به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشكلات زندگي م تمومي نداره ديگه رسيديم به آخر خط

    سلام به همه ي دوستاي گلم
    خيلي وقت بود سري به سايت نزده بودم
    اين چند روزه از شدت درماندگي از هركي كه فكرش رو بكنيد مشاوره گرفتم
    اوضاع ارتباط مون روز به روز بدتر از قبل شده
    احساس ميكنم شوهرم داره دوباره بهم خيانت ميكنه ديگه الان من موندم و سردرگمي و دو تا بچه كه نميدونم آينده و سرنوشت شون چي ميشه
    به توصيه دوستان خوبم پارسال مشاوره رفتم تا يه مدت يه مقدار بهتر شدم يه داروي ضعيف هم برام شروع كرد ولي مشاورم هم بهم گفت كه تو بحث خيانت همكاري طرف مقابل خيلي در بهبود رابطه موثره
    اما همسرم گفت من ديگه مشاوره نميام چون هيچ مشاوري رو قبول ندارم، فقط پول مي گيرن
    هم من و هم همسرم به شدت عصبي شديم و به محض اينكه يه دقيقه حرف بزنيم بحث مون بالا ميگيره و شروع مي كنيم به داد زدن سر همديگه و بچه ها هم طفلكا اين وسط مثل بيد ميلرزن
    واي خدايا خسته م از اين زندگي
    الان هم بعد از آخرين باري كه دعوامون شده همسرم پاش رو كرده تو يه كفش كه زودتر تكليف زندگيت رو معلوم كن
    بهم گفت من كه ميدونم تو وايسادي تا از من يه آتو بياد دستت خونه و بچه هام رو ازم بگيري و من رو نابود كني (آخه تو قضيه ي خيانتش من ازش تعهد گرفتم كه اگه دوباره بخواد اين قضيه تكرار بشه خونه اي كه توش زندگي مي كنيم و حضانت بچه ها با من ميشه)
    حالا حدس ميزنم از اينكه دوباره دستش رو بشه ميترسه كه اينقدر اصرار به طلاق داره
    ديشب گفت اينجوري بچه ها نابود ميشن صحبت كنيم زودتر تكليف زندگيمون رو معلوم كنيم
    منم بعد ازينكه بچه ها خوابيدن بيدارش كردم كه با هم صحبت كنيم ولي ديدم همينجوري بيخيال نشسته و فقط داره خميازه ميكشه
    به همين خاطر رفتم خوابيدم
    اما اين پيام رو براش فرستادم
    اما هيچ جوابي نداد
    سلام
    ديدم خوابت مياد گفتم الان خسته اي اگه بيدار بموني قطعا بحث مون دوباره به دعوا ختم ميشه و بي نتيجه ميمونه به همين خاطر بهت پيام دادم
    هر موقع وقتت آزاد بود بخون چون طولانيه
    من هرچي اين چند وقته فكر كردم نمي تونم براي جدايي قدم جلو بذارم
    ولي اگر هر اقدامي كردي قول ميدم اعتراض نكنم
    هرچند ميدونم تو ذهنت الان ميگي به قول هات اعتماد نيست 😔😔
    ميدونم با اين كارام هم خودم رو خسته كردم هم تو رو خسته و بلاتكليف!!
    اشتباهات من و تو زندگي مون رو به اين نقطه رسونده و ميدونم سهم من بيشتر از تو بوده 😔😔
    خيلي جاها دركت نكردم و خودسر بودم من واقعا متاسفم بخاطر كارام
    ولي به خدا اينقدر دوستت داشتم كه بدون تو حتي غذا خوردن هم بهم مزه نميداد
    و واقعا حيف شد كه زندگي مون به اينجا رسيده …….
    كاش هيچوقت اون اتفاق لعنتي نمي افتاد يا الاقل بعدش مشاور درستي رو انتخاب مي كرديم و بهمون ياد مي داد كه چطوري با وجود همه ي اين مشكلات براي غرورت ارزش قائل باشم به تو هم ياد ميداد كه چطور اعتمادي رو كه خراب شده بود درست كني ، اما حيف كه زندگي راه بازگشت نداره…
    هر دوتامون يه سري اشتباهات داشتيم
    خودم ميدونم كه بعد ازون قضيه سهم من بيشتر بوده
    ميدونم من تو اين ٣ سال نسنجيده رفتاري كردم كه باعث شد روز به روز از هم دورتر بشيم ولي الان نميخام مسبب اين باشم كه بچه ها مجبور باشن بين پدر و مادر يكي رو انتخاب كنن
    تو دلت مياد بچه ها رو از من بگيري ولي من دلم نمياد از پدرشون جداشون كنم ؛
    چون خودم از وقتي بابام فوت شده بعد از چند سال باز هم حسرت نگاهش رو دلم مونده
    اصلا وقتي بچه با پدر هويت پيدا ميكنه من چيكاره هستم
    با وجود همه ي اينا
    تو آزادي براي هر تصمیمی که میخوای بگیري فكر كني و بعدش اجراش كن
    چون مطمئنم بهترین تصمیمو واسه چهارتامون میگیری

