به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 97

موضوع: من و مادرم

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array

    من و مادرم

    با سلام . در این پست میخام کلا هر چی تو دلم در مورد مادرم هست رو بگم ....
    دوستان اگه خواستن میتونن پاسخ بدن یا نظر بدن، آزاده...
    یه مقدار زیادش حالت درددل داره، اگه حوصله ندارین، نخونین...

    خب من یه مقدار باید از خودم بگم. من آدم نسبتا درونگرایی هستم که خب معمولا مشکلات و دغدغه ها رو در درون خودم میریزم و سعی میکنم به کسی نگم. به همین شکل، احساساتم رو هم خوب نمیتونم بروز بدم و در این زمینه هم مشکلات اساسی دارم. این یه مقدمه در مورد خودم...

    کلا توی این چند سالی که با مادرم زندگی کردم (از بدو تولد تا پانزده روز پیش)، خیلی خیلی توی ذهنم دنبال راه حل بودم که یه جوری دل مادر رو شاد کنم. یه کاری بکنم دلش خوش باشه، دغدغه نداشته باشه... ولی خب با توجه به اون مقدمه ای که گفتم، بیشتر مینشستم جلوش و سما بکما هیچی نمیگفتم. بیشتر سعی میکردم کاراشو انجام بدم، خونه رو جارو کنم، ظرفا رو بشورم، وقتی استراحت میکنه، حواسم باشه نوه ها اطرافش نباشن که بیدارش کنن. اصلا و ابدا نشد که یه بار وارد خونه بشم و بگم سلام مادرم، خیلی دوست دارم! خیلی نادر پیش میومد که بهش بگم مادرجون من نوکرتم هر کاری داری بگو من غلامتم برات انجام میدم. ولی به خدا قسم که همه اینا توی ذهنم بود، مدام توی ذهنم میگفتم مادر نوکرتم... ولی حیف که یه بار هم نشد کلامی بهش بگم که یکمی دلش خوش بشه.
    خب مادرم سختی زیاد کشید (اینو در مورد اکثر مادرا میگن، ولی واقعا مادرم اذیت شد برای بزرگ کردن بچه ها، هیچ کسی هم هواشو نداشت). دستهای مادرم رو که میدیدم همش به فکر فرو میرفتم، میگفتم مادرم یه زنه، چرا باید دستاش اینجوری باشه. آدمی هم نبود که غلو کنه، ولی بعضی وقتا که خیلی دلش میگرفت و از خاطراتش میگفت، بدنم به لرزه میفتاد از اون همه سختی که کشیده. خب یه چند سالی بود که از لحاظ مالی به شرایط نسبتا استیبلی رسیده بودیم و خیلی دوست داشتم که از این شرایط مادرم هم متنعم بشه، ولی حیف که دیر جنبیدم. تلاشمو کردم، ولی مادرم رفت از پیشمون و نشد که به اون صورت یه لذتی ببره.

    همش غصه ماهارو میخورد. هی بهش میگفتم اینقدر فکر ما رو نکن. ولی دست خودش نبود. همش نگران ماها بود (و ما هم نگران مادر). این اواخر سر یه سری مسایل مالی هم خیلی حرص و جوش خورد.

    رابطه بین من و مادرم یه رابطه مبتنی بر احترام بود، هم من احترام مادرم رو سعی میکردم نگه دارم و هم مادرم انصافی خیلی احترامم رو داشت. من همیشه مادر رو با لفظ "شما" خطاب میکردم. خیلی دوست داشتم فقط یه مقدار بیشتر با مادرم حرف میزدم. این سری آخری قبل اینکه برم سر کار، مادرم بهم گفت آدما وقتی پیر میشن مثه بچه کوچیک میشن، دوست دارن یکی کنارشون باشه، مدام بهانه میگیرن و ... و بهم گفت خیلی بهت عادت کردم، نرو سر کار! (وقتی یاد این جمله ش میفتم، آتیش میگیرم).

    من که نمیتونستم زیاد بخندونمش یا براش قصه و داستان تعریف کنم. تلاش میکردم ببرمش زیارت مکانهای مقدس. خیلی با اینکار خوشحال میشد. یه آرزو هم داشت که ببرمش کربلا که این کار هم نتونستم انجام بدم...

  2. 13 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    MimiBahar (جمعه 18 فروردین 02), miss seven (پنجشنبه 01 مهر 00), Mvaz (یکشنبه 28 شهریور 00), فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), لاله123 (یکشنبه 28 شهریور 00), همراهی (چهارشنبه 31 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), باغبان (چهارشنبه 31 شهریور 00), سحر بهاری (دوشنبه 29 شهریور 00), طنین باران (دوشنبه 29 شهریور 00)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 اردیبهشت 03 [ 22:05]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    786
    امتیاز
    23,235
    سطح
    93
    Points: 23,235, Level: 93
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,561

    تشکرشده 1,776 در 732 پست

    Rep Power
    172
    Array
    سلام آقا غلام، این مصیبتی که برای شما اتفاق افتاده، من شخصا نمی تونم باری از این سختی و دشواری از روی دوشت بردارم. چون واقعا فقدان مادر، اونم با این حد محبت فی مابین شما سخته درکش.
    این تاپیکت رو که خوندم، یه تلنگری بهم خورد، چقدر ما شبیه تو هستیم، چقدر ما عزیزانی کنارمون هستن و قدرشون رو نمی‌دونیم. باز هم صد رحمت به تو که پسر خلفی برای عزیزت بودی،

    ممنون که بهمون یادآوری کردی، شاید با این مطلبت یه فرزندی بعد از خوندن، بره دل مادرش رو بدست بیار، وارد دارای محبت بیکران مادرش بشه، مادر هم مسبب این کار رو کلی دعا می‌کنه. که شما باشی.

    آقا غلام، مرحبا که پسر خوبی بودی، مرحبا که تو این دنیای پر رنگ و لعاب فریب نخوردی و مادرت رو فراموش نکردی، آقا غلام مرحبا به تو که جایگاه والای مادر رو زمان حیاتش درک کردی، آقا غلام مرحبا به تو که موجبات دلگرمی مادر بودی.
    دروغ نگم بهت غبطه خوردم.

  4. 10 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    MimiBahar (جمعه 18 فروردین 02), فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), لاله123 (یکشنبه 28 شهریور 00), همراهی (چهارشنبه 31 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (دوشنبه 29 شهریور 00), طنین باران (دوشنبه 29 شهریور 00)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1399-12-20
    نوشته ها
    529
    امتیاز
    12,667
    سطح
    73
    Points: 12,667, Level: 73
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    995

    تشکرشده 980 در 394 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقا غلام
    باز هم تسلیت میگم خدمت تون خدا به شما صبر بده
    همیشه از اینکه یک‌ مرد اینهمه هوای مادرش رو داره و بهش ارادت داره بسیار حس خوبی میگیرم . آقا غلام اعضای همدردی در مجازی متوجه مهربانی و دلسوزی شما شدند . شما که در این تالار از کلمات محبت آمیز استفاده نکردید! اما همه پی به مهربانی شما بردند . قطعا مادر شما هم متوجه بودند که شما خیلی دوست شون دارید و نگران شون هستید حتی خدا بیامرز خودشون هم این رو بیان کردند . مادرها خیلی باهوش هستند و متوجه محبت های فرزندشون میشند حتی غیر مستقیم . شما پسر خوبی برای مادرتون بودید و هستید و این رو مادرتون هم کاملا بهش واقف بودند . خدا رحمت شون کنه

  6. 10 کاربر از پست مفید طنین باران تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 29 شهریور 00), MimiBahar (جمعه 18 فروردین 02), فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), لاله123 (دوشنبه 29 شهریور 00), همراهی (چهارشنبه 31 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (دوشنبه 29 شهریور 00)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    بخدا قسم که اگه اگه تاپیک تجربیات من در مقابل کرونا رو (مخصوصا دو سه خط اول) درست و حسابی مطالعه میکردم و یادم بود (مخصوصا اون قسمت آمبولی ریه و تشکیل لخته)، این اتفاق نمی افتاد. از باقی دوستان خواهش میکنم مطالعه کنن در مورد کرونا گرفتن افراد سالمند. ببینن باید چیکار کنن، چون علایم حادش یه دفعه ظاهر میشه و شما اینقدر دستپاچه میشین نمیدونین اونموقع چیکار کنین. . .

    خیلی خیلی خیلی حس بدی نسبت به خودم بعد از فوت مادرم دارم.

    خدمتتون بگم که من از همون اسفند 98 که کرونا اومد، مادرم رو از رفتن به مجالس زنانه و عزاداری و .... منع کردم (هر چند دلخور هم میشد بعضی وقتا ازم). خیلی بهش میگفتم دورهمی های خانوادگی رو نداشته باشیم، ولی خب این مورد رو مادرم دلش تاب نمی آورد و بهم میگفت من دلم میترکه اینم نباشه! (ای کاش روی همین هم اصرار میکردم). خلاصه فکر کنم توی یکی از همین دورهمی ها یا از یکی از نزدیکان که رفت و آمد داشته با مادرم، ویروس منتقل شده. آها نکته مهم اینه که منم کرونا گرفته بودم سه هفته قبل از مرگ مادرم، ولی من به نظر خودم خیلی رعایت کردم. متاسفانه تعداد دیگه ای از اطرافیانمون هم همون موقع کرونا گرفته بودن، ولی مثه من خوداظهاری نکردن متاسفانه. اگه مادر ویروس رو از من گرفته باشه که خاک بر سر من! اینقدر بهش گفتم رعایت کن، بعد از خودم گرفته باشه؟!! احساس تنفر بهم دست میده وقتی یاد این قضیه می افتم. چیزی که الان بهش رسیدم اینه که مادرم دیگه رفته و این حس تنفرها هیچ چیزی رو درمان نمیکنه. فقط باید برم اون دنیا ببینم مادرم چی بهم میگه...
    هر روز دارم با خودم تمرین میکنم که روی این قضیه فکر نکنم، چون کاری نمیتونم براش بکنم و بیشتر خودمو اذیت میکنم. . .

    سیستم کاری من اقماری هست و من دو هفته خونه نیستم. توی همین دو هفته حال مادرم بد میشه و بقیه اعضای خانواده بهش رسیدگی کردن و بردنش بیمارستان. اگه به من اطلاع میدادن که چنین اتفاقی افتاده، سریع می اومدم و شاید میتونستم کمکی کنم. ولی خب پیش خودشون گفتن اذیتش نکنیم و بهش اطلاع ندیم. خلاصه با رسیدگی توی خونه، مادرم حالش خوب نمیشه و میره بیمارستان. توی آی سی یو هم رسیدگی در حد عرف بیمارستانها میشه بهش، ولی خب روز به روز حالش بدتر میشه و در نهایت ....
    چهارده روز مادرم بیمارستان بود و من هر چهارده روز میرفتم پیشش. همیشه توی ذهنم یه گله ای داشتم از برادرام که چرا توی این چهارده روز بستری آی سی یو، منو تنها گذاشتن. همشون رفتن سراغ کارای خودشون و من موندم و مادرم که روز به روز داشت درد میکشید. البته این یه درسی هم برام داشت که توی این جور مواقع به هیچ کس نگاه نداشته باشم و فقط خودم کارا رو انجام بدم، حالا اگه یکی اومد کمک که ناز شستش. من ازشون درخواست کمک هم کردم و گفتم حداقل بیاین یه ملاقات. ولی خب چی بگم.... نمیدونم شاید اونا یه چیزی میدونستن که من نمیدونستم...
    دردهایی که مادرم میکشید روی تخت آی سی یو و دلتنگیهایی که داشت، مثه یه خنجره مثه یه چاقویی هست که روی روحم میکشن. مادرم همونجور که گفتم آدم به شدت صبوری بود و اگه درد داشت اصلا به روی خودش نمی آورد. ولی وقتی تو آی سی یو درد میکشید، می فهمیدم که یعنی خیلی درد میکشه. منم هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم حقیقتا و فقط دعا میکردم و روحیه میدادم. همچنین مدام به خودم لعنت میفرستادم که اولا چرا کار مادرم به اینجا رسید و ثانیا چرا با این درد مادرم، نمیتونم کاری انجام بدم.
    خیلی روزای سختی بود... مدام میگفتم کاش من جای مادر بودم. ای کاش... یه حالت التماسی پیدا کرده بودم نسبت به همه، اگه میخاستم داد بزنم هم اصلا صدام در نمی اومد. میخواستم برم توی آی سی یو، التماس نفر نگهبان رو میکردم. میخاستم به پرستار بگم هوای مادرم رو داشته باشه، التماسش میکردم. صدام در نمی اومد ....

    کلا این دو هفته یادآور خاطرات تلخ هم برای مادرم هست و هم برای خودم. ترجیح میدم روزایی رو به یاد بیارم که با مادرم اینور اونور میرفتیم، با هم صحبت میکردیم، با هم میوه میخوردیم... با یاداوری اینا دلم تنگ میشه، ولی خیلی بهتر از یادآوری اون دو هفته لعنتی هست.

    افسوس گذشته خوردن هیچ فایده ای نخواهد داشت.

  8. 7 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), لاله123 (دوشنبه 29 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (دوشنبه 29 شهریور 00)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    27
    Array
    آقای غلام اینجوری فکر نکنین و خودتون را مقصر ندونین . خیلی ها بودن به موقع کار درمان را شروع کردن و انواع هزینه ها و آمپول ها هم زدن ولی متاسفانه عمرشون به این دنیا نبود . ویروس کرونا هیج دارویی نداره و خیلی از این داروها را که می بینین می زنن در ایران و یا خارج از کشور یه تزریق کننده کمکی هست و تضمین بهبودی نیست . ویروس کرونا یه بیماری تنفسی هست و همه می گیریم و امکان نداره فردی نگیره . به برخی در بدنشون شدیدتر واکنش نشون میده و به برخی کم تر و مانند سرما خوردگی . من پدرو مادرم نه مسافرت می رفتن ، نه مهمانی می رفتن و نه در مراسم خاصی شرکت می کردن - تمام ایمنی بهداشتی هم رعایت می کردن از ماسک بگیر تا انواع ضد عفونی کننده ها - هر دو هم واکسن زدن دو بار . ولی متاسفانه هر دو گرفتن .یه دارویی دکتر معرفی کرد که یادمه چقدر طول کشید تهیه کنم - هیچ دارو خانه ای نداشت . با هزار سختی پیدا کردیم . یه قرصی بود برای بیماری هپاتیت و آمپولی بود برای بیماری ام اس که جلوی گسترش سلول ها را می گرفت . بعدش به خودم گفتم اینها چه ربطی به بیماری کرونا داره - رفتم با یه دکتر از بیمارستان دیگه ای مشورت کردم که متخصص کرونا بود و تجربه ی زیادی داشت . می گفت این داروها از دور خارج شدن و در موج سوم بکار برده میشده . بیارید بیمارستان ما . خلاصه سرتون را درد نیارم هنوز هم نمی دونن کرونا چیