به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array

    من یک مادر معتادم

    35 سالمه شاغل و تحصیلکرده ام یک فرزند دارم و همسرم هم 3 سال از خودم بزرگتر و شاغل هست
    مدت 13 سال ازدواج کردیم و من الان به نقطه فروپاشی رسیدم نمیدونم چکار باید بکنم احتیاج به کمک دارم ولی نمیدونم از کی کمک بگیرم روم نمیشه حضوری برم مشاوره واقعا موندم
    همسرم درسته از من بزرگتره ولی در واقع هم از نظر ظاهری و هم رفتاری شبیه یک نوجوونه هیچ وقت ازش حس یک همدم و دوست و تکیه گاه رو نگرفتم چون حتی برای یک سرماخوردگی ساده ام منو تنها گذاشته کاملا دست تنها بچه رو بزرگ کردم هیچگونه مسئولیتی در قبال منو بچه نداره بداخلاق نیست ولی دقیقا مثل یک نوجوون باشگاه میره به خودش میرسه و کلا حول خودشه حتی تو خونه یک لیوان جابجا نمیکنه چه برسه به خرید و قسط و قبض و... هیچی کاملا بی مسئولیت
    از زمانی که ازدواج کردیم مسئولیت همه چیز گردن من بود به اندازه دو نفر انرژی صرف زندگی میکردم بارها بهش مسئولیت دادم ولی یا انجام نداد یا به بدترین شکل انجام داد و بارها به ما ضرر مالی و معنوی زد
    حدود 6 سال قبل که بچه مون دو ساله بود مادرم به مدت یکی دو سال معتاد شد به خاطر پدرم من بارها تو جمع بهش میگفتم تو معتادی ابرو مارو بردی و... گذشت و من خونمون نزدیک مادرم بود بارها زنگ میزد بیا من تنهام چایی بخوریم منم که از بچه خسته بودم تا می‌خوابید سریع میرفتم خونه مادرم این وسط چندین بار از خستگی نالیدم و مادرم بهم مواد داد اونقدر داد و اونقدر عادت کردم که معتاد شدم و یکم از مواد پدرم برمی‌داشتم تو خونه بدون اطلاع اونا استفاده می‌کردم کم کم دیدم چقدر خوبه چقدر انرژی میگیرم دیگه عصبی نمیشم خسته نمیشه و همین روند رو ادامه دادم تا الان بعد 7 سال گرفتارم تو این 7 سال خانوادم قضیه رو فهمیدن همسرم فهمید خانواده همسرم فهمیدن کلی قضایا پیش اومد آبروم رفت منم مقطعی ترک میکردم و دوباره میرفتم سمتش تاااا دوباره گندش درمیومد
    تا الان دو بار گندش دراومده و همه فهمیدن
    همین اعتیاد باعث شده حسابی تحلیل برم و لاغر بشم با هیچکس رفت و آمد ندارم سالهاست اقوام رو ندیدم ظاهرم لاغر و داغون شده بی اعصاب و بی حوصله ام استرس و اضطراب اینکه نکنه بازم بفهمن شبا نمیذاره بخوابم مدام عضلاتم منقبض میشه و دندونامو ناخداگاه روی هم فشار میدم ذهنم خالی از هر هدفیه همش ترس دارم و با عذاب وجدان مصرف میکنم که فقط بتونم سرپا باشم چون حتی دو روزم وقت خالی ندارم که استراحت مطلق بشم و بتونم یکم لااقل کم کنم یا بذارم کنار
    تابستون به همسرم گفتم میخوام بذارم کنار و احتیاج دارم دوسه روزی تنها باشم ولی ازونجایی که اصلا و ابدا اهل این نیست که برای من کاری انجام بده و نمی‌فهمه کمک کردن یعنی جی رفت به پدرم گفت و پدرم هم گفت بیا خونه ما رفتم خونشون ولی روم نمیشد جلو اونا از درد خماری بنالم معذب بودم و مادرم هم کمی مریض بود بخاطر همین الکی وانمود کردم ترک کردم و برگشتم خونه
    بخاطر همین برای ترک از همسرم نمیتونم کمک بخوام همسرم هیچگونه کمکی تا الان به من نکرده من کاملا تنهام حتی 12 شبم برم بیرون نمیگه کجا میری اصلا احساس مسئولیتی در قبال کارهای من نداره و هیچ علاقه ای هم نداره خودشو درگیر مسائل من بکنه در عوض تا دلتون بخواد از من انتظار داره مثل یک مادر گوش شنوا باشم و عاشقانه قربون صدقه ش برم و خونه رو یک محیط آروم نگه دارم
    از آسیب هایی که به بچه م رسیده ام بهتره هیچی نگم که عامل بیشتر عذاب وجدانم بچه مه خیلی دوست دارم از همسرم جدا بشم ترک کنم و برم یه جای دور با بچه م زندگی کنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم البته خانوادم هم کاملا مخالف هستن
    حالا نمیدونم چکار کنم تروخدا فقط نگید برو مشاور من اصلا نمیدونم چطور باید درمورد این موضوع حضوری با کسی صحبت کنم ممنون میشم بگید چکار کنم

