به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    چطور به پدر مادرم خدمت کنم؟؟

    سلام دوستان خوبم
    موضوع من شاید به نظرتون مهم نباشه اما منو خیلی درگیر خودش کرده و حال بدی ازین جریان پیدا میکنم
    بهتره از اول براتون بگم تا بهتر کمکم کنین
    من از بچگی پدر مادرم زیاد آزار دادم، تا حدود پنج سالگی که کنترل درستی روی خودم نداشتم و بارها و بارها خونه اقوام و خودمون کثیف میکردم و باعث خجالت مادرم میشدم. تا قبل شش سالگی به شدت به مادرم وابسته بودم که سر همین موضوع هم آزارای مختلفی بهشون رسوندم.
    دوران دبستان چیز خاصی خاطرم نیست فقط هیچ کمکی نمیکردم و حتی همسنای خودم در اقوام مهمون ما خیلی اوقات بودن و مادرم دست تنها پذیرایی میکردن. دوران راهنمایی تا دوم دبیرستان که سیاهترین دوران زندگیمه که نگم براتون... بارها مادرم مرگشو طلب میکرد ... و من اونجا هم به شدت حالم از خودم بد میشد اما بازهم به کارهام ادامه میدادم. تااینکه در ۱۷ سالگی معجزه شد و من ذره ای بهتر شدم و دیگه ازار نمیرسوندم اما هیچچ کمکی نمیکردم. مادر من خیلی مهمون دعوت میکردن و من نه تنها کمک خاصی نمیکردم بلکه خیلی اوقات اصلا جلوشونم نمیومدم! مادرم دوست داشتن من باهاشون مهمونی برم و بارها میگفتن مگه از تو من چی میخوام اما من اغلب نمیرفتم...
    در ۱۹ سالگی ازدواج میکنم و خودم کم بودم یکی دیگه هم به زحمات مادرم اضافه میکنم. همسرم بیشتر هفته رو منزل ما بودن. و منم که کار نمیکرذم بازهم مادرم دست تنها پذیرایی میکردن و غذا میپختن. اهل خرید غذا از بیرون هم نیستن و همه وعده هارو خودشون میپختن..
    از زمانیکه بچه دار شدم که دیگه چندین برابر شد زحماتم... موقع درسهام مریضی ها مادرم هم بچه داری و هم کارهای خونه میکردن... هیچ بار در عمرم نه دکتر بردمشون نه واقعا کاری کردم.
    خیلی احساس بدی ازین حریان دارم. اوتها اصلا اجازه هیچ کاری به من نمیدن. مثلا من یک هفته چون مریض بودیم اونجا بودم مادرم یک تنه اینهمه کار انجام میدادن اما من اصرارشون میکردم اتاق منو دست نزنن واقعا آزار میبینم که اینجارو هم مرتب کنن اما بازهم تا من مثلا حموم بودم اتاقو مرتب و تمیز میکردن... یا درس دارم میان خونم بچه هارو نگه دارن. ازشون خواهش میکنم من میرم تو اتاق سر درسم فقط با بچه ها باشن و خونه رو تمیز نکنن اما مادرم تند تند کارای خونه رو میکنن. حتی بهشون میگم شکا میخواین بیاین من استرس میگیرم خونه رو تمیز مبکنم نکنه شما بیاین انجام بدین اما اصلا فایده نداره. خرید کوچکی براشون بکنم سریعا پولشو برمیگردونن یا چندبرابرشو خرید میکنن برام. روز اخر که بعد ده روز منزلشون بودم مادرم مریض شدن من به همسرم گفتم شلغم و لیمو و اینچیزا بخرن.
    مادرم همشو گذاشتن دم در که ببرین خونتون. حتی اونجا جلو همسرم گفتم واقعا مهم نیست من اینقدر ناراحت بشم؟ اما بازهم فایده نداشت مه عمیقا دلم شکست و خیلی گریه کردم که هرچی همسرم خریده بودنو پس دادن. یا بارها گفتم من واقعا ناراحتم ازینکه اجازه هیچ کاری به من نمیدید اما مادرم میگن من دوست ندارم کسی کاری برام انجام بده.
    واقعا موندم. از طرفی مادرم تو حرفاشوون خیلی اوقات از دخترای فامیل که مثلا چقدر به مادراشون کمک میکنن دامادایی که خرید میکنن تعریف میکنن.
    از طرفی هم به طور افراطی اجازه هیچکاری نمیدن. یک مثال دبگه که دلم شکست مادرم پارسال کرونا گرفتن. همسرم اصلا اجازه نمیدادن تا حتی دم در حیاطشون برم. منم صبح با تاکسی چندبار ابمیوه و عصاره و اش فرستادم.
    مادرم بیشترشو میداد به عروسمون که تو همون ساختمونن! و وقتی میگفتم خیلی ناراحت شدم من برای شما اونارو درست کردم میگفتن من که نیازی ندارم!
    کلا مادرم دلشون میخواد همیشه خدمت کنن تمام و کمال و هیچ کاری از من قبول نکنن اما در ته دلشون حسرت دخترایی که خیلی به پدر مادرشون میرسن دارن. و در مواردی مثل مهمونی هاشون این جمله رو بگن که اینهمه خدمت شما میکنم یکبار چیزی خواستم )مادرم نسبت به شرایط امروزه خیلی پر رفت و امدن و مهمونی زیاد میدن و خب طبیعتا انتطار دارن ما هم بریم(
    منم به شدت ناراحتم که کاری براشون نمیکنم و واقعا حسرت کمک کردن و کار کردن براشون دارم47:

