من تازه عضو این تالار شدم و افسوس میخورم که ای کاش زودتر این مطالبو میدیدم من 29 سالمه و نزدیک به 2ماه و17 روزه که به صورت توافقی برای بار دوم طلاق گرفتم،شاغلم و بچه بزرگ خانواده که خواهری از خود کوچیکتر دارم که چند سال قبل ازدواج کرده و خوشبختانه زندگی خوبی داره،نمیدونم چرا وقتی برگشتم خونه پدرم هم اول بار و هم دومین بار اصلا هیچکی ازم نخواست که برگردم همش حس سرشکستگی و بی ارزشی میکنم خسته شدم جدایی و تنهایی خیلی اذیتم میکنه داغون شدم بار اول شوهرم خیلی وابسته به مادرش بود و بدون اجازه ش آبم نمیخورد همش کتکم میزد نزدیک به 3 ماه از زندگیم گذشت پدرم سر و صورت زخمیمو که دید گفت باید دلیل کارشو بگه و منم باهاش رفتم و دیگه به اون زندگی برنگشتم و همسرمم هیچ تلاشی برای برگشتم نکرد منم تمام حق و حقوقمو بخشیدم و جدا شدم،یه سال و نیم بعدش با یه پسر آشنا شدم دوست نبودم قضیه اینجور بود که ازم خوشش اومد و با اجازه خونواده هامون یه دو ماهی باهم حرف زدیم و بعدش ازدواج کردیم من از اول راضی به ازدواج نبودم چون یه بار ازدواج کرده بودم و همسرم اولین ازدواجش بود،خیلی خوش سر و زبون بود انقد بهم توجه و محبت میکرد که بالاخره راضی به ازدواج شدم ولی متاسفانه ایشونم دست به زن داشتن و اذیتم میکردن بازم خیلی وابسته تر از همسر اولمم بود همه چیزو باید گزارش میداد و همش کنارش میبود جوریکه اگه من مریض بودم منو ول میکرد و میرفت پیش مادرش،انقد کتکم زد تا اینکه سرکار پدرم فهمید و منم قسمش دادم که اشتباه کرده و کاری به کارش نداشته باشه خیلی هم بدهن بود و همش به خونواده م بی احترامی میکرد،خرجیمم نمیداد خب منم میگفتم اشکال نداره درآمدش کمه خودم که حقوق دارم بزار اونم اذیت نشه اما متاسفانه ازم سواستفاده میکرد،یبار که خیلی اذیتم کرد تصمیم گرفتم برم خونه پدرم ولی نه برای همیشه فقط بخاطر اینکه یکم به خودش بیاد ولی اصلا ککش نگزید نه خودش نه خونواده ش هیچکاری نکردن یکی از فامیلاشون اومد دنبالم منم تو همون مدت که خونه پدرم بودم رفتم پیش مشاور و ازش کمک خواستم و ایشونم گفتن که باید یه مدتی بریم پیشش و شوهرم قبول کرد ولی وقتی برگشتم زد زیر حرفش و نیومد،واسه زندگیم خیلی تلاش کردم ولی فایده نداشت،امسالم چنبار کتکم زد و بی احترامی میکرد به خونواده م منم رفتم خونه پدرم برای همیشه ایشونم انگار منتظر همچین روزی بودن حتی ی زنگم بهم نزد و گفت همونجا بمون،منم چون خیلی دوسش داشتم یه 2 ماهی صبر کردم بعد دادخواست طلاق توافقی دادم و به یه ماه نرسیده جدا شدیم.واقعا الان خیلی اذیت میشم من آدم آرومیم و ایشون شلوغ جاش خیلی پیشم خالیه خییییییلی تنهام خونواده شم حتی یه زنگ بهم نزدن و هیچکاری نکردن خیلی سخته.شب و روز بهش فکر میکنم نمیدونم چیکار کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)