به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دو راهي طلاق و ادامه زندگي

    مشكلات رابطه مون خيلي زياد شده نميدونم ادامه زندگي درسته يا اينكه طلاق بگيرم ؟؟؟
    من ٣٥ سالمه دوتا بچه دارم
    قبلا هم تو تالار مشكلم رو تحت عنوان خيانت همسرم مطرح كرده بودم
    بعد از خيانت همسرم تا يه يكسالي رابطه مون خوب بود ولي تقريبا از يكسال پيش روز به روز رابطه مون بدتر شد تا اينكه الان ديگه افتضاااااح
    الان حدودا ٢ ماه ميشه كه تو يه خونه مثل هم خونه اي هستيم ولي همش قهر و دعوا
    نقطه ي اساسي اين بار دعواي ما سر خانواده ش بود كه همسر من خرجي شون رو كه ميده هيج
    انتظار دارن هميشه هم در خدمت شون باشه
    بحث ما سر خانواده ش شروع شد و اين بحث رو همسرم بهانه اي كرد براي اينكه با عصبانيت سر من داد بزنه كه تكليفت رو هرچي زودتر معلوم كن
    منم اين حرف رو كه شنيدم اولش صبر كردم و با آرامش گفتم مگه چي شده كه بخام تكليفم رو معلوم كنم گفت من وقتي خانواده م برام مهم نباشه هيشكي ديگه هيج اهميتي براي من نداره ،تو هم همين امروز تكليفت رو معلوم كن
    خيييلي بهم برخورد، من كه با خيانتش ساختم ، با دخالت خونواده ش ساختم ،اون همه سختي به خودم دادم حالا اينجوري داشت به من ميگفت برو
    لباس پوشيدم كه برم
    تا جلو در رفتم ولي نتونستم بچه هام رو تنها بذارم دوباره برگشتم تو خونه
    وقتي برگشتم فقط داشتم به حال خودم گريه مي كردم نميدونستم چيكار كنم فقط سرم رو ميزدم به ديوار
    اونم وايساده بود رو سرم كه بسه ديگه اين بازي هات قديمي شده
    اعصاب بچه ها رو بهم نريز
    ازون روز ديگه كار به كار همديگه نداشتيم تا اينكه باز هم من رفتم سمتش و گفتم بس كن ديگه دعوا رو
    يه چيزي بوده تمامش كن روش رو ميگرفت اون سمت و ميگفت تمامش كردم ديگه، من كه كاري نكردم
    با هزار سختي غرورم رو شكستم و رفتم تو بغلش و بهش گفتم دوستش دارم اونم سرررد فقط نگام ميكرد
    تا اينكه دو هفته پيش دوباره بحث مون شد
    من بهش گفتم هر روز ميري بيرون معلوم نيست كجا ميري
    منم خسته ميشم با دو تا بچه . گفت آره اصلا با يه نفر بيرون بوديم خيلي هم خوش گذشت ازتو هم بهتر بود
    بعدا گفت كه از حرصم گفتم
    ولي براي من مهم نيست از حرصش گفته يا واقعا بوده
    مهم اينه كه من چقدر از خودم ضعف نشون دادم كه بخاد با خيانت منو تهديد كنه
    الان هم بين دو راهي طلاق و ادامه زندگي موندم
    خيلي شرايط سختي هستش
    يكي دو روزه همسرم ميخاد حرف بزنه ميگه بيا مشكلاتمون رو مطرح كنيم از طرفي ميگه مشكلاتمون رو حل كنيم از طرفي صبح كه ميره سر كار بايد ٧/٥ اداره باشه
    از ساعت ٦:٤٥ از خونه ميزنه بيرون
    كار منم فقط شده حرص خوردن
    تصور دوباره ي خيانت واقعا حالمو بد ميكنه
    ميدونم اين زندگي پايان خوبي در انتظارش نيست ولي فعلا دارم تا اونجايي كه جون دارم تحمل ميكنم ولي ميترسم از دست كارهاش رواني بشم

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    درود بر شما، ممنون که بازم برای مشورت مراجعه کردین و این اقدام خیلی ارزشمنده.

