به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 بهمن 87 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1387-11-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,004
    سطح
    33
    Points: 3,004, Level: 33
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +خيلي نااميدم

    سلام
    سال گذشته با پسري آشنا شدم كه تقريبا خيلي ازچيزهايي كه هميشه مدنظرم بود رو در ايشون پيدا كردم .اون پسرييه كه هر چند سن وسال زيادي نداره اما مستقل و بسيار پر تلاشه و موقعيت شغلي مناسبي داره.هر چه بيشتر با هم آشنا مي شديم بيشتر به مشترك بودن روحيه وعقايدمون وحتي اهدافمون پي مي برديم و همين موضوع هدفمون رو براي ازدواج وتداوم دوستيمون قوي تر مي كرد تا اين كه كم كم براي من مشكلات زندگيش رو بازگو كرد و متوجه شدم كه در خانواده اي با مذهبي متفاوت زندگي ميكنه و بعد از فارغ التحصيلي به علت ازدواج مجدد پدرش بار زندگي خانواده اش روي دوش اونه هنوز در تجزيه و تحليل مسئله بودم كه برام خواستگار اومد و مجبور شدم موضوع رو با خانواده ام در ميون بزارم و با مخالفت شديد اونها مواجه شدم. دوستي ما بعداز اون خيلي دوام نياورد اون از من جدا شد چون به نظرش من مي تونستم با پسرهاي با موقعيت بهتر از اون ازدواج كنم وبا وجود تلاشهاي من 4 ماهه كه هيچ خبري ازش ندارم.من نمي تونم فراموشش كنم ونمي دونم بايد چه كنم ,فراموشي ؟چطور؟اصلا ميشه رو يه همچين آدمي حساب كرد؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    با سلام
    منم تقریبا مشکلی مشابه شما دارم(مذهب متفاوت) و چند ماهه دارم تلاش میکنم ونتونستم مادرمو راضی کنم. به نظر من اول شما ببین خونوادت به این وصلت راضی میشن یا نه بعد به این فکر باش که دوباره با ایشون ارتباط داشته باشی چون اگر قضیه خونواده حل نشه ارتباطتون بی فایدست.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    در ضمن مطمعا باشید اگه خودتون بخواین میتونید فراموش کنید.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    سلام عزيزم
    ببين دختر خوب
    به قول آقاي pooarot اول ببين خانواده ات راضي ميشن به اين وصلت يا نه ؟ با توجه به مذهب ايشون كه متفاوته .
    در ضمن گلم ، خودت فكر كن ببين آيا با شرايط اين آقا ميتوني كنار بياي يا نه ؟ ببين عزيزم اون الان داره يك خانواده رو ميگردونه ، مادر ، خواهر ... اگه خواهري داشته باشه بايد تا زماني كه بخوان ازدواج كنن هواشون رو خيلي داشته باشه و خرجشون رو بده و براي مادرش هم همينطور ...
    عزيزم كاري كه ايشون ميكنن و اينكه هواي مادر و خواهراشون رو دارن ( البته اگر خواهر داشته باشن ) خيلي خوب و پسنديده است ولي ببين آيا خودت ميتوني اين رو تحمل كني كه شوهرت حقوقي رو كه داره بين شما و خواهراش و مادرش تقسيم كنه ؟ ميتوني تحمل كني كه شوهرت علاوه بر شما خرج چندين نفر ديگه هم روي دوشش باشه و حتي اگه برفرض نهايت تلاشش رو براي زندگيتون بكنه و از صبح تا شب عرق بريزه شايد نتونيد اونجوري كه بايد از زندگيت لذت ببري و از نظر مالي تامين باشي.....
    بازم ميگم ايني كه ايشون به خانواده اش كمك ميكنه خيلي خوبه ولي اينكه شما بتوني طاقت بياري كه اينجوري زندگي كني دست شماست !!!
    ببين ميتوني با حقوق ناچيز شوهرت زندگي كني ؟ ميتوني احيانا با مادر شوهر و خواهر شوهر يك جا زندگي كني و يا اصلا ميتوني حضور و وجود اونها رو به صورت دائم توي زندگيت تحمل كني ؟ و كلي مسائل از اين قبيل
    ببين عزيزم اولش كه آدم عاشقه خيلي حرفا ميزنه و فكر ميكنه كه ميتونه تحمل كنه ولي وقتي ميره تو زندگي و به صورت عملي شرايط رو تجربه ميكنه كم مياره !!!و اونوقته كه شوهر بيچاره رو مجبور به كارهايي ميكنه كه راضي نيست و .....
    عزيزم به نظرم بهتره قبل ازاينكه به فكر برگشتن باشي روي تمام جوانب فكر كني و بعد اگه ديدي واقعا ميتوني تحمل كني .....
    در باره ي فراموشي گفته بودي ، خواستم بگم عزيزم ميتوني فراموش كني يعني نه اينكه كلا از ياد ببري كه اون كي بوده و اصلا يه زماني توي زندگيت بوده ولي ميتوني به قول خيلي از بچه هايي كه مثل من اين كار رو تجربه كردن ، به نبودش عادت كني ، وابستگي ات رو از بين ببري !!
    فقط اين وسط بايد با منطقت عمل كني و بس ...
    موفق باشي