    كاش اصلا خودم رو كوچيك نمي كردم و بهش پيام نميدادم
    الان چيكار كنم بنظرتون؟؟
    از يه طرف از جدايي ميترسم و مطمئنم كه بچه ها رو بهم نميده
    البته بچه ي كوچيك م هنوز يك سال و خورده اي هستش
    و خانواده م هم اصلا براي جدايي حمايتم نمي كنن و فقط ميگن بخاطر بچه هات صبر كن
    و از طرف ديگه سال گذشته يه وام از اداره مون گرفتم كه ماهي ٥ تومن قسطش از حقوقم كم ميشه و فقط ماهي ٣ تومن از حقوقم ميمونه و مطمئنم با ٣ تومن نميتونم خودم رو هم بچرخونم چ برسه به دو تا بچه
    به موضوعي كه هستش اينه كه تقريبا يك ماه پيش يه پيج فيك برام فالو فرستاد كه يه دونه فالور بيشتر نداشت و وقتي رفتم فالورش رو ديدم، ديدم به اسم همون دختره بود كه همسرم باهاش رابطه داشت و يه دونه ويدئو تو پيجش داشت كه تو ماشين بود و داشت آهنگ ميخوند و به محض اينكه من ويدئو رو ديدم اصلا پيج يه دفعه نيست و نابود شد و ديگه نبودش
    نميدونم هدفش ازين كار چي بود
    اصلا پيج اينستاگرام من رو از كجا پيدا كرده اونم بعد از ٣ سال
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : سه شنبه 07 تیر 01 در ساعت 11:15 دلیل: اضافه كردن متن

  2. کاربر روبرو از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده است .

    Mvaz (سه شنبه 07 تیر 01)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    چه نامه جالبی نوشتین

    اگر جواب همسرتون هم اینجوری باشه به این متن، به نظر هنوز میتونید تلاش کنید برای ساختن.

    همسرتون هنوز پاسخی ندادن؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 10 تیر 01)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mvaz نمایش پست ها
    سلام
    چه نامه جالبی نوشتین

    اگر جواب همسرتون هم اینجوری باشه به این متن، به نظر هنوز میتونید تلاش کنید برای ساختن.