  2. 3 کاربر از پست مفید tommy تشکرکرده اند .

    Mvaz (شنبه 03 دی 01), مدیرهمدردی (شنبه 03 دی 01), زهرا جان (دوشنبه 12 دی 01)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,101 در 7,011 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    نمیدونم از کی کمک بگیرم روم نمیشه حضوری برم مشاوره واقعا موندم

    ...


    تروخدا فقط نگید برو مشاور
    سلام
    الف ) اگر شما اینجا مشاوره بخواهید باید دقت کنید که مشاور چی به شما می گوید و انجام دهید.

    ب) اگر هم آمده اید به ما مشاوره بدهید پس شما باید به ما بگویید که چه کار کنیم.

    الف را انتخاب می کنید یا ب را ؟!!
    اگر الف را انتخاب می کنید ، پس منتظر باشید تا ما به شما بگوییم چکار کنید.
    اما اگر ب را انتخاب کرده اید و قصد دارید به ما مشاوره بدهید و بگویید چه انجام دهیم. لطفا تاپیک دیگری باز کنید و در آن به ما راهنمایی و مشاوره بدهید!!





    نکته:
    لطفا اگر قبول می کنید که شما به ما نگویید چه کار کنیم و فقط منتظر مشاوره از طرف ما هستید بفرمایید تا این تاپیک را ادامه دهیم>>>>

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  4. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    gholam1234 (شنبه 03 دی 01), Mvaz (شنبه 03 دی 01)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    قطعا به دنبال کمک از طرف شما هستم من روانپزشک هم رفتم برای ترک به کمک دارو و دارو ها شدیدا خواب آور بودن و همینطور که گفتم حتی برای یک روزم نمیتونم برای خودم باشم از مشاوره تلفنی هم کمک گرفتم متاسفانه اونقدر منو سرزنش کرد اونقدر عذاب وجدان داد که من واقعا تا روزهای بعدش دائم گریه میکردم... من واقعا گیر افتادم نمیدونم چطور بگم اصلا اگر منو ببنید می‌فهمید با توجه به موقعیت اجتماعی و تحصیلی که دارم محاله کسی در نگاه اول حتی فکرشو کنه من معتادم
    فقط و فقط مشاوره حضوری رو گفتم نمیتونم برم چون واقعا نمیدونم با چه رویی بتونم این حرفارو حضوری به کسی بگم
    در خدمت شما هستم

  6. کاربر روبرو از پست مفید tommy تشکرکرده است .

    Mvaz (شنبه 03 دی 01)

  7. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,101 در 7,011 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    فقط و فقط مشاوره حضوری رو گفتم نمیتونم برم چون واقعا نمیدونم با چه رویی بتونم این حرفارو حضوری به کسی بگم
    در خدمت شما هستم
    کنار ترک اعتیاد حتما مراجعه حضوری به روانشناس بالینی برای شما بسیار بسیار ضروری هست.
    حتما برو
    نگران نباش

