سلام
سال گذشته با پسري آشنا شدم كه تقريبا خيلي ازچيزهايي كه هميشه مدنظرم بود رو در ايشون پيدا كردم .اون پسرييه كه هر چند سن وسال زيادي نداره اما مستقل و بسيار پر تلاشه و موقعيت شغلي مناسبي داره.هر چه بيشتر با هم آشنا مي شديم بيشتر به مشترك بودن روحيه وعقايدمون وحتي اهدافمون پي مي برديم و همين موضوع هدفمون رو براي ازدواج وتداوم دوستيمون قوي تر مي كرد تا اين كه كم كم براي من مشكلات زندگيش رو بازگو كرد و متوجه شدم كه در خانواده اي با مذهبي متفاوت زندگي ميكنه و بعد از فارغ التحصيلي به علت ازدواج مجدد پدرش بار زندگي خانواده اش روي دوش اونه هنوز در تجزيه و تحليل مسئله بودم كه برام خواستگار اومد و مجبور شدم موضوع رو با خانواده ام در ميون بزارم و با مخالفت شديد اونها مواجه شدم. دوستي ما بعداز اون خيلي دوام نياورد اون از من جدا شد چون به نظرش من مي تونستم با پسرهاي با موقعيت بهتر از اون ازدواج كنم وبا وجود تلاشهاي من 4 ماهه كه هيچ خبري ازش ندارم.من نمي تونم فراموشش كنم ونمي دونم بايد چه كنم ,فراموشي ؟چطور؟اصلا ميشه رو يه همچين آدمي حساب كرد؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)