    همسرتون هنوز پاسخی ندادن؟
    نه متاسفانه اصلا پاسخی ندادن، ظهر هم که از سر کار برگشت بیشتر از قبل حالت قهر داشت و بدون خوردن ناهار از خونه زد بیرون و رفت
    مطمئنم هیچ جوابی نمیده
    همیشه اینجوریه
    اونوقت من یادم میفته که وقتی با اون دختره ارتباط داشت پرینت مکالماتش رو که گرفت روزی حداقل ۱۰۰ تا پیام بهم داده بودن ���������������� �
    اونوقت من وقتی بهش میگفتم چرا صبح ها نمیپرسی ببینی من چیکار می کنم میگفت تو فکر میکنی من سرکار فقط بیکارم که وایسم احوالپرسی و پیام دادن
    یه سری هم گفت میدونم به تو پیام بدم یا زنگ بزنم میری رو اعصابم روزم رو خراب میکنی
    خدایا فکر نمی کردم یه روز اینقدر صبور بشم
    واقعا نمیدونم چیکار کنم
    از تبعات طلاق میترسم
    از اینکه بچه هام رو حتی برای یک لحظه هم نبینم وحشت دارم
    از برچسب مطلقه بودن میترسم
    ولی این زندگی رو هم که هر روز باید غرورم توش شکسته بشه دوست ندارم
    خدایا فقط خودت یه راهی رو جلوی پام بذار

    از اعضای قدیمی انجمن که در این موارد تجربه دارند خواهش میکنم راهنمایی م کنید که الان عکس العمل درست چیه؟
    هرچند خودم دارم تمرین صبوری میکنم و از یه تکنیک بخشش هستش که دارم تمرینش می کنم
    امروز وقتی داشتم لباس های بچه هام رو عوض می کردم کلی گریه کردم که خدایا هرچی برام رقم زدی راضی م
    فقط من رو از بچه هام جدا نکن
    همیشه پیش خودم میگفتم اینایی که شوهرشون بهشون خیانت میکنه و خودشون توانایی مالی دارن که جدا زندگی کنند چقدر کارشون احمقانه س که دوباره به زندگی باهاش ادامه میدن ولی الان که خودم تو این موقعیت هستم تازه متوجه شدم که از دور نمیشه برای هیچ زندگی نسخه پیچید
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : سه شنبه 07 تیر 01 در ساعت 20:46

  6. کاربر روبرو از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 10 تیر 01)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,562

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام
    بزرگترین دستاورد شما تجربه ای هست که نصیبتون شده و میتونید برای باقی عمرتون و تربیت فرزندان تون به کار ببندید.

    نامه شما، خیلی غنی بود، دارای اگاهی، تجربه، محبت، مادرانگی، پختگی و احتمالا کمی ترس بود.

    تخت هر شرایطی شما باید به نیرویی ماورای تصور ذهن ما که مالک و مدیر این جهان هست باور داشته باشین و به داشته های خودتون که خدا بهتون داده ایمان داشته باشید.
    چه برای ادامه زندگی و چه برای قطع زندگی ، به جز آگاهی وشجاعت، قاطعیت هم لازمه. بعد از این مبحث مهارت اجرا هم حائز اهمیت میشه, یعنی اگر قصد طلاق داشتین، با چه مهارتی انجامش بدین که بهترین بازخورد رو داشته باشه یا اگر قصد ادامه داشتین، با چه مهارتی ادامه بدین که مفید واقع بشه،

    تحت هر دو شرایط نیاز به یک راهنما خوب دارین، یه مشاور.


    در انتها این نکته رو لحاظ کنید که خیلی از گره ها با گفتگو باز میشه، که این بخش رو انجام دادین، این مسیر رو ادامه بدین، ولی با هدف و قاطعیت بیشتر، موکولش نکنید به نحوه پاسخ همسرتون و بعدش مستأصل بشین، فکر کنید، تصمیم بگیرید، صحبت کنید، پلن داشته باشید، برای هر پلنی شرایط و قوانین و نحوه اجرا.
    ویرایش توسط Mvaz : سه شنبه 07 تیر 01 در ساعت 22:26

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mvaz نمایش پست ها
    سلام
    بزرگترین دستاورد شما تجربه ای هست که نصیبتون شده و میتونید برای باقی عمرتون و تربیت فرزندان تون به کار ببندید.

    نامه شما، خیلی غنی بود، دارای اگاهی، تجربه، محبت، مادرانگی، پختگی و احتمالا کمی ترس بود.