    لطفاً به این سه سؤال پاسخ بدین؛

    ۱. اشاره کردین همسرم خرج خانوادش رو میده، منظورتون چه افرادی در خانواده هستن؟ آیا اونها شاغلن یا از کار افتاده یا ...؟

    ۲. این خرجی دادن به خانوادش آیا تغییری در هزینه های زندگی شما داشته؟

    ۳. منظورتون از « انتظار دارن همیشه در خدمتشون باشه» چی هست. میشه مثال بزنین.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [quote=سحر بهاری;466114][color="#000000"]درود بر شما، ممنون که بازم برای مشورت مراجعه کردین و این اقدام خیلی ارزشمنده.
    سلام سحر بهاري عزيز
    خيلي ممنونم ازينكه وقتتون رو به من اختصاص دادين
    لطفاً به این سه سؤال پاسخ بدین؛

    ۱. اشاره کردین همسرم خرج خانوادش رو میده، منظورتون چه افرادی در خانواده هستن؟ آیا اونها شاغلن یا از کار افتاده یا ...؟
    پدرش كه از كار افتاده هستش و خواهرش كه ايشان شاغل هم هستن
    ولي باز هم همسر من وظيفه ي خودش ميدونه كه به اون هم كمك كنه
    و اينكه همسر من پنهاني به اونا پول ميده و اصلا پيش اونا به روي خودش هم نمياره كه من خبر دارم و به من هم ميگه فقط همين ماهي يه ميليون تومن هست كه به بابام ميدم درصورتي كه من پارسال متوجه شدم يه حساب قايمكي داره كه ٥٠ ميليون توش هستش و يه بار گفت كه اون پول مال همكارم بوده تو حساب من
    يه بار گفت نصفش مال اون بوده
    و هرچي هم من اصرار كردم كه پس پرينت حساب رو بگير موافقت نكرد

    ۲. این خرجی دادن به خانوادش آیا تغییری در هزینه های زندگی شما داشته؟
    خب قطعا داره
    چون خانواده ش خيييلي مهمون دارن و اكثر اوقات هم خواهراش كه ازدواج كردن خونه ي پدرشون مهمون هستن
    و همسر من عنوان ميكنه كه تو چيكار داري اونا از كجا خرج اون همه مهمون رو ميدن؟؟؟ مگه تو ميدي؟؟؟ حتما خودشون از يه جايي ميارن ديگه
    و اصلا به شعور آدم توهين ميكنه
    منم ميگم خب بگو بهشون پول ميدم چرا منت خرج خونواده ت هم بايد گردن ما باشه ، اونا خرج كنن به نام ما نوشته بشه( كه وسط ماه بگي همه ي پولمون تموم شده )
    و از طرفي هم خونواده ش به محض اينكه اين يه ذره كمك ماليش كم بشه سريع بهش بي محلي ميكنن و بهش زنگ نميزنن و عنوان ميكنن كه تو اصلا به فكر خانواده ت نيستي و اين حرفا
    و همسر منم با شنبدن اين حرفا ديگه زندگي رو به كان خودش و ما جهنم ميكنه و كلا با اين عذاب وجدان پيش ميره كه من پسر خوبي براشون نيستم
    ۳. منظورتون از « انتظار دارن همیشه در خدمتشون باشه» چی هست. میشه مثال بزنین.
    مثلا هميشه عنوان ميكنن كه بيا بابا رو ببر بيرون روحيه ش عوض بشه
    بيا براي ما دنبال خونه بگرد
    خونه ي يكي دعوتيم بيا ما رو ببر و برگردون
    و مسئله مهم تر اين هستش كه اينقدر خونواده ش بهش القا كردن كه تو اصلا به ما رسيدگي نمي كتي هميشه در قبال شون عذاب وجدان داره و فكر ميكنه كم كاري كرده و اين كم كاري رو هم از چشم من ميبينه و ميگه تو نميذاري من به اونا رسيدگي كنم
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : چهارشنبه 17 آذر 00 در ساعت 09:56

  4. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    متشکرم

    خانوم تنها متوجه مطالبتون هستم، اما چون فعلا خودتون اینجا حضور دارین بیایم یکسری بررسی داشته باشیم.

