به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    بهانه جویی های همسرم کلافه م کرده

    سلام دوستان، روزگارتون بخیر

    باز بنده برگشتم، هربار به خودم میگم ایندفه دیگ نمیذارم کارم به تالار همدردی بکشه، اما مث که تا شقایق هست و زندگی هست منم اینجا هستم. :)))

    دوستان ۱۰ ساله ازدواج کردم، با شوهرم کش و قوس های فراوون داشتم. بعد ازینکه سه سال بود خونم بودم بدون هیچ دخالتی فهمیدم ایشون با دخترعمه ش پیام میداده ، همین قضیه باعث خیر شد و ایشون از ترس اینکه زندگیش بپاشه کلی از اخلاقای گندشو گذاشت و کنار و روابطمون خوب شد.

    یه مدت بعد این قضیه اصرار داشت بچه دار شیم،
    با توجه به اختلافاتمون
    با توجه به وابستگی های غیرطبیعی ایشون ب خونوادش و یه حالاتی از افسردگی(کسی تابیدش نکرده چون ایشون مشاور نمیاد حدی خودمه)
    یه مدت افسردگی خودم
    من زیر بار نرفتم و الان که دیگه ایشونم افتاده توی فاز پول دراوردن و میکه بچه منو از اهدافم دور میکنه نمیخوام.

    این مدتی ک خوب بودیم من مشاوره میرفتم
    همین تالار تاپیک زدم افسردگی داشتم و‌فکر خودکشی، گفتن مشاور حضوری برو
    اخلاق بدی هم ک داشتم قهر میکردم،(حالا نه خیلی طولانی، همیشه راه برای اشتی باز میذاشتم و به قول دوستام خودمو چ... میکردم فقط)
    همین شد ک مشاوره میرفتم و همسرم همه ش میکفت تو به هیچی راضی نیستی، من الان خوبمم شدم باز مشاوره میری، دردت چیه فلان

    خلاصه همزمان با مشاوره من سرکار هم رفتم و‌حالم خییلی خیلی خوب شد،، قرصامو ترک کردم
    یهو حس میکردم شوهرم بدک نیس، زندگیم بدم نیس
    همه چی برام رنگ گرفت

    شوعرم به اصرار خودش منو فرسناد سرکار(خیلی پول دوس داره ایشون)
    از روزی ک میرم سرکار دوباره بد اخااقیاش شروع شده، هرچقد میگم بابا ول کن بذار زندگیمونو کنیم، گوشش بدهکار نیس. همه ش پرخاش، دعوا، تلافی. غرغر، جدیدا هم یاد کرفته قهر میکنه.( من دو ساله ک قهرو گذاشتم کنار تقریبا، مث معتادی ک ترک‌ میکنه هنه سعیم اینه نرم سمتش)
    اصلا ب قدری بداخلاقی میکنه ک حد نداره، از طرفی ما چن ساله ازدواج کردیم، اختلاف نظر و سلیقه خیییلی داریم و داشتیم و واقعا رابطمون کشش این اداها نداره، چون حس میکنم نسبت ب قبل خیلی سرد شدیم و نهایتش در بهترین حالت داریم با هم سازش میکنیم فقط.
    همین ک با خونوادم خوبه، چن تا سفر اومده با من، بالخره بعد ۱۰ سال دوتا دوست ازدواج کرده پیدا کردیم،(شاید همه اینا حقوق طبیعی من بوده، ولی برای من دستاورد محسوب میشه).من به همینا راضی بودم میگفنم حالا درسته خسلس عاشقانه نیستیم وای همین ک کنار هم به یه سری اهداف میرسم خوبه

    اخرین سفرایی ک رفتیم کوفتم کرده به معنای واقعی. انقد دعوا و بچه بازی و قهر کرده..
    چن بار باهاش صحبت کردم گفتم اخلاقتو درس کن، نذار کارمون برسه جای اول.
    فقط مدام میگ ازت کینه کردم بابت اون دو سالی ک نازتو کشیدم، اصن نمیدونم دنبال چیه، به معنای واقعی بهانه میگیره . چن بار گفنم دیگ سرکار نمیرم، زندگیمو زهر کردی از وقتی میرم سرکار، نمیذاره م نرم سر کار.
    به شدت پولکی شده، همه ش میگ پول پول پول،
    حدودا ۲ ماه پیش ماشین خریدیم، منم پولامو( ک شاید کمتر از پولای ایشون بود) گذاشتم و ماشین به اسم من زد، دعوای اخر سر پول بود و دوباره داد و‌بیداد و بهانه جویی ک من جرا ماشین زدم به اسمت.
    قهر کرد، ضمن اینکه در کمال خونسردی باهاش حرف میزنم، ناهار و شامشو میدم، سلام و خدافظی میکنم،
    شب سوم قهرش رفتم بغلش کردم مو‌موقع خواب بلکه تموم‌ش کنه، پشتش کرد و به رفتاراش ادامه داد.
    منم واقعا این مدت کفری شدم ازش ، دیگ سمتش نرفتم و هیمنطور طبیعی باهاش رفتار میکنم.