  2. 3 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    miss seven (یکشنبه 17 بهمن 00), Mvaz (سه شنبه 12 بهمن 00), باغبان (چهارشنبه 13 بهمن 00)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,431
    امتیاز
    287,666
    سطح
    100
    Points: 287,666, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,602

    تشکرشده 37,096 در 7,009 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    واقعا به شما تبریک می گویم.
    که چنین به واکاوی خود دست زده و برای رشد و بهبود خود دل نگران هستید.
    در واقع بزرگترین خدمتی که به مادرتان کرده اید، این است که چنین بررسی و تحلیلی از خود کرده اید و در این راستا قدم بر می دارید.
    قطعا اگر همین متن را برای مادرتون بخوانید و بگویید این مشکل من بوده و برای مشاور گفتم و نظر خواستم، او غرق لذت می شود.

    و اما در مورد محتوای مشکل شما:
    یک مورد مشترکی بین رفتار شما و مادرتون به چشم می خورد.
    بر اساس آنچه دوست دارید عمل می کنید و محبتتون آن چیزی هست که خودتون دوست دارید.

    با توجه به این نکته، تمام عیب و مشکل به شما مربوط نمی شود. اینکه مادرتون (که باید احتمال اضطراب و وسواس در او بررسی شود)، بر اساس نوع شخصیت خود رفتاری را بدون توجه با خواست دیگران انجام می دهد نباید در شما احساس گناه ایجاد کند.
    او با انجام این شیوه و نوع کارها به خود آرامش می دهد.

    پس اگر مادرتون افراطی کار می کنند، و افراطی همراهی های شما را رد می کنند این به شما مربوط نمی شود.
    در این راستا بهترین کار این است که قدردانی و تایید برای او داشته باشید.

    اما این نیمی از مسئله هست.
    نیمه دوم دست شماست.

    شما هم مثل مادرتون وقتی می خواهید خدمتی انجام دهید. بر اساس تمایل خود انجام می دهید. مثلا آب میوه می گیری برای مادر می فرستی.(تا اینجاهم مشکلی نیست)، اما اینکه مادرتون چیکار می کند به شما مربوط نمی شود.
    آب میوه را زحمت کشیدید و تمام.
    حالا اصلا او ممکن است بخواهد به همسایه بدهد. این نباید موجب ناراحتی شما بشود و اگر هم شد اجازه ندارید با مادر بحث کنید که هدف من چی بود.
    هدف شما خوشحالی مادرتون هست. و او باید انتخاب کند.


    نمیدونم تا چه اندازه تونستم مسئله را واضح کنم؟!

    شما به صورت کاربردی باید اینطور عمل کنید.
    با مادرتون صحبت کنید. بگویی مامان عزیز از بچگی همه کاری برایم کردی و می کنی.
    تصمیم گرفتم برایت بهترین فرزند دنیا باشم.
    اگر بخواهی خصوصیات یک فرزند خوب را بگویی چه رفتاری را از او می خواهی.
    چه کارهایی انجام بدهم
    چه کارهایی را انجام ندهم
    (اینطور مجبور نیستی کارهایی را برای مادرت انجام دهی که خودت دوست داری، بلکه کارهایی را انجام می دهی که او دوست دارد.)


    ممکن است مادرت تعارف کنه و بگوید من هیچ انتظاری از شما ندارم. فقط دوست دارم خوشبخت باشید.