    یادم هست بشما قبلا تأکید کردم مراجعه حضوری به یک روانشناس داشته باشین، من گزارشی مبنی از مراجعه شما دریافت نکردم.
    خوبی مراجعه و پیگیری قویتر این هست که بعضی چیزا به چتر ذهن ما تبدیل نمیشن و سایه روی موضوعات دیگر نمیدازن.

    به غیر از جمله ی اولتون در همین پست اول چهار بار کلمه «خیانت» رو نام بردید، برای من که مخاطب نوشته ی شما هستم محرزه که شما هنوز با این مسئله دست و پنجه نرم میکنین. پس این مورد خیلی مهمه که بیاین برای سلامت روان خودتون، پرونده این مسئله رو ببندین . مادامی که پرونده این مسئله باز هست شما هم هر مشکلی داشته باشین یا هر رفتاری همسرتون بروز بده، جستی به خیانت میزنین و این مسئله روی بروز رفتارهای خوبتون هم اثر منفی میگذاره.

    پس کمک از یک روانشناس برای شما اولویت هست، نه فقط در مسئله خیانت، بلکه در حوزه های دیگر هم.
    ..........................

    مسئله ی دوم رفتارهای شماست، رفتارهای ما گاهی بصورتی هستن که طرفمون رو گیج میکنیم. مثل اینکه شخصی رو بارها مورد خشونت کلامی قرار بدیم و بعد ببریمش براش گل رز و هدایای مختلف بخریم!

    شما باید با فراگیری یکسری مهارت ها سعی کنین از روش صحیح با این نوع مسائل روبرو بشین تا همسرتون بتونه محبت، نیازها و تلاش شما رو برای زندگی مشترک دریافت کنه و دچار تناقض و سردرگمی نشه. ↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    رفتم تو بغلش و بهش گفتم دوستش دارم اونم سرررد فقط نگام ميكرد،
    تا اينكه دو هفته پيش دوباره بحث مون شد.
    حالا این روش ها چی هستن؟

    ۱. روی نکات مثبت همسرتون تکیه کنین. خوبی این روش این هست با برجسته کردن نکات مثبتش باعث تشویق او برای ادامه دادن و تعمیق رفتارهای مثبتش در خونه میشین.

    ۲. هر انسانی نیاز به حریم خصوصی داره، ازدواج بمعنی نفوذ به دیگری نیست.‌ از طرفی هر انسانی نیاز داره سهمی از تلاشش رو برای خودش نگه داره و براش برنامه داشته باشه. ↓
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    من اصرار كردم كه پس پرينت حساب رو بگير موافقت نكرد.
    او با زنی زندگی میکنه که علاوه بر هدف گیری اقتدارش مدام در تفتیش مسائلش هست و نمیگذاره همسرش یه حریم خصوصی برای خودش داشته باشه.

    ۳. اهداف و برنامه هایی با مشورت همسرتون برای زندگیتون تعریف کنین. اجازه بدین بخشی از منابع مالی که برای خرج های غیر ضرور به سمت اونها گسیل میشه به خانه ی شما برگرده. مثل سرمایه گذاری در بازار، مثل خرید زمین، ماشین، لوازم خانگی و ...

    ۴. شرایط اونها و همسرتون رو هم در نظر بگیرین، شاید برای ما که خارج از محیط زندگی اونها هستیم هضم این کمک ها سخت باشه ولی اونها جدا نیاز به این کمک ها و دستگیری ها داشته باشن. پس تا جایی که امکان داره خانوادش رو درک کنین و اجازه بدین شیرینی رسیدگی و توجهش به تلخی تبدیل نشه. شاید ما هم در آینده نچندان دور به کمک فرزندانمون نیاز پیدا کنیم.

    از طرفی شاید مسئله همسرتون در جلب توجه محبت خانوادش هست، تأیید شدن، یا وابستگی روانی و عادت به رسیدگی و ... ( برای اینها میشه با مشاور در ارتباط باشین )

    ۵. همسرتون رو بین خودتون و خانوادش قرار ندید( چون تنها کسی که ضرر میکنه شما هستین )، جایی که همسرتون درک نشه، نتونه صحبت کنه، برای شنیدن حرف هاش تو خونه گوشی پیدا نکنه، فشار زندگی روش باشه، مورد بی محبتی و خشونت قرار بگیره و ... بدیهی هست که کیفیت زندگی مشترکش به میزان قابل توجهی افت خواهد کرد و تمایل به هر جایی و هر کسی جز خانه و همسر خواهد داشت.