    تخت هر شرایطی شما باید به نیرویی ماورای تصور ذهن ما که مالک و مدیر این جهان هست باور داشته باشین و به داشته های خودتون که خدا بهتون داده ایمان داشته باشید.
    چه برای ادامه زندگی و چه برای قطع زندگی ، به جز آگاهی وشجاعت، قاطعیت هم لازمه. بعد از این مبحث مهارت اجرا هم حائز اهمیت میشه, یعنی اگر قصد طلاق داشتین، با چه مهارتی انجامش بدین که بهترین بازخورد رو داشته باشه یا اگر قصد ادامه داشتین، با چه مهارتی ادامه بدین که مفید واقع بشه،

    تحت هر دو شرایط نیاز به یک راهنما خوب دارین، یه مشاور.


    در انتها این نکته رو لحاظ کنید که خیلی از گره ها با گفتگو باز میشه، که این بخش رو انجام دادین، این مسیر رو ادامه بدین، ولی با هدف و قاطعیت بیشتر، موکولش نکنید به نحوه پاسخ همسرتون و بعدش مستأصل بشین، فکر کنید، تصمیم بگیرید، صحبت کنید، پلن داشته باشید، برای هر پلنی شرایط و قوانین و نحوه اجرا.
    ممنونم از راهنمايي هاتون
    راستش من قبلا خيلي زود عصياني مي شدم ولي الان خيلي سعي مي كنم صبر كنم چون فهميدم خشم نشونه ي ضعفه و از من تو ذهن ديگران يه آدم ضعيف و دمدمي مزاج نشون ميده
    متاسفانه قاطعيت ندارم دليلش هم يكي وسواس فكري هستش كه باهاش درگيرم
    و دليل ديگه اينكه خانواده م ااااصلا به هيچ وجه نميخان از موضع خودشون كوتاه بيان كه اصلا شايد ما دو تا با هم سازگار نباشيم و بودن مون كنار هم براي خودمون و بچه هامون آسيب بيشتري از طلاق داشته باشه
    و به محض اينكه من حرفي از مشكلات مون ميزنم سرييييع جبهه ميگيرن كه تقصير تو هستش، تو خيلي زود عصباني ميشي، تو جذبش كن كه به سمت افراد ديگه نره
    و واقعا اينقدر اين حرف ها رو تكرار مي كنن كه بدتر آرامش روانم رو ازم ميگيرن
    و بجاي اينكه حمايت كننده باشند، بيشتر تخريب كننده ن
    و ميدونم اگه بخام قاطعانه به جدايي فكر كنم علاوه بر مشكلات جدايي بايد از سد بزرگ خانواده م هم عبور كنم كه با طعنه و دعوا و آزار كلامي شون واقعا شكنجه م ميدن
    و من هرچي بگم فقط از همسرم حمايت مي كنند ديروز به مادرم گفتم كه بهم گفته تكليفت رو معلوم كن مادرم ميگه گوش نده تو زندگيت رو بكن، يك ساعت تمام باهاش بحث كردم كه مادره من يعني چي بشين زندگيت رو بكن با كي زندگي كنم؟؟؟؟
    بعد آخرش ميگه ببين چي به سرش آوردي كه بدبخت بهت گفته برو
    ميگه اصلا كاريش نداشته باش كجا ميره مياد با بچه هات خوش باش
    به خدا بعضي وقت ها فكر ميكنم شايد ازين ميترسه كه من سربار زندگي اونا بشم درصورتي كه خودش ميدونه كارمند رسمي هستم و حقوق دارم و احتياجي به كسي ندارم

    مشاورم هم ميگفت تو براي جدايي اول بايد خانواده ت رو مجاب كني
    ولي من اينقدر خسته و كلافه م كه تواني برام نمونده، من فقط يه حامي نياز دارم كه بهش تكيه كنم بدون هيج استرسي

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام، خوش آمدین

    قبلا مطالب مفیدی در تاپیک های گذشتتون قرار دادیم، پس مرور اونها میتونه ارزشمند باشه و از تکرارش پرهیز میکنم.
    خانم تنها نمیشه با حدس و گمان مشاوره گرفت و راه حل رو پیدا کرد. بنظر من بهترین کاری که میشه انجام بدین بازبینی رفتارهای خودتون در زندگی هست.

