اخه شما که نمی دونین من توی جه حالی هستم درسته من یه دخترم اما به نظر شما چرا یه دختر اجازه نداره عاشق بشه مگه ما دخترا چه گناهی کردیم که همیشه باید بشینیم تا یکی بیاد خواستگاری اونم کسی که خونواده ها صلاح بدوننن من نمی خوام اینجوری ازدواج کنم من دلم می خواد وقتی ازدواج می کنم اولا که طرفم رو خودم انتخاب کنم نه اینکه منتظر باشم تا منو انتخاب کنن و بعدش هم مجبور بشن به انتخاب اونا جواب مثبت بدم اصلا اینجوری نیست من دلم می خواد حالا که انتخابش کردم تا آخرش برم دلم می خواد اون فقط مال من باشه حتی اگه یه روز به عمرش مونده باشه دلم می خواد توی اون یه روز معنی واقعی عشق رو درک کنم اصلا فکر نکردن به اون واسه من محاله اصلا نمی تونم فکرم رو روی چیز دیگه ای متمرکز کنم
    مگه شما ها مسلمون نیستین مگه به خدا اعتقاد ندارین پس چرا دارین اینجوری می کنین چرا دارین به من می گین که اون دیگه خوب نمی شه من اگه معجزه رو با چشمای خودم ندیده بودم هیج وقت باور نمی کردم که معجزه ای هم در کاره من خودم حدود دو سال پیش یعنی اون موقعی که تازه با هاش آشنا شده بودم به دلیل ناراحتی کلیه دارو مصرف می کردم اما یه دفعه ولش کردم چون معتقد بودم که عمر من دست خداس حتما خودش می خواسته که من اینجوری باشم از این ماجرا هم هیچ کس خبر نداشت حتی خانواده ام یعنی هیچ کس نمی دونست من چه مشکلی دارم اما چند روز پیش وقتی رفتم آزمایش جواب آزمایشام منفی بود هیچ اثری از بیماری نبود انگار از اول نبوده من خودم رو به دست خدا سپرده بودم نه بنده خدا حالا هم دارم جواب اعتمادم به خدا رو می گیرم به نظر شما چرا اون نباید خوب بشه چرا اون نباید اینقدر به خدا اعتماد داشته باشه که بهش توکل کنه .
    حالا که اینقدر دوستش دارم بازم به خدای خودم اعتماد می کنم تا اون رو به من برگردونه می دونم که حدا منو نا امید نمی کنه .
    شما هم واسم دعا کنین تا بتونم متقاعدش کنم که برگرده
    اما نمی دونم چه جوری باید متقاعدش کنم بهم کمک کنید و بهم بگین که چه جوری می تونم متقاعدش کنم ؟
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  6. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    عشق به معنی ازدواج نیست... عشق فراتر از اینهاست

    سلام دوستان
    از همه شما تشکر می کنم به خاطر این که چنین دلسوزانه وقت گذاشتید و همه سعی خود را در روشن کردن مسیری که jahangard در پیش دارد، انجام می دهید.
    عشق همیشه مقدس است. و ما نباید به راحتی آئین نامه ای بر خلاف آن صادر کنیم....
    اما باید عشق هویتش را بر ما ثابت کند... . یعنی اگر عشق وجود داشت، آنگاه یک لحظه اش هم ارزش داره....
    اگر چه عشق لزوما این نیست که به ازدواج و همبستری ختم شود... به خاطر همین است که من اصلا واژه شکست عشقی را قبول ندارم... عشق هیچ گاه شکست نمی خوره... عزیزانی که عشق را تجربه کرده اند ( عشق نه احساس را) ، حتما گواهی می دهند که عشق در وجودشان زنده است... و اگر به اشتباه خواسته اند فراموش کنند به مشکل افتاده اند.
    ممکن است موانعی در مسیر ازدواج یا زندگی مشترک پیش بیاید و مانع تشکیل خانواده و آوردن فرزند و ....، بشود، اما آیا این به معنی از بین رفتن عشق است... عشق یعنی دیگری را بر خود رجحان دادن و با این حس غریب رشد کردن و زندگی را زیبا دیدن. اینست که عاشق رقص کنان زمزمه می کند که :
    شب برام قشنگ شده
    روز برام قشنگ شده
    ابر سیاه آسمون خوشگل و رنگارنگ شده