    ۶. خواسته های خودتون رو از نظر مالی طی یکماه و یک سال روی یک برگه بنویسین. مثلا گاهی ما مدیریت درستی برای هزینه های زندگی طی یکماه نداریم و پول زیادی رو هم از دست میدیم .
    گاهی توقعاتمون همپای درآمدمون نیست و هر کدوم یه سازی میزنن.

    دوستان گرامی ؛

    لطفا، انجمن آموزش استفاده از تالار همدردی را مطالعه بفرمایید.

  5. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    ammin (یکشنبه 21 آذر 00)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاملا درست می فرمایید سحر بهاری عزیز
    من متاسفانه سر موضوع خیانت به هیچ وجه دلم با شوهرم صاف نمیشه و همیشه در پس زمینه ذهنم هستش و اگر هرجایی به هر نحوی با هر خانمی در ارتباط باشه فک میکنم دوباره ممکنه به من خیانت کنه و یا هر چیزی رو به شوخی بگه من کلا بهم میریزم
    مثلا هفته ی پیش دخترم رو برده بود کلاس ورزشی ، پدرشوهرم با بچه م شوخی می‌کرد که منم باهاتون میام کلاس
    منم به پدرشوهرم به شوخی گفتم آخه باید ببینیم کلاسشون می ارزه بری، یه دفعه شوهر من ازون سمت گفت آره می ارزه
    ابروهاش رو بالا انداخت که خیلی خوبه
    من ازون لحظه که اون حرف رو زد اعصابم بهم ریخت که نکنه ازون مربی خوشش اومده، جوری که شب تا صب خوابم نبرد و حتی تصمیم گرفتم دخترم رو دیگه اون کلاسه نفرستم
    خواستم هم به شوهرم بگم که حرفش خیلی زشت بوده گفتم الان پیش خودش میگه من دوباره یه کلمه حرف زدم این گیر داد
    واقعا نمیدونم تصمیم درست تو اینجور مواقع چیه؟
    بهش بگم یا اصلا توجهی نکنم
    روانشناس هم ۲-۳ جلسه ای رفته بودم که متوجه شدم باردارم و بخاطر شرایط کرونا مجبور شدم از خونه بیرون نیام
    روانشناس م بهم توصیه می کرد که ذهن خودم رو مشغول کنم
    دکترا بخونم، باشگاه برم و جلسه آخری هم که پیشش بودم گفت قبول میکنی یه داروی ضعیف رو برات شروع کنیم ، منم گفتم نه
    من به هیچ وجه زیر بار دارو درمانی نمیرم چون از وابستگی بهش میترسم و حس خوبی بهم القا نمیکنه

  7. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,798 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    خوب راهنمایی شدین
    اجازه بدین چند موردی هم خدمت شما بگم در این راستا .

    اتفاقاتی در گذشته برای شما افتاده و تا حدودی طبیعی هست این نگرانی ها ،،،وقتی خیانت صورت می گیره ذهن انسان احساس خطر می کنه و از آینده و از خودش و از طرف مقابلش نگرانه .
    چیز خیلی مهم اینکه روی هیجانات خودتون کار کنین .
    این مقالات را در تاپیک زیر مطالعه بفرمایین : تله بی اعتمادی و بدرفتاری - تله طرد و رها شدگی - بی ارزشی - محرومیت هیجانی و...

    تله های زندگی



    .................

    وقتی رابطه عاطفی و صمیمت بین زوجین کیفیت لازم را نداشته باشه و یا به مروز زمان از بین بره ،،،این نگرانی ها خود به خود ایجاد میشه .
    بعضی از زوجین در حال تجسس هم هستن - همش دنبال این هستن که همو کنترل کنن و...
    هیچ وقت هم با این کارها دلهره و نگرانی و ترس خیانت ازشون دور نمیشه .
    بهترین مراقبت روابط عاطفی و صمیت بین زوجین هست و اینکه هم راستا با این موارد توکلتو ن هم به خدا باشه .