    الان ۴۰ روزه ک قهر کرده( ادمی که من نصف روز قهر میکردم و میرفتم تو خودم منو مبکشت انقد میکوبوند توی سرم)
    واقعا دیگ کلافه م کرده،
    من چیزی برای از دست دادن ندارم، به لحاظ احساسی هیچ وابستگی بهش ندارم،
    اما جو خونه واقعا کلافه م کرده.
    جندبن بار تصمیم گرفتم بهش بگم بریم ماشین بزنیم به اسم تو، اما با خودم میگم این کار باعث تشویقش میشه ک قهر کردناش ادامه بده،
    حتی نمیخوام اونی باشم ک میره بهش میگ بیا صحبت کنیم، جون فک میکنم شورشو دراورده و این که من بخوام هی مشکلو حل کنم باعث میشه اون هی مشکل ایجاد کنه. حالا که شروع کرده بذار خودش تمومش کنه،چون شخصیتی داره وقتی بخواد لجبازی کنه میدونم ک ادامه میده حالا حالاها.
    دیگ از طلاق نمیترسم،

    مشکلم اینه چکار کنم این رفتاراشو ادامه نده؟ واقعا من دیگ خوصله این چیزا رو ندارم، دلم ارامش میخواد، فک‌میکنم این لوس بازیا از ما گذشته. یک بار بهش کفتم اگ این فضای مسموم دوس داری من ترجیح میدم جدا شیم، چون فایده نداره این جنگ اعصاب، میگه برو جدا شو ، تهدید الکی نکن.
    یه زمان قهر میکردیم دلمون تنگ میشد برای هم، الان انگار ن انگار. خلاصه نمیخوام اون ادمی باشم ک در استانه ۴۰ سالکی، میگ کاش این همه تحمل نمیکردم همه چیو

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : یکشنبه 23 مرداد 01 در ساعت 15:29

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,428
    امتیاز
    287,602
    سطح
    100
    Points: 287,602, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,596

    تشکرشده 37,095 در 7,008 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام

    شما طی حدود 10 سال تقریبا 50 تاپیک در مورد مسائلتون ایجاد کرده اید.
    اگر مروری بر آنها داشته باشید متوجه می شوید. این مشکل ها در زمانهای مختلف به شکل های مختلفی بروز کرده است. و حتی حل شده است. اما به شکل دیگری دوباره ظهور کرده است.

    نگاه شما تاحدی و نگاه همسرتان بسیار زیاد تحت تاثیر هیجانات و ضعف مهارتی و شخصیتی می باشد.
    لذا وقتی مشکلی ایجاد می شود، اگرچه ممکنه است مقدار کمی در اول (یعنی زمانی که هیجانات منفی کمتر دارید و تحت کنترل هست)، خوب عمل کنید. اما به تدریج تنظیم رفتارشما به جای مهارتها با احساسات تنظیم می شود.
    البته همین مسئله کاملا در مورد شوهر شما هم صدق می کند.


    چه باید کرد؟!
    2 راه مشخص دارید:

    1 - مثل قبلا سعی کنید ادامه دهید. اینطور هر مشکلی فشاری بر شما می آورد، و کم کم حل می شود یا رها می کنید و بعد مشکل بعد و همین طور که این 10 ساله رفته اید مابقی زندگی را هم به همین طریق ادامه دهید.


    2- بحث مشاوره حضوری را جدی بگیرید. و سعی کنید همسرتان را مجاب کنید که همراهیتان کند. اگر نیومد حتما شخصا خودتان ادامه دهید. در آن صورت سه حالت دارد.

    الف) شما آنقدر قوی می شوید و آنقدر مهارتهای خوبی را یادگرفته و پیاده می کنید که غیر مستقیم همسرتان هم از طریق شما تغییرات مثبت می یابد و بدین طریق زندگیتان قابل تحمل شده و بهبودی نسبی ایجاد می شود.

    ب) در خلال مشاوره آنقدر شرایط عملی شما بهبود می یابد که همسرتان راضی به مشاوره شده و او هم در این تغییرات مثبت شرکت می کند و زندگی شما بهبودی نسبی می یابد.

    ج) بعد از جلسات مشاوره به بینش کافی می رسید که حتی اگر شما هم کاملا بی خطا و خوب عمل کنید و وظیفه خود را به طور نسبی خوب انجام دهید. این آقا تغییر نیافته و شما هم توان همراهی ندارید، آن وقت هست که باید اولتیماتوم به همسرتان بدهد که در صورت عدم همراهی ، نمی توانید در کنارش بمانید. در این صورت فقط زیر نظر یک مشاور مجرب مسائل را بررسی کرده که آیا می توانید جدا شوید یا خیر؟





    نکته: مشاوره اینترنتی، تلفنی ، مجازی و ...، برای شما کمک کننده نیست. اگر تصور می کنید هست باید برگردید و 50 تاپیک قبلی خود را مرور کنید. پس توصیه جدی به شما دارم تا حصول نتیجه کامل مشاوره حضوری را ادامه دهید.

  3. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    Somebody20 (شنبه 05 آذر 01)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.