    شاید قسمت اعظمی از این دعواهایی هم که شکل میگیره سر همین بدبینی ها، فقدان مهارت گفتگو، شک های نابجا و ... باشه، میره تو قالب های دیگه خودشو جا میکنه و تنش ایجاد میشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    احساس ميكنم شوهرم داره دوباره بهم خيانت ميكنه..
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    حالا حدس ميزنم از اينكه دوباره دستش رو بشه..
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    يك ماه پيش يه پيج فيك برام فالو فرستاد كه يه دونه فالور بيشتر نداشت و وقتي رفتم فالورش رو ديدم، ديدم به اسم همون دختره بود كه همسرم باهاش رابطه داشت..
    و ... اینکه شد زندگی حدسی! بعدا بیشتر بهش می‌پردازیم.

    ......................
    بریم سراغ پیام شما به همسرت؛

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    ديدم خوابت مياد گفتم الان خسته اي اگه بيدار بموني قطعا بحث مون دوباره به دعوا ختم ميشه و بي نتيجه ميمونه.
    همین اول به مخاطب میگین بازم همون مدل حرفا رو میخوام‌ بهت بگم منتهی فقط تایپش کردم. اگر سمعی و بصری میگفتم دعوامون میشد! منم باشم اصلا نمیخونمش!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    اشتباهات من و تو زندگي مون رو به اين نقطه رسونده و ميدونم سهم من بيشتر از تو بوده.
    من و تو اشتباه کردیم ولی بازم میگم اشتباهات تو بیشتر بوده. ( قصه سرزنش گری که چند جای متن شما بچشم میخوره. یعنی بجای گشتن دنبال علت ها، فقط انگشت اتهام رو بلند میکنیم )

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    اما حيف كه زندگي راه بازگشت نداره… .
    اگر راه بازگشتی نیست این بحث ها و طومار نویسی و ... چیه؟ چرا اون باید انرژی روی چیزی بگذاره که دیگه تمومه؟!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    ميدونم من تو اين ٣ سال نسنجيده رفتاري كردم كه باعث شد روز به روز از هم دورتر بشيم ولي الان نميخام مسبب اين باشم كه بچه ها مجبور باشن بين پدر و مادر يكي رو انتخاب كنن.
    میدونم اشتباهات من بیشتره ، ولی درست بشو نیستم و نیستی. ما که هدف مشترکی نداریم، خاطرات مشترکی نداریم ... تنها چیزی که این وسطه مسئله بچه هاس!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    اصلا وقتي بچه با پدر هويت پيدا ميكنه من چيكاره هستم.
    عوامل متعددی در شکل گیری هویت فرزندان مؤثره که یکیش والدین هستن. ( که کلا تعریف جدایی داره ). از طرفی شما با این جمله خودتون رو نفی میکنین؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    تو آزادي براي هر تصمیمی که میخوای بگیري فكر كني و بعدش اجراش كن.
    ما تو زندگی مشترک نه باید سفت بچسبیم و نه رها کنیم. این جمله غلطه که تو آزادی! هر تصمیمی میخوای بگیر! اجرا کن.

    اگر بحث ادامه زندگی هست، بحث جدایی هست و ... لازمه از راه خودش پیش رفت، احقاق حقوق کرد، تصمیم برای بخشش و ... گرفت. اگر انقدر دست و دل باز هستین، پس آزادی عمل او برای رفتارش رو چرا بزرگ کردین؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    چون مطمئنم بهترین تصمیمو واسه چهارتامون میگیری.
    اگر میدونین بهترین تصمیم رو میگیره، لطفا الان که زندگی میکنین یکمی بهش اعتماد داشته باشین.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    كاش اصلا خودم رو كوچيك نمي كردم و بهش پيام نميدادم.
    پیام شما، پیام خوبی نبوده.