    این مطلب هم نگاه بندازید .
    طرحواره‌درمانی | علت خیانت در زندگی مشترک



    در پناه حق .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 20 آذر 00 در ساعت 14:33

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    فک میکنم دوباره داره خیانت میکنه

    باغبان عزیز خیلی ازتون ممنونم
    ما همون موقع که متوجه شدیم همسرم خیانت کرده ۱۰-۱۲ جلسه پیش یه دکتر روانشناس رفتیم که حتی رویکردشون زوج درمانی بود ولی تاثیرش خیلی رو زندگیمون کوتاه مدت بود و همسرم تقریبا یک ماه بعد ازون جلسات همون روال قبل رو پیش گرفت و هیچکدوم از کارهایی رو که مشاور گفته بود باید انجام بده رو انجام نداد.
    حتی به من قول داده بود که به هیچ وجه دروغ نگه و اگه هم خواست چیزی رو نگه و من ازش پرسیدم بدون هیچ دروغی بگه که نمیخام بگمش
    ولی ۲-۳ ماه پیش که همسرم بیرون بود من بهش زنگ زدم که کجایی اونم گفت که باشگاه هستم ولی راستش من روی گوشیش یه نرم افزار یکی دو روز بود نصب کرده بودم که موقعیت مکانی رو نشون بده و متوجه شدم که باشگاه نیست و بهش گفتم که چرا دروغ میگی تو باشگاه نیستی
    اونم شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی و قطع کرد و هرچی زنگ زدم جواب نداد و منم رفتم دنبالش اونجا اما پیداش نکردم و بعد از یک ساعت اومد خونه ، اما هرچی بهش گفتم قسم خورد که باشگاه بودم منم گفتم به جون بچه هامون قسم بخور که باشگاه بودم؛ و بعد از اینکه من الکی بهش گفتم تو خیابون دیدمت گفت که رفته بودم برات کادو بخرم سورپرایزت کنم ولی تو اونجوری گیر دادی منم نخریدم و یه ساعتی تو خیابونا الکی دور زدم و برگشتم
    هنوز هم که بهش فکر میکنم ایییینقدر دروغش احمقانه س حرصم میگیره ازینکه من رو اینقدر بی شعور فرض کرده که این دروغا رو سر هم میکنه
    ولی چاره ای ندارم به جز اینکه مثلا یه جوری وانمود کنم که باورم شده
    این چند وقته هم که روال زندگیمون فقط این شده که من شروع کنم به محبت کردن بهش
    حتی ۳-۴ بار آخر من شروع کننده رابطه جنسی مون هم بودم و تا من نرم پیشش به هیچ وجه خودش تمایلی نشون نمیده و اگه هم از هر چیزی ابراز ناراحتی کنم سعی نمیکنه ناراحتی م رو بفهمه و آرومم کنه ، فقط خودش رو کنار میکشه و با طعنه و کنایه میگه که تو همون آدم هستی و دوباره رفتارهات رو شروع کردی
    و احساس میکنم هرچی من بیشتر تلاش میکنم برای نگه داشتن زندگیمون و گرم کردن رابطه مون ، اون بیشتر خودش رو کنار میکشه
    دیشب بهش گفتم که من واقعا به محبتت و توجه ت نیاز دارم
    دوست دارم وقتی اداره هستی بهم زنگ بزنی و حالم رو بپرسی
    دوست دارم کلمات محبت آمیز بهم بگی
    دوست دارم وقتی یه لباس جدید میپوشم ازم تعریف کنی
    ولی همینجوری سرد و بی احساس نگام کرد و بعد از یکی دو دقیقه هم دیدم خوابش برده
    البته این اولین بارش نبود که این اتفاق می افتاد و من خیلی با این صحنه مواجه شدم
    و من هزاااار بار تو خودم شکستم و احساس بی ارزشی بهم دست داد ولی الان دیگه واقعا تحملش برام سخت شده
    زندگی داره روی سختش رو به من نشون میده و من واقعا دارم کم میارم
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : یکشنبه 21 آذر 00 در ساعت 08:01

  9. کاربر روبرو از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده است .