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 18 بهمن 87 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1387-11-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,004
    سطح
    33
    Points: 3,004, Level: 33
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    ممنونم ازراهنمايي تون حرفهاي شما درسته .من اونقدر خودم رو با كار مشغول مي كنم تا شايد بتونم فراموش كنم شايد لحظاتي يادم بره اما هميشه چشم انتظارم چون اصلا نمي تونم فكر كنم تمام اون لحظات و علاقه رو دوباره با كسه ديگه اي تجربه كنم
    اما از نظر اينكه گفتيد آيا مي تونم؟ راستش خودمم خيلي وقتها مردد مي شم كه زندگي يك واقعيته اما من بعد از سالها بلاخره مردي رو ديدم كه باهاش احساس صميميت كردم احساس اطمينان .ممكنه با مرد ديگه اي كه اين مشكلات رو نداره آشنا بشم اما آيا واقعا مي تونم به آرامش روحي برسم يعني از كجا مطمئن باشم كه مشكلات ديگه اي وجود نداره
    راستش چيزي كه علاقه من رو زياد مي كنه احساس مسئوليت, ايمان,علم وادب وسلامت ايشون بوده آيتمهايي كه توزندگي ام برام واقعا مهم وقابل احترام هستند .چيزي كه من متوجه شدم اينه كه تمام خواهرها وبرادهاي ايشون درسمي خونن وكار مي كنن تا بر مشكلاتي كه خودشون عاملش نبودند غلبه كنند واين باري من قابل احترامه

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    باید بگم مطمعنا هر کسی تو زندگیش به مشکلاتی بر میخوره و باید اونا رو حل کنه ولی چه بهتره که گزینه ای رو انتخاب کنیم که در ابتدا مشکلاتش در حد اقل ممکن باشه.
    در ضمن این خصوصیاتی که نوشتین منحصر به فرد نیست و اگر ایشونو فراموش کنین متوجه میشین که اطرافتون کسانی وجود دارن که این وی÷گی ها رو داشته باشن.

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    عزيزم حرف شما درست ولي :
    1) به قول آقاي pooarot تنها يك نفرنيست كه اين ويژگي ها رو داشته باشه و توي دنيا تك باشه!!خيلي ها هستند كه اين ويژگي ها رو دارند و لياقت شما رو هم دارن ، و شايد بتونن خيلي بيشتر ايشون شما رو خوشبخت كنن.اين فكر رو كه ايشون توي دنيا تك هستن و فقط با ايشون خوشبخت ميشين رو از خودتون دور كنين! من يه زماني بود كه فكر ميكردم فقط عرفان عاشقمه و تنها آدمي كه توي دنيا اينقدر بهم عشق داره و دوستم داره ، همين عرفانه ، ولي يه كم كه گذشت فهميدم كه عشق همه چيز نيست و در ضمن مختص يك نفر هم نيست !!! و اينكه اين ويژگي هايي كه شما ميگين درسته ، يك فرد بايد اين ويژگيها رو توي زندگي داشته باشه تا بتونه يك زندگي خوبي رو داشته باشه ولي منحصر به فرد نيست كه فقط ايشون داشته باشن ، اينها چيزهايي هستن كه يك مرد بايد داشته باشه تا زندگي موفقي داشته باشه ، پس عملا نسبت به سايرافرادي كه داراي يك زندگي موفق هستن چيزي اضافه تر ندارن و اين نيست كه شما فكر كنين كه همين يك نفر داراي اين ويژگيهاست و از دستتون رفته ، چون در اين صورت هيچ زندگي موفقي نبايد وجود ميداشت ...
    2) عزيز شايد موقعيت ايشون و ويژگيهاشون براي ازدواج با شما مناسب باشه ( در نظر شما ) ولي وقتي ايشون اقدامي نكردن شما چه طور ميخواي بهشون فكر كني ؟ اگه واقعا يك خواستگار پرو پا قرص بود و رسما اومده بود خواستگاري بعد ميتونستي تصميم بگيري و نگران اين باشي كه يك موقع از دستشون ندي ولي وقتي ايشون هيچ اقدامي نكردن و ترجيح دادن كه اقدامي نكنن ، شما چرا به كاري كه انجام نشده و شايد هم در آينده انجام نشه ، فكر ميكني ؟؟؟؟ تازه ايشون چهار ماهه كه رفته و ازش خبري نشده ، سراغ شما هم نيومده !!! اگه واقعا اين توانايي رو در خودش ميديد كه بتونه شما رو خوشبخت كنه كه ميومد خواستگاري ، حالا كه نيومده به هر دليلي ، شما هم بي خيال بشين !!
    نميگم پسر بديه يا چيز ديگه ولي به اين فكر كن كه شايد شما هم رو دوست داشته باشين و فكر كنين كه با هم خوشبخت بشين ولي اول اينكه شرايط هميشه با ما يار نيست و دوما شايد قسمت چيز ديگه اي باشه....
    عزيز ذهنت رو درگير نكن و منتظر نباش ، هر موقع كه اومد سراغت اون موقع ميتوني تصميم بگيري ولي الان كه از ايشون خبري نيست ، تصميم گيري بي فايده است چون پيشنهادي نبوده كه شما بخواين راجع بهش تصميم بگيرين ، نه به داره نه به باره ...
    به نظرم بهتره به موقعيت هايي كه الان براتون وجود داره فكر كنين ، شايد اين موقعيتي كه الان دارين بهش فكر ميكنين هيچ موقع براتون پيش نياد ، اون وقت چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اردیبهشت 88 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-11-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    3,072
    سطح
    34
    Points: 3,072, Level: 34
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خيلي نااميدم

    با سلام
    شما می گوئید که سال گذشته با او آشنا شدید و 4 ماه است که از او بی خبرید پس فکر نمی کنید در مورد این حرفتان کمی زود قضاوت کردید
    " راستش چيزي كه علاقه من رو زياد مي كنه احساس مسئوليت, ايمان,علم وادب وسلامت ايشون بوده "
    چطور توی این وقت کم این همه اخلاقیاتش دستتون اومده مگه چقدر با هم ارتباط کلامی داشتید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.