    _ اول اینکه پیام های مهم رو نمینویسن و رو در رو صحبتش رو میکنن.

    _ دوم اینکه لازمه ی یک گفتگوی مؤثر چه چیزهایی هست ؟ چه کسی میتونه شنونده خوبی باشه؟ همه ی اینها رو بارها در تالار نوشتم و در سطح اینترنت هم توضیحاتی در سایت های معتبر موجوده.

    _ سوم تا وقتی فکر کنیم صحبت کردن در مورد مسائل هر چند بی جواب کوچک کردن خودمون هست، چطور میتونیم باور به آگاهی و پختگی داشته باشیم؟

    و توصیه پایانی این بخش من به شما این هست اگر اینستاگرامی حاوی عکس ها و نوشتن رویدادهای زندگیتون رو دارین لطفا از دسترس خارج کنین، یا محدودش کنین ( یعنی فقط برای اعضای خانواده. پست ها یا استوری هایی که ناشی از فشار روانی این مدت هست رو حذف کنین.
    در کل محیط اینترنت فضای مناسبی برای چنین فعالیت هایی نیست، اگر هم اینستاگرام ساده ای هست که حذف کرده و اگر لازم دارین کاربری جدیدی ایجاد کنین.






    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.
    ویرایش توسط سحر بهاری : چهارشنبه 08 تیر 01 در ساعت 17:21

  10. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    MimiBahar (جمعه 10 تیر 01), Mvaz (چهارشنبه 08 تیر 01), مدیرهمدردی (پنجشنبه 09 تیر 01)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر بهاري عزيز
    خيلي ممنونم از اينكه وقت گذاشتيد و پيام هام رو خونديد و اينقدر دقيق جواب دادين
    شما كاملا درست مي فرماييد متاسفانه همينطور كه قبلا هم گفتيد موضوع خيانت همسرم يه چتر ذهني شده كه روي اكثر افكار من سايه ميندازه
    و به محض اينكه از خونه بيرون ميره فكر ميكنم كه نكنه الان به من گفته ميرم خريد اما با يه خانم بيرون باشند
    و تا وقتي برگرده اين افكار رو همش تو ذهنم بهشون پر و بال ميدم و موقعي كه همسرم به خونه برميگرده همش سعي ميكنم كه به روي خودم نيارم، اما بعضي اوقات از حالات م متوجه ميشه
    من اين پيام رو براش ارسال كردم تا شايد همسرم شروع به صحبت كنه و بشه مشكلات رو حل كنيم
    اما همسرم انگار كه روزه ي سكوت گرفته ، ديروز دوباره بهش گفتم ادامه دادن اين وضعيت و قهرهاي بچگانه فقط باعث ميشه كه اعصاب و روان مون بيشتر ازين تحليل بره
    فكر نمي كني به جاي قهر اگه حرف هامون رو بزنيم بهتر باشه
    بدون اينكه نگاهم كنه
    گفت كه من حرفي ندارم….
    من كلي تلاش كردم كه دخترم تو اتاق خودش بخوابه و الان اين دو هفته اي كه بحث مون شده تو پذيرايي پيش خودش ميخابونش
    بهش گفتم حداقل با من لج ميكني لطفا نذار دخترمون هر روز مجبور باشه به يه چيز عادت كنه
    اصلا جواب نداد
    انگار كه نمي شنوه
    منم ديگه حرفي نزدم و رفتم و خودم رو با كارهاي خونه مشغول كردم
    در مورد اينستاگرام هم من نزديك به دوسال ميشه اصلا هيچ پست و استوري نذاشتم و به غير از افراد نزديك كسي اصلا توي پيجم نيست

  12. 2 کاربر از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (پنجشنبه 09 تیر 01), سحر بهاری (جمعه 10 تیر 01)

  13. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    قرار شد در مورد حدس های شما بنویسم. خانوم تنها وقتی ما انسان ها با حدس و گمان پیش بریم نمیتونیم روابط درست و مستحکمی رو شکل بدیم ، چرا که ارتباط های ما بر پایه تصوراتمون شکل میگیره. فرقی هم نداره این ارتباط دوستانه باشه، توی اداره با همکارمون باشه، فامیلی، همسرمون .