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  8. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 04 دی 01)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    پدرم با کمک انجمن های ترک اعتیاد ترک کرده البته انجمن رسمی نیست چند نفر از هم سنو سالان خودش هستن که از نظر فکری خیلی حمایتش میکنن استخر و مسافرت و مطالعه جز برنامه همیشگیشونه میدونم پدرم بخاطر من ترک کرده
    یکی از دوستانم هم همسرش مرکز مشاوره داره و مدام میاد آشناهایی که مراجعه کردن رو میگه که چرا اومدن و مشکلشون چیه این ترس منو صد برابر کرده که نکنه برم هر چی تو دلمه بریزم بیرون و همه بفهمن ای کاش میتونستم یک هفته غیب بشم برم ترک کنم بعدش برم مشاوره حداقل روی حرف زدن داشتم...
    الان من به وضعیتم کاملا آگاهم به همسرم غیر مستقیم گفتم من دیگه توانایی اداره خونه رو ندارم کم کم سعی کن همه چیزو دستت بگیری تا مناز زندگیتون برم من دارم به بچه م آسیب میزنم دارم همه چیزو خراب میکنم.... میدونم اگر از پدرم کمک بخوام کمکم میکنه ولی چون تازه ترک کرده و روحیه ش خوب شده نمیخوام اذیتش کنم از مادرم نفرت زیادی دارم اصلا نمیتونم نگاش کنم
    من اصلا نباید اینجا باشم من اصلا مال این کارا نیستم سه تا مدرک دانشگاهی دارم jU\5.,˯I zEd|tCBV
    ] 25|
    $$4D/b4AyY?oP((4˞ "Z,Qv<|lGFHz=

    - - - Updated - - -

    خیلی شبا رفتم بیرون تو ماشین و گریه میکردم دوست داشتم یکی میومد میگفت چی شده چکاری برات بکنم منو بر می‌داشت می‌برد تا یک آدم دیگه بشم برگردم
    ما تو یک شهر دیگه ام یک خونه داریم من سه روز به همسرم گفتم میخوام تنها باشم حتی بچه رو هم بردم ولی دقیقا روز بعدی که رسیدیم پاشد اونم اومد... چون حاضره کلی راه بیاد بشینه تو خونه تا من بهش رسیدگی کنم ای کاش یک همسر همراه داشتم اینطوری شیره جان منو نمی‌کشید اونم کمی برام فداکاری می‌کرد همراهی می‌کرد الان اصلا بهش اعتماد ندارم کاملا هر کاری میکنم باید مخفیانه باشه تا به بقیه نگه این به دیگران گفتنش هم بخاطر مصلحت من نیست بخاطر اینه که بار رو از روی دوش خودش برداره
    نمیدونم من باید به یکی بگم که کمکم کنه نمیدونم کی که بشه بهش اعتماد کرد که منو خانواده خودش بدونه... هیچ خواهر و برادری ام ندارم
    من الان باید خوشبخت ترین میبودم کارمو دارم درس خوندم شاگرد اول بودم بچه فوق العاده ای دارم وضعیت مالی خوبی دارم من چرا اینجام این چه عذابی بود چرا دارم اینجوری نابود میشم
    ببخشید نمیدونم چرا اینارو مینوسم اینارو هر شب هر روز دارم با خودم تکرار میکنم... فقط مینویسم که شاید یک کاری بکنم بجای این همه فکر کردن

  10. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام، اوقات زمستانی شما بخیر

    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    کم کم دیدم چقدر خوبه چقدر انرژی میگیرم دیگه عصبی نمیشم خسته نمیشه و همین روند رو ادامه دادم تا الان بعد 7 سال گرفتارم.
    زمان هایی در زندگی هر فردی وجود داره که بواسطه افراد یا محیط و ... فشارهایی رو متحمل میشه. گاهی برای رهایی از این فشارها، حذف مسئله اصلی و از همه مهمتر (تشخیص مصلحت شخصی) قدم در مسیر عادات یا رفتارهای ناسالم میگذاره. ( مثل اعتیاد، نوشیدنی ناسالم، فرار، ارتباطات خطرناک و ... ).


