سلام بچه ها
راستش به کمکتون احتیاج دارم. مشکلی که من دارم کمتر کسی باهاش گریبانگیر هست.
قصه از این قرار:
من 3 ماه عقد کردم و با شوهرم خیلی خوشبختم و هر دو برای پیشرفت زندگیمون داریم تلاش می کنیم ولی من یه مشکل اساسی دارم و اونم خانوادم هست مخصوصا خواهر و برادرم.
متاسفانه تو خانواده ما فرزندسالاری حکم فرماست و به جای اینکه پدر و مادر تصمیم نهایی بگیرن خواهر و برادرم میگیرن.وقتی من و شوهرم نامزد شدیم رو کشتی کار میکرد و هم برای من و هم برای اون دوری برای 3یا 4 ماه سخت بود و چون خانواده من مخصوصا خواهر و برادرم خیلی تو ظواهر امر میرن و به کلاس و پرستیش اهمیت میدن با انتخاب من مخالفت کردن که نباید عقد کنی چون خانوادش چنان و چنین و بابا اینا رو تحت تاثیر قرار دادن دیگه اینکه من و احمد با چه بدختی و زجری اینار و راضی کردیم بماند.خلاصه ما عقد کردیم و من به احمد گفتم با شغلت مشکل دارم و برام سخت که فردا به مدت 3 یا 4 ماه تنها زندگی کنم یه کار دیگه پیدا کنیم که همیشه کنار هم باشیم.واین کار و هم کردیم و رفت یه پژو خط شیراز -مرودشت (مرودشت یکی از شهرستانهای شیراز که خیلی بهش نزدیک)خریدیم که کارش عین یک کار دولتی و بیمه میشن و حقوق بازنشستگی دارن و درآمدش هم خیلی خوب ویک روز با همون پژو امد خونمون بابا اینا که بیچاره ها حرفی نداشتن. ولی خدا میدونه این خواهر و برادرم چه کردن"تو آبروی ما رو می بری""دیگه با ما جایی نیا" تو کلاست پایین وهی رو مخ بابا اینا کار کردن تا اون دوتا هم ترسیدن.نمیدونم باهشون چیکار کنم؟جلوشون وایسم یا کاری به حرفاشون نداشته باشم؟تو رو خدا اونایی که در این موارد تجربه دارن کمک کنن.آرامش ازم گرفتن ،همش من و شوهرم تحقیر می کنن و شوهرم به خاطر من چیزی نمیگه ولی خیلی بهش برمیخوره و رفت و امدش به خونمون هم کم شده.راه حل چیه؟کمکم کنید.اگر این رفتارشون ادامه پیدا کنه باهاشون قطع رابطه می کنم ولی دوست ندارم این اتفاق بیوفته.
منتظر کمکهاتون هستم یا علی
علاقه مندی ها (Bookmarks)