    حالا بدیش اینجاست که تصورات ما ناقص و اغلب اشتباه هست. من حدس میزنم خانوم تنها از من خوشش نمیاد، برای همینم هست یه مدته زیاد با هم ارتباط نداریم.

    یعنی بدون اینکه اطلاعات کافی داشته باشم، که مثلا شاید او ذهنش مشغوله، بابت یه مسئله شخصی ناراحته و کمتر صحبت میکنه، میام حدس میزنم. هم خودم آزرده میشم آسیب میبینم و هم آسیب میزنم، مخصوصا اگر این ارتباط با همسرم باشه، با اطرافیان دیگرم باشه.
    وقتی که ما یاد بگیریم بدون فرضیه سازی پیش بریم، منفعتمون شروع میشه.‌

    _ وقتی حدس نمیزنم و پازل کنار هم نمیچینم؛
    سؤالاتم رو میپرسم←گفتگو میکنیم← راه حل پیدا میشه= هم جواب میگیرم و هم از تنش جلوگیری میکنم.

    * سؤال پرسیدن هم آدابی داره؛

    _ اینجوری نباشه طرف از در میاد تو بگین کجا بودی تا حالا ؟؟؟ حتی ممکنه بچه ها هم از این نوع پرسش ها عصبی بشن.
    _ یا مثلا بگین بس کن این رفتارای بچگونه رو، بیا حرف بزنیم. من رفتارام بچگونس؟! من بچشم تو چیم؟
    و...

    سؤال پرسیدن جای خودش رو داره، مثلا وقتی همسرتون با رفتارش اینو میرسونه که امروز بیحوصلم، کسلم. ازش بپرسین چرا احساس بیحوصلگی میکنی؟ جواب نداد بگین دوست داری بیرون بریم یه هوایی بخوریم.
    اگر بیاین حدس بزنین اره بیحوصلس چون مثلا من براش کافی نیستم، یا حتما ذهنش جای دیگست و ... این باعث میشه از اصل مطلب جدا بیافتن، همه ی آزردگی ها و مسائل حل نشده رو هم تلنبار بشه و ارتباط بیش از گذشته آسیب ببینه.

    برای شما همانطور که در گذشته بهش اشاره کردیم توانمندی در جهت یک ارتباط درست و قوی، گفتگوی مؤثر، شناختی بر خودگویی، باورهای نادرست و ... و برداشتن گام های مستحکم در درمان اونها میتونه براتون خودتون و رابطتتون مفید باشه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    MimiBahar (جمعه 10 تیر 01)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 09:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-05
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    6,889
    سطح
    54
    Points: 6,889, Level: 54
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جوابها خیلی جالب و خوب هست اما من متوجه نمیشم چرا راه حلی به کاربر نشون داده نمیشه که چه طور مسئله خیانت رو ببخشه و فراموش کنه و ادامه بده؟! مشکل اصلی از زمانی شروع شده که ایشون فهمیدند که همسرشون خیانت میکنه. زنی که کار بیرون میکنه، دو تا بچه داره و کار خونه رو هم حتما انجام میده، مطمئنا وقت ازاد زیادی برای فکر و خیال بیهوده نداره.
    خانم تنهای عزیز، اعتمادی بین شما و همسرتان بوده که به دلایلی از بین رفته و حالا مجددا باید ساخته بشه. همسرتان باید کمک کنه به شما و بپذیره که شما اسیب دیدید. امیدوارم زمان که بگذره، شما هم حالتون بهتر بشه.

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر بهاري عزيز
    وقتي پاسخ شما رو ميبينم خيلي خوشحال ميشم
    يه نور اميدي تو ذهنم مياد كه هنوز هم ميشه ادامه داد و هنوز هم راه داره كه دوست بشه
    ببخشيد
    ((((وقتی حدس نمیزنم و پازل کنار هم نمیچینم؛))
    اما خب وقتي حدس نزنم كه ميشه اعتماد كاااامل و وقتي اعتمادم كامل باشه
    اگه دوباره بهم خيانت كنه از كجا متوجه بشم؟؟؟؟
    وقتي الان متوجه شدم كه همسرم رفتارهاش نسبت به ٢-٣ ماه پيش تغيير كرده
    وقتي اون دختره بعد از ٣ ساااال تازه يادش افتاده كه ببينه تو پيج من چه خبره
    خب چطور خودم رو بزنم به نديدن

    ((((اگر بیاین حدس بزنین اره بیحوصلس چون مثلا من براش کافی نیستم، یا حتما ذهنش جای دیگست و ... این باعث میشه از اصل مطلب جدا بیافتن، همه ی آزردگی ها و مسائل حل نشده رو هم تلنبار بشه و ارتباط بیش از گذشته آسیب ببینه.))))

    خب آدمي كه بي حوصله وارد خونه ميشه
    هيج اشتياقي به زنش نداره
    ميتونه ٢ ماه تموم جاي خوابش رو جدا كنه
    اگر من پا پيش نذارم مشخص نيست قهر كردن و صحبت نكردنش رو تا كي ادامه بده
    بنظر شما اين خلا ارتباطي از جاي ديگه اي تامين نميشه؟؟!

    ((((برای شما همانطور که در گذشته بهش اشاره کردیم توانمندی در جهت یک ارتباط درست و قوی، گفتگوی مؤثر، شناختی بر خودگویی، باورهای نادرست و ... و برداشتن گام های مستحکم در درمان اونها میتونه براتون خودتون و رابطتتون مفید باشه.)))))

    عزيزم
    من همه ي اينا رو درك ميكنم كه شما ميگيد ولي همسرم هم خيلي بي توجه و بيخيال هستش
    ظهر با وجود اينكه دوتامون از سركار برمي گرديم خونه
    من هميشه حدودا نيم ساعتي زودتر از همسرم ميرسم و فقط ميدوئم كه غذاي بچه ها رو بدم و لباسشون رو عوض كنم و ناهار رو آماده كنم ، اما همسرم از راه كه ميرسه ميره دوش ميگيره و بعد از غذا خوردن هم فقط ظرف ها رو ميذاره داخل سينك و استراحت ميكنه.
    با وجود اينكه چنديدن بار به روش هاي مختلف بهش گفتم و ازش درخواست كردم
    اما اصلا هيچ تاثيري نداره
    منظورم اين هست كه من هم ظرفيت م پر ميشه و خسته ميشم
    و تا از خونه بيرون ميزنه ، فكرهاي مزاحم از هر طرف مياد تو ذهنم كه تو اون الان رفته بيرون كه ……

    و مسئله ي بعدي اينكه سحر بهاري عزيز
    منظورتون رو دقيق متوجه نشدم يعني اصلا كار نداشته باشم كه كجا ميره و مياد
    مثلا وقتي يه نون خريد ساده رو يكي دو ساعت طول ميده( با توجه به پيشينه ي ذهني كه من ازش دارم) چطور ميتونم خوش بين باشم كه تصوراتم اشتباهه
    و به محض اينكه ازش سوال ميپرسم كه چرا اينقدر طول كشيد سريع جبهه ميگيره و ميگه الان كجا ميتونم رفته باشم؟؟؟
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : شنبه 11 تیر 01 در ساعت 06:45

  17. کاربر روبرو از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (شنبه 11 تیر 01)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.