    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    نمیدونم من باید به یکی بگم که کمکم کنه نمیدونم کی که بشه بهش اعتماد کرد که منو خانواده خودش بدونه... هیچ خواهر و برادری ام ندارم.
    اشتباه شما همین جاست، شاید اگر در گذشته به دلیل مسائلی که در زندگی مشترک شما وجود داشت یا هر مشکل دیگری، قدری آگاهانه تر، جدی تر و مصمم تر قدم بر میداشتین و بجای چنگ زدن به دامان افراد آسیب دیده و ناآگاه از حضور کارشناسان و متخصصین بهره میبردین، هرگز وضعیت امروز رو تجربه نمیکردین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    این ترس منو صد برابر کرده که نکنه برم هر چی تو دلمه بریزم بیرون و همه بفهمن.
    ترس از افشای مسائلی که بصورت اسرار شخصی هستن، میتونن ذهنمون رو دچار آشفتگی کنن و تاثیرات منفی بر رفتار های ما داشته باشن.
    شما لازمه بدونین که اگر قدمی بر میدارین در وهله ی اول برای کمک به خودتون هست. در نظر داشته باشین ما نمیتونیم افکار و یا رفتارهای بقیه رو کنترل کنیم و از طرفی اونطور که فکر میکنیم مسائل ما برای بقیه جذاب و هیجان انگیز نیست، چون اونها هم ده ها مسئله و مشکل در زندگی های شخصی خودشون دارن.
    همچنین میتونین از مراکز معتبر دیگری کمک بگیرین، صرفا بسنده به دوست و آشنا نکنین و از بند اینها خودتون رو رها کنین.

    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام
    اومدم بگم به توصیه شما رفتم و حضوری حرفامو با یک مشاور در میون گذاشتم اطمینان زیادی داد که قضاوت و سرزنشم نمیکنه و هیچ حرفی از اتاق بیرون نمیره اطمینانم خیلی زیاد جلب شد و برای اولین بار به صورت حضوری هر چیزی که اینجا گفتم رو به زبون آوردم
    وقتی از اتاق خارج شدم حس کردم بار بزرگی رو از روی دوشم برداشتم حس میکنم قدم اولو برداشتم و شدیدا امیدوار شدم
    مصرفم رو دارم به تدریج کم میکنم روزا فقط به این فکر میکنم که جلسه بعدی برسه و برم یه دل سیر حرف بزنم روزهای سختی رو میگذرونم ولی امید دارم
    خودمو قربانی نمیدونم و حس میکنم الان توی جای اشتباه و مشغول انجام کار اشتباه هستم دلم میخواد ازین راه خارج بشم
    یادم نمیاد زندگی عادی داشتن چطور بود دلم برای اون روزها تنگ شده و لحظه شماری میکنم بتونم عادی از خواب بیدار بشم عادی زندگی کنم و بهادهدافم برسم
    به قدرت مشاوره و حرف زدن با کسی به غیر از خانواده و یک آدم بی طرف و دلسوز ایمان آوردم تو این چند سال اونقدر که با خودم مکالمه درونی داشتم یادم رفته بود که آدم هایی هستن که میتونم بجای خودم با اونا حرف بزنم
    امیدم فقط به خداست بعد اون مشاوره و پشتکار خودم... من نباید تو این مسیر بمونم اینجا جای من نیست جای هیچکس نیست

  12. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,432
    امتیاز
    287,744
    سطح
    100
    Points: 287,744, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,603

    تشکرشده 37,101 در 7,011 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tommy نمایش پست ها
    سلام
    اومدم بگم به توصیه شما رفتم و حضوری حرفامو با یک مشاور در میون گذاشتم اطمینان زیادی داد که قضاوت و سرزنشم نمیکنه و هیچ حرفی از اتاق بیرون نمیره اطمینانم خیلی زیاد جلب شد و برای اولین بار به صورت حضوری هر چیزی که اینجا گفتم رو به زبون آوردم
    وقتی از اتاق خارج شدم حس کردم بار بزرگی رو از روی دوشم برداشتم حس میکنم قدم اولو برداشتم و شدیدا امیدوار شدم
    مصرفم رو دارم به تدریج کم میکنم روزا فقط به این فکر میکنم که جلسه بعدی برسه و برم یه دل سیر حرف بزنم روزهای سختی رو میگذرونم ولی امید دارم
    خودمو قربانی نمیدونم و حس میکنم الان توی جای اشتباه و مشغول انجام کار اشتباه هستم دلم میخواد ازین راه خارج بشم
    یادم نمیاد زندگی عادی داشتن چطور بود دلم برای اون روزها تنگ شده و لحظه شماری میکنم بتونم عادی از خواب بیدار بشم عادی زندگی کنم و بهادهدافم برسم
    به قدرت مشاوره و حرف زدن با کسی به غیر از خانواده و یک آدم بی طرف و دلسوز ایمان آوردم تو این چند سال اونقدر که با خودم مکالمه درونی داشتم یادم رفته بود که آدم هایی هستن که میتونم بجای خودم با اونا حرف بزنم
    امیدم فقط به خداست بعد اون مشاوره و پشتکار خودم... من نباید تو این مسیر بمونم اینجا جای من نیست جای هیچکس نیست