    در این صورت شما باید دقت بیشتری در رفتار مادرتون بکنید.
    ممکن است همراه شدن با او برای رفتن به یک مهمانی برای او خوشایند باشد.
    ممکن است از نظر کلامی او به شما نیاز دارد که ابراز محبت، ابراز همدلی، ابراز تایید بگیرد. توی جمع، جلوی همسرت، در همان مهمانی ها همه را یک لحظه ساکت کنی و قدردانی ویژه از مادرت بکنی و مصداقهایش رو بر شماری.
    شاید خلاقیت بیشتری نیاز باشد. مثلا با دیگر افراد نزدیک، مثل خواهر ، برادر، پدر، فرزندو ... صحبت کنید و هر کدام یک نامه حاوی یک متن مصداقی محبت آمیز بنویسید. در آن مثلا بگویید تشکر می کنم از شما به خاطر .....، و قدردان شما هستم برای ......
    و یک میهمانی مثل جشن تولد یا بهانه دیگری ترتیب بدهید وهر کدام نامه را در جمع برای مادرتان بخوانید. این از هدیه و کادو بیشتر اثر دارد.

    یعنی ممکنه که نیاز به کارهای فیزیکی زیادی نباشه.
    بلکه نیاز به همدلی و ابراز محبت نرم افزاری باشد.


    دقت کنید شما مثل مادرتان در مورد فرزندتان عمل نکنید.
    اینکه اتوماتیک از روی کمالگرایی یا از روی سخت کوشی یا .....، یک طرفه نگران فرزندتان باشید و عمل کنید و اجازه ندهید او خودش مسائل را لمس کند.
    کمالگرایی موجب می شود که همه کارها را خودمان به دوش بگیریم. چون احساس می کنیم دیگران به خوبی ما انجام نمی دهد.
    البته من اینها را کلی نوشتم، و ممکن است جزئیات زیادی از شما و مادرتان نیاز داشته باشیم تا دقیق تر راهنمایی کنیم.

  4. 6 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 11 بهمن 00), miss seven (یکشنبه 17 بهمن 00), فکور (چهارشنبه 13 بهمن 00), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 13 بهمن 00), باغبان (چهارشنبه 13 بهمن 00), شمیم الزهرا (دوشنبه 11 بهمن 00)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    [COLOR=#008000][B]با سلام و احترام:
    یک مورد مشترکی بین رفتار شما و مادرتون به چشم می خورد.
    بر اساس آنچه دوست دارید عمل می کنید و محبتتون آن چیزی هست که خودتون دوست دارید.
    .
    سلام خدمت جناب آقای سنگتراشان، باعث افتخارم هست که شما لطف کردید پاسخ دادید
    خیلی نکته ارزشمندی رو فرمودید. اگر واقعا وظیفه خودم برای رضای خدا و شادی دل پدر و مادرم عمل کنم دیگر دلیلی ندارد ازینکه بازخورد مثبت دلخواه را نگرفتم ناراضی باشم
    تلنگر مهمی بود
    چند وقت هست که در مورد ارتباط با والدین درگیر هستم که این یک قسمت از دلمشغولی هایم بود که زیبا پاسخ دادید. هرچند به دلیل بی علاقگی همسرم به رفت و امدهای خانوادگی ما دستم برای خوشحال کردن مادرم درین حیطه بسته است اما تلاش برای فهمیدن اونچه مادرم میخواهد خیلی زیباست.

    من متوجه شدم توقعم از والدینم زیاد شده و یکی از دلایلش رو ناکامی در بر آورده شدن توقعاتم از همسرم میدونم. پذیرش کاملا نسبی هست و من به طور کامل در قبال همسرم به پذیرش نرسیدم و مقذاری ازونچه فکر میکردم پذیرفتم رو واپس روی میکردم و در قبال والدینم خشمی از توقع بروز میکرد که اابته بازهم با تلاش بروز کمی داشت.
    تصمیم گرفتم توقعم رو از والدینم کم کنم اما متاسفانه در عمل فقط میتونم تاحدی اینکارو کنم
    شاید فشارهای همسرم مبنی بر توقعات زیاد از والدین من بر دیدگاهم اثر داشته اما به هرحال، از اینکه در قبال والدینم متوقع هستم خیلی ناراحتم.
    به خصوص که با توجه به دوران کودکی و نوجوانی ام حالتی از عقده خدمت نکردن به والدین دارم و درینجا نه تنها نتونستم خدمتی بکنم بلکه توقع هم دارم و این عذاب وجدانم رو زیادتر میکند

    متشکرم از راهنمایی های ارزنده همه دوستان

  6. 3 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    miss seven (یکشنبه 17 بهمن 00), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 13 بهمن 00), باغبان (چهارشنبه 13 بهمن 00)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.