    حکایت از این دارد که عشق نگرش و دید ما را به زندگی عوض می کند...
    اما مشکل وقتی ایجاد می شود که چیزی به اسم وابستگی، چیزی به اسم احساس، چیزی به اسم سود و زیان ، با عشق عوضی می شود....
    یعنی اگر ما با فرد ازدواج نکردیم، پس عشق مشکل دار شد.... نه به هیچ وجه .... عشق از مقوله مسائل جنسی نیست.... هر کس که با این دید ( یکی بودن ازدواج و ارضاء نیاز با عشق)جلو برود، ممکن است در ارضاء این نیاز توسط شخصی خاص شکست بخورد،
    اما اگر ما دیگری را یا بهتری را نسبت به خود ترجیح دادیم و حاضر شدیم خود را فدای او کنیم. این عشق است...

    حالا در عین اینکه عشق را داریم می توانیم برای ازدواج یا عدم ازدواج برنامه ریزی کنیم....
    ( گرچه احساس و نیاز ما مرتب خودش را جلو می اندازد و می خواهد به جای عشق ما تصمیم بگیرد....، اما عشق آزاد است... عشق وابسته به وصل نیست....)
    برای همین است حتی کسانی که امکان ازدواج با معشوقشان را نیافتند( در عامیانه می گویند در عشق شکست خوردند) ، ولی این طور نیست... تمام ترانه های سوزناکی که بر بی وفایی معشوق خوانده می شود.... مبین این موضوع محتوایی هست که «علیرغم همه اینها ای معشوق دلم برای تو می تپد.»

    حالا با این مقدمه طولانی فکر کنم دوستمون بهتر بتوانند تصمیم بگیرند.

    حالا چه عقب بکشی و صرفنظر کنی، چه بروی جلو و پیگیر باشی در هر دو صورت عشق شما زنده خواهد ماند...
    اما اگر منطقی فکر نکنید ممکن است( به احتمال بسیار قوی) مشکلاتی در این زندگی داشته باشید که شیرینی عشق را در کامتان تحت الشعاع قرار دهد....
    من هم مانند دوستان توصیه ام این است که در این زمینه منطقی فکر کنید. اما تجربه عشق را گرامی بدارید....
    اما اگر با همه این روشنگری ها، خواستار ازدواج هستید باید علاوه بر آنچه دوستان گفتند به مسائل دیگری هم توجه داشته باشید.

    مسئله بیماری این آقا برای شما و ایشان آنقدر بزرگ شده است که جلوی دیدتان را نسبت به سایر معیارهای ازدواج گرفته است.... من چندین بار سئوالتون را خواندم ، به جزء موارد مبهم و کلی چیزی در مورد معیارهای اساسی ازدواج و تناسبهایی که با آن آقا دارید نگفته اید.
    یک بحث مهم دیگر هم هست، که اجازه دهید جسارتا نظرم را بگویم....
    علاوه بر مسئله بیماری به نظرم می رسد که این آقا تا این حد اشتیاق شما را ندارند...
    این فرضیه ای است که اگر شما روند خود را پیش بگیرید به آن می رسید....
    یعنی شما پیگیر باشید... و او را تحت فشار قرار دهید که با شما ازدواج کند... متوجه می شوید علاوه بر بیماری ممکن است ایشون ملاحظات دیگری نیز داشته باشد.....
    ( این نکته ظریف را یکی از دوستان دیگر هم بیرون کشیده بود.... و آن این مسئله است: که او همان بدو ارتباط ، 2 سال پیش با توجه به مسائل عاطفی بین شما، می بایست رابطه را شروع نمی کرد....، اما اگر شروع کرد، یعنی اینکه دغدغه بیماری خود را به عنوان مانعی از ازدواج قلمداد نکرده بود..... اما بعدا از این مسئله به عنوان بهانه استفاده کرده است.= البته این یک فرضیه است که ممکن است درست باشد یا غلط)،
    برای آزمون این فرضیه شما باید رک و شفاف با او صحبت کنید و بگوئید که به هر قیمت حاضرید که شناخت بیشتری از او به دست آورید و علیرغم بیماریش در صورتیکه معیارهای ازدواج را داشت با او ازدواج کنید. اگر با فشارهای بیشتر شما ایشون بیشتر عقب نشینی کرد، پس فرضیه ثابت می شود... ، اما اگر شناخت شما کامل شد و ایشون تن به ازدواج داد، که خواست شما محقق شده است.....