    با سلام و احترام
    احسنت به این درایت و تصمیم هوشمندانه ای که گرفتی و جسارتی که به خود راه دادی.

    من به عنوان یک مشاور طی سالها تجارب مشاوره ای خود ، به این رسیدم که :

    خیلی ها فکر می کنند یه فرد سرمایه دار مثل ایلان ماسک ، یا یک دانشمند مثل انیشتن .... خیلی افراد منحصر به فرد و موفقی بوده اند و ....
    اما من به شما بگویم.

    1 - انتخاب صحیح،
    2 - اقدام جسورانه و با انگیزه،
    3 - و استمرار در مسیر درست
    مهمترین خصلت آدمی هست


    و اگر شخصی را می شناسید که:
    درانتخاب صحیحمی اندیشد و مشورت می کند و تصمیم می گیرد.
    و بعد با نقشه و برنامه ریزی صحیح در این مسیر اقدام می کند
    و از شکست ها در این مسیر نمی ترسد و به مسیرش استمرار می دهد او فرد بزرگی هست که می تواند الگوی دیگران باشد.


    ضرورتا تنها راه موفقیت این نیست که فرد معروفی باشد. لازم نیست که حتما پولدار باشد، یا حتما خیلی تحصیل کرده باشد یا....

    بلکه آدم درست بودن سخت ترین کار ما آدمهاست.



    تمثیلی هست:
    فردی به سقراط می گوید: امروز یکی از شاگردان را در راه دیدم که مرده است.


    سقراط گفت: خدا را شکر

    به سقراط گفتن: چرا خدا رو شکر کردی!
    گفت: چون شاگردم در راه مرده بود نه در بیراهه

    بله
    ما آدمها حتما خواهیم مرد. اما ای کاش زمان مرگمان در راه باشیم. راهی که با دقت و با فکر و مشورت انتخاب کردیم و سخت کوشانه و با برنامه در آن تقلا می کنیم و در این مسیر ناامیدا نبوده و از شکست ها نمی ترسیم و هر بار که زمین خوردیم مجدد برخاستیم.





    ما بهترین و مهمترین انسان ها هستیم اگر :
    ضعفهایمان را بپذیریم و توانمندیهایمان را درک کنیم. از عقل خود بهره بجوییم و با مشورت انتخاب مسیر کنیم. برنامه بریزیم و مستمر به سوی هدف حرکت کنیم و از شکست نترسیم . حتی اگر به ظاهر به هدفی که انتخاب کردیم نرسیم اما در راه هستیم و در راه هدف بودن بهتر از بیراهه رفتن هست.



    این متن را به شما تقدیم می کنم. که جسورانه تصمیم بزرگی در زندگیت گرفتی. اقدام کردی و در حال تلاش هستی. انشاء الله با استمرار در مسیرت ، از افتادنها نترسی و امیدت را همواره حفظ کنی. آنگاه تو بهترینی