    باغبان (یکشنبه 21 آذر 00)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای عزیزم که تو تالار هستین
    ازتون خواهش میکنم اگه کسی تجربه ی مشابهی داره و یا راه حلی به ذهنش میرسه راهنمایی م کنه
    چون واقعا ادامه ی این وضعیت برام مشکله
    پیش روانشناس هم فعلا نمیتونم برم چون یه چند روزی هستش که سرما خوردیم و ازین میترسم که کرونا باشه و مجبورم حداقل تا دو هفته ی دیگه قرنطینه باشیم

  11. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,707
    سطح
    100
    Points: 33,707, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,401

    تشکرشده 6,416 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خانمی خسته، درمونده، اما بسیار با محبت. هر چی با محبت تره رنج هاش بیشتر میشه. قشنگ نیست؟

    تک تک جملاتت رو خوندم. تک تک شون توی تمام پستهات. الان سخته برام تکه تکه نقل قول کنم. پس لطفا خوب گوش بده!

    رفتی تا دم در دوباره برگشتی به خاطر بچه هات. این یعنی نوری توی قلبت هست به نام عشق. اینجا توی عشق به بچه هات خودشو نشون داده. قراره همین نور تو رو نجات بده.

    اما ترسهات. ترس از خیانت شوهر

    خیلی ترس بدیه. میای میگی قضاوت نکنم. خودتو میزنی اون راه. انگار یکی هی در گوشت میگه. الان داره چکار میکنه . شاید ... شاید .... شاید... اون سه نقطه ها تصاویری که ذهنت میسازه. تصاویری که اینقد ممنونه نمیتونم بگم. تصاویری زشت و وحشتناک. قدرت این تصاویر اینقد زیاده که هر چی میدونی نباید قضاوت کنی .تمام منطقت رو پودر میکنه. حرفهایی از سحر بهاری که منطقی رو از یادت میبره. میدونی چرا چون ترست داره برات تصمیم میگیره نه خودت. این ترس گاهی تبدیل میشه به خشم. بهت میگه اگه قضاوت نکنی مثل احمق ها به نظر میرسی!

    اگه غیب گویی نکنی مشکلت حل نمیشه غیب گویی و قضاوت کن تا مشکل حل بشه.

    خب چاره چیه؟ تو یک انسانی آزاد و مختار شوهرت هم یک انسانه آزاد و مختار . تصمیم گرفتید بخشی از حیاتتون رو در کنار هم باشید . تعهداتی هم دارید. میدونید قراره به این تعهدات عمل کنید.

    اما آیا وقتی داری قضاوت میکنی همونطور که پنج انگشت دستت میبینی یقین داری شوهرت داره خیانت میکنه؟ نمیگم الان تو مقصری و اون فرشته. هیج قضاوت خوب یا بدی نسبت به شوهرت ندارم.


    اما... اما دنبال یقین باش . اومدی تجسس کردی؟ ریشه این توی کنترل گری و ترسهاته. تجسس برای یقین ممنوعه. چون به نتایج کج و معوج میرسی . حالتو بدتر از قبل میکنه و همسرت رو عصبی تر.

    راه حل: آیا به خدا یا نیروی قوی تر از خودت ایمان داری؟

    اگه داری آیا بهش اعتماد داری؟

    اگه این دو تا رو داری پس اون کاملا میدونه تو نگرانی . میدونه نباید زوج ها به هم خیانت کنن. پس کار و بارت و دغدغه هات به او بسپار.

    بعد این مرحله تازه نوبت خودته.

    کمی شاید سخت باشه. چون شوهرت هر اشتباهی کرده یا نکرده باعث شده تو از راه اشتباه وارد بشی
    دقیقا لحظه ای که ترسهات داره میگه دیدی شوهرت باز دیر اومد دیدی جواب تلفن دیر داد.. دیدی ... دیدی... بذار این افکار از جلو چشمت عبور کنن. به بهانه کنترل گری زنگ نزن بگو عزیزم کجایی. جنس کلامت ترس اما روکشش محبته. کلام به قلب شوهرت میشینه. روکش محبت چون دروغه کنار میره و ترس و کنترل گریت وارد قلب شوهرت میشه. عصبی میشه و اون چرخه اشتباه.