    خلاصه:
    - عشق لزوما به معنی ازدواج و بچه دار شدن نیست....
    - علاوه بر بیماری این آقا سایر معیارهای ازدواج و تناسبشان باید چک شود.
    - اگر آقایی تصمیم به ازدواج با خانمی را نداشته باشد، می تواند بهانه این کار را بیابد.
    - برای خلاص شدن از این موقعیت باید رک با آن آقا، خانواده خود صحبت کنید و بگذارید کار عملیاتی شود....( نه در حد حرف و خیال بماند)

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام خدمت دوستان عزیز و مدیر همدردی جناب آقای سنگ تراشان
    من خودم هم کم کم داشتم دیگه گیج می شدم چون واقعا نمی دونستم باید برم باهاش صحبت کنم یا نه نمی دونستم حرف زدن با اون توی این شرایطی که قرار دارم درسته یا نه از این می ترسیدم که نتونم و طاقت نیارم و جلو ش گریه کنم اخه من از اون دسته از آدما که خیلی زود اشکم در میاد
    همیشه از این می ترسیدم که یه روزی بخوام از اون جدا شم
    خوب اقای سنگتراشان به چند تا نکته اشاره کردن که فکر می کنم لازم باشه هیمن جا تصحیحش کنم
    نکته اول اینکه من واین آقا با هم دوست نبودیم و نیستیم
    نکته دوم اینکه من و اون اقا هر دومون خیلی ادمای مقید و مذهبی هستیم و هر گونه رابطه ای که به غیر از رابطه ازدواج باشه یا رابطه کاری باشه رو قبول نداریم
    نکته سوم اینکه من و این آقا دو ساله که همدیگه رو می شناسیم ولی تا الان رابطه ما با هم یه جورایی رابطه کاری بوده و هیچ حرفی علاوه بر این بین ما رد و بدل نشده بود .
    نکته چهارم اینکه من و این آقا دقیقا الان حدود 38 روزه که این رابطه رو شروع کردیم چون هردومون به قصد ازدواج این رابطه رو شروع کرده بودیم از نظر هیچکدممون هیچ گونه مشکلی وجود نداشت البته اولش من یکم راضی نبودم که اینجوری با هم رابطه داشته باشیم ولی به خاطر اون به این رابطه تن دادم و کل رابطه ما از اول تا آخرش حدود 15 روز طول کشید که توی این مدت هم چیزی به جز احترام به همدیگه هیچی بینمون نبود چون داشتیم از هم بیشتر شناخت پیدا می کردیم و در کمال اخترام با هم صحبت می کردیم هیچ وقت یادم نمیاد همدیگه رو با اسم کوچیک صدا کرده باشیم همیشه به من می گفت خانم ....... منم ایشون رو با اسم فامیل صدا می کردم .
    نکته پنجم اینکه خانواده ها ما از این ماجرا هیچ خبری ندارن نه خانواده من نه خانواده ایشون به خاطر همین تا الان هم داریم مراعات خانواده ها رو می کنیم
    نکته ششم اینکه شما گفته بودین ملاکهایی رو که واسه ازدواج داریم در نظر نگرفتیم ولی من تمام حوانب این ازدواح رو در نظر گرفتم اولین نکته ای که تونست من رو اینجوری به اون آقا وابسته کنه ایمانش بود چون واقعا دل پاکی داشت هیج وقت ندیدم بخواد با نگاهی که از روی هوس باشه یا همراه با حرفی که امروزه بهش می گن متلک با من رفتار کنه این متانت بیش از اندازه ای که داشت من روز به روز عاشقتر می کرد مسئله دیگه ای که من رو مجذوب خودش کرد ادب و نجابتی بود که داشت مخصوصا توی حرف زدنش
    نکته هفتم اینکه من و دختر عموی این آقا با هم دوست هستیم و دوستای خوبی هستیم ولی خوب خیلی وقته که همدیکه رو ندیدیم من در مورد ناراحتی قلبی ایشو ن از دختر عموشون شنیدم همون موقع خواستم فراموشش کنم یعنی حدود 1.5 سال پیش اما نتونستم و گفتم عمر که دست خداست پس چرا باید به این حرفای پوچ توجهی بکنم تا اینکه فهمیدم ایشون سرطان هم دارند که خوشبختانه با عملی که انجام دادن تا حدودی این مشکل حل شد . ولی باز هم نتونستم فراموش کنم خودم مطمئنم که این حس من هوس نیست یه عشق واقعیه
    نکته هشتم اینکه اون وقتی فهمید که ناراحتی قلبی اش تا چه اندازه پیش رفته از این ازدواح منصرف شد و گفت که زندگی من بازیچه دست اون نیست که بخواد یه دختری رو که تازه اول جونیشه و بهترین موقعیت ها واسه ازدواح رو داره ازش بگیره و جواب آزمایشش وقتی اومد که 15 روز از رابطه ما گذشته بود و همون روزی بود که از هم جدا شدیم
    نکته نهم اینکه از نظر سطح خانوادگی تفاوت زیادی با هم نداریم یعنی می تونم بگم از نظر فرهنگی زیاد با هم تفاوت نداریم اون از یک خانواده تحصیلکرده اس و من هم تا حدودی از خانواده تحصیل کرده ای هستم البته اونها یکم از ما بالاترن