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    ممنون از پیام خوبتون نمیدونم چند بار خوندمش ولی مطمئنم از ده بار بیشتر بود ممنون که میدونید به این حرفها چقدر احتیاج دارم
    میدونم شاهکار نکردم ولی حتی یک آدمی که ته یک چاه باشه هم به اندازه یک ورزشکار یا یک نخبه احتیاج به تشویق و حرفهای امیدوار کننده داره
    سرمو با کتاب گرم کردم کتاب های روانشناسی و خودشناسی و ممنون میشم اگر کتابی می‌شناسید معرفی کنید فعلا دارم "تختخوابت را مرتب کن" رو میخونم... ببخشید که هی میام پیام میذارم چون هیچکس نمیدونه من دارم میرم مشاوره و مواد رو به تدریج کم کردم خوشحالی زیادی دارم که نمیدونم ناشی از چیه ولی به نظرم باید بیام و اینجا بنویسم شاید کسی مثل من ناامید باشه
    در مورد اینکه همیشه بخوام توی مسیر باشم داشتم فکر میکردم تو این مدت که مواد رو خیلی زیاد مصرف میکردم همیشه رو به آسمون از خدا یک چیز خواستم اونم اینکه راهو به من نشون بده و حس میکنم خدا جواب منو داده من نمیدونم چی شد که اومدم اینجا پیام گذاشتم در اوج بی ارادگی و خستگی چی شد که همت کردم رفتم مشاوره ولی میدونم و ایمان دارم که خدا کنار منه بخش زیادی ازین رو مدیون شمام که اولش با من دعوا کردین و یه جورایی مجبور شدم برم مشاوره
    در مورد اعتیاد و این وضعیتی که الان توش هستم داشتم فکر میکردم که روزی بود که معتادی میدیدم یا آدمی میدیدم که اشتباهی در زندگیش کرده چقدر تو دلم سرزنشش میکردم چقدر مسخره ش میکردم و الان که خودم گرفتار شدم چقدر نگاهم به آدم های مثل خودم فرق کرده شاید این درسی بود که من باید ازین زندگی میگرفتم... همیشه تو مدرسه دوست داشتم اول بشم بخاطر همین دوست دارم تو این امتحان قبول بشم از ته دلم اینو میخوام که بتونم از پسش بربیام و زندگیمو دوباره دستم بگیرم
    میخوام که بتونم مادرمو ببخشم دوست دارم همسرم رو بپذیرم و اگر مشکلی هست باهاش مواجه بشم راه حل جایگزین برای هیچ مشکلی جواب نمیده با مشکلات باید روبرو شد
    خوشبحال شما که شغلتون زندگی بخشه مطمئنم اون مشاوره شاید اصلا فکرشم نکنه که اون یک ساعت صحبت کردن چه اثری روی من گذاشته ولی من تا عمر دارم برای شما که اینطور زندگی می‌بخشید دعا میکنم

  14. کاربر روبرو از پست مفید tommy تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 11 دی 01)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 02 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-11-15
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    8,905
    سطح
    63
    Points: 8,905, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 124 در 65 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام بازم من اومدم
    با کلی خبر خوب دومین جلسه هم با کلی حال خوب تموم شد
    مشکلم توی کم کردن مواد این بود که وقتمو با چی پر کنم؟ آخه چندین ساله هر وقت خونه تنها میشدم سریع میرفتم سراغ مواد خیلی دوست دارم عاجزانه از اعضا خانواده درخواست کنم منو تو خونه تنها نذارید ولی خب نمیشه بخاطر همین یکی دو روز وقتی تنها میشدم ساعت ها تو خونه راه میرفتم و تکرار میکردم که تو میتونی بعد اون رفتم سراغ دمنوش ها یک لیوان بزرگ درست میکردم و چند دقیقه ای خودمو مشغول میکردم اما جدیدا کتاب میخونم جوری که اصلا متوجه گذر زمان نمیشم کتاب خوب واقعا میتونه کمک بزرگی باشه برای کسانی که دارن کم کم ترک میکنن... البته دیدن فیلم و سریال و مستند و موسیقی هم همینطور
    خداروشکر راضی ام داره خوب پیش میره یکم کم حوصله و عصبی ام هستم ولی اگر کسی ازم بخواد باهاش برم بیرون حتما به زورم شده میرم... حرفهایی که میخوام به مشاور بگم رو مینویسم اونم خوب گوش میده منو تشویق میکنه تو نگاهش سرزنش نیست حس میکنم دارم با برادرم حرف میزنم خیلی حس خوبی بهم میده موندم بعد این قضایا چطگر ازش تشکر کنم چه هدیه ای براش بگیرم ولی حتما حتما خوشحالش میکنم
    به نظرم دارم کم کم عادی میشم خدایا شکرت روزی که کاملا خلاص بشم دست هر کسی که گرفتار شده باشه رو میگیرم و یک‌راست میبرمش مشاوره

  16. کاربر روبرو از پست مفید tommy تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 11 دی 01)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.