    دردی که نیازه بکشی درد اعتماد به خداونده. درد بازگشت به سمت خدا. وقتی همه جیو سپردی دست اون حق نداری قضاوت کنی. حق نداری زنگ یزنی کنترل گری کنی. مثل معتادی که داره ترک میکنه باید این ترس اون لحظه ترک کنی. این امتحان اینقد تکرار میشه اینقد تکرار میشه اینقد رفتارهای غلط انداز غیر یقین بخش از شوهرت میبنی . تا یاد یگیری قضاوت نکنی تا رشد کنی. اگه توی زندگی شوهرت نبودی این امتحان جای دیگه به شکل دیگه ای ازت گرفته میشد تا ترسهات کنار برن. شوهرت صورت این ماجراست. وقتی رشد کردی. یهو بعد از طوفان امتحان میبینی مثل جوانه ای تازه سر از خاک بیرون آوردی نسیمی طراوت بخش از جنس ملکوت صورتت رو نوازش میکنه احساس آرامش بهت دست میده

    رفتار شوهرت به شکل معجزه آسایی تغییر میکنه. آرومتر میشه. با محبت تر میشه.

    در مورد خرجی هم همینطور نباید دخالت کنی‌. کسی روزی تو و بچه هات رو نمیتونه ببره. سهم الهی شما میرسه از دست شوهرت یا هر کسی پس وسوسه دخالت و سرزنش رو توی اینجاها هم بذار کنار. اینجا هم جلو خودت بگیر تا رشد کنی. مگه به قبلش به خداوند اعتماد نکرده بودی.

    همچنین اشتباهت در مورد اینکه بهش میگی نیاز به محبتت دارم.

    خانم با محبت. مادر مهربان. میدونم اگه شوهرت این حرف به تو میزد تک چطور با گرمای محبتت اونو نورانی میکردی . اما همیشه عکس العملی که تو انجام میدی لزوما دیگران انجام نمیدن. هر چی اینطوری بگی ازت فرار میکنه. چون رفتارت به اون میگه من کم ارزشم بهم ارزش بده. تقریبا هیچ کس دوس نداره به آدم کم ارزش محبت کنه.

    قوی باش . تا ارزشمند بشی. اینجا هم جلو خودت بگیر تا رشد کنی و ارزشمند بشی. وقتی جلو خودت میگیری . مثل امتحانهای قبلی جوانه میزنی. کمی دردناکه ولی کم کم متوجه میشی حس ارزشمندی درون خودت بوده.

    معجزه ها توی خویشتن داری هایی که گفتم نهفته ست. سه تا خویشتن داری یود
    چندتا پیج توی تایپیک خانم پاییزه معرفی کردم. این مدت که داری امتحان میشی. برو اون پیجها رو دنبال کن. اونجا بهت تقلب میرسونن چطور امتحانت باید پس بدی.

    حرف اول و آخر این بود.


    در آغوش گرم خداوند باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 21 آذر 00)

  13. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    وقت بخیر
    خانوم تنها با آرزوی سلامتی برای شما، فکر میکنین در این چند روزی که سرما خوردین و نمیتونین مراجعه کنین چه اتفاقی قراره بیافته؟

    این راهنمایی هایی که در تاپیک و تاپیک قبل تر شدین در حد مشورت اینترنتی برای شما کافیست، باقیش چیزای دیگری هست که طبق توصیه لازمه حضوری پیگیری کنین.

    اگر مدام بخواین که راهنماییتون کنن، مطالب اشتباه و غیر ضروری آمیخته با مشورت های صحیح میشه و در نهایت این شما هستین که ضرر میکنین و در نظر داشته باشین مسئولیت دو فرزند با شماست. نفوذ هر تفکر و باور غلط و غیر علمی، روی اونها هم اثر میگذاره و ممکنه کوچکترین تصمیم شما اثر مخربی بر زندگی اونها داشته باشه.

  14. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    ammin (چهارشنبه 24 آذر 00)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.