    حالا می بینین که من همه حوانب رو در نظر گرفتم و حاضر شدم تن به این ازدواج بدم
    پس فقط کمک کنید که بهش بفهمونم که من با این ازدواج مشکلی ندارم و حاضرم تا آخرش با هاش باشم /
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام به همه دوستای خوبم
    شاید هم حق با آقای سنگتراشان بود یعنی واقعا حق با ایشون بود من رفتم باهاش حرف زدم البته منطقی باهاش حرف زدم نه اینکه فکر کنین رفتم از روی احساس باهاش حرف زدم نه اصلا اینطور نیست
    حرف آخرش رو وقتی بهم زد که داغون شدم دیگه اصلا نمی تونستم خودم رو کنترل کنم داشتم می خوردم زمین ولی خودم رو کنترل کردم و جلوی اشکام رو گرفتم
    وقتی دید داره گریه ام می گیره نیشخندی زد و گفت تو فکر کردی من اینقدر ناراحتی قلبی ام شدیده که تو داری فکر می کنی . اون بهم گفت که من توی دستش بازیچه بودم اون منو نمی خواست از اول هم منو نمی خواسته حرفاش واسه من خیلی گرون تموم شد به طوری که وقتی اومدم خونه اولین کاری که کردم رفتم توی اتاقم و تا تونستم گریه کردم بعدش هم می خواستم برم پیش یکی از دوستام اما از شدت سردرد نتونستم یه دونه آرامبخش خوردم و خوابیدم تا همین الان که دارم این کامنت رو می زارم .

    واقعا واسه اون متاسفم چون لیاقت عشق من رو نداشت
    بعدش هم واسه خودم متاسفم که دل به همچین ادم پستی داده بودم

    حالا بهم بگین چی کار کنم که از این فشار روحی که رومه رها بشم
    ولی با این که این کار رو با من کرد و اینجوری بازیم داد نمی دونم چرا نمی تونم بگم که ازش متنفرم حتی نمی تونم بگم که دوستش ندارم
    واقعا ایندفعه دیگه نمی دونم باید چی کار کنم
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    من از خودم بدم میاد
    بیشتر به خاطر اینکه بازیچه دست یکی بودم که زل زد تو چشمام و بهم گفت که منو نمی خواد بهم گفت که از اول هم منو نمی خواسته هر کدومتون جای من بودین الان چی کار می کردین یکی رو که خیلی دوستش داری یهو بیاد بگه که تو دستش بازیچه بودی
    از خودم بدم میاد چون به این راحتی به یکی که هیچ شناحتی ازش نداشتم دل بستم
    واسه خودم متاسفم که عشق پاکم رو فدای همچین آدمی کردم
    می فهمین از خودم بدم میاد نمی خوام دیگه زنده باشم نمی خوام زندگی کنم به حدا خسته شدم از این همه حقارت خسته شدم

    تو رو خدا کمکم کنین نمی دونم باید چه جوری تحمل کنم
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تو را عاشق کرد
    شوخی کاغذی ماست بخند
    آدمک غم نخوری گریه کنی
    کل دنیا سراب است بخند
    آن خدایی که تو بزرگش خواندی
    بخدا مثل تو تنهاست بخند

    لباتون همیشه خندون باشه قربان شما جهانگرد

  10. #10
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده

    سلام jahangard
    من با همه وجود می فهمم چی میگی وچه احساسی داری....
    ولی خدایی که ما را آفریده بسیار توانا آفریده است. ممکن است از روی ضعف اشتباهی مرتکب شویم، ما اگر از توانایی و شعور خود استفاده کنیم حتی از شکستهایمان درس می گیریم و موفقیت بیشتری را کسب می کنیم.
    خواهش می کنم پست 22 در همین موضوع را که پیش از پیش برایت نوشتم برگرد و دقیق مطالعه کن.
    در مورد عشق صحبت کردم؟
    تو شکست نخوردی؟ می دانی چرا؟
    چون عشق یک مفهوم در قلب ماست.... به وجود می آید ولی از بین نمی رود. عشق یک انرژی فوق العاده است که عامل حرکت انسان است ، از یک صورتی به صورت دیگر تبدیل می شود اما از بین نمی رود.
    شاید در مصداق اشتباه کنیم و اشتباه لباس بلند عشق را بر تن یک جسم کوچک بپوشانیم و به قامت او اندازه نباشد. اما عشق ما همچنان در اختیارمان هست. نیاز است که دقت کنیم و این گوهر را به آنکس که قابلش را دارد و توانائیش را دارد بسپاریم.
    اکثر دختران و پسران با بی دقتی در پیدا کردن مصداق و فرد مورد نظر اشتباه می کنند. اما عشق را در قلب خود خوب متوجه شده اند.
    احساس حقارت نکن. چون در درونت عشق داری
    احساس رنجش نکن چون در وجودت عشق داری
    احساس شکست نکن، چون با عشق آشنایی
    احساس خستگی در تن عاشق ذوب می شود.

    سعی کن خودت را گسترش دهی....
    عشقت را پروبال دهی...
    عشقت را رشد دهی...

    همه ما شاهد عشق درونیت هستیم.
    باید تعادل را بیاموزیم...
    ما دوستان در بیرون از گود بهتر بر اوضاع مسلط هستیم...
    آنوقت که او را فداکارتر از خود خواندی و عنوان این موضوع را انتخاب کردی، به خاطر شدت احساست و افراطی بودن تو را تردت نکردیم، و در کنارت برای این عشق بزرگت تحسین کردیم اما نظر هم دادیم، و اکنون هم که به شدت نوع دیگری فکر می کنی باز هم در کنارت هستیم و مواظب هستیم که در این مسئله تفریط نکنی.

    بارها گفته ایم.... ثبات و تعادل در احساس و فرمان گرفتن از اندیشه به ما کمک می کند که زندگی توام با آرامشی را داشته باشیم.


    دوست عزیز
    ما همه در کنارت هستیم
    باور نکن تنهائیت را ( اینجا کلیک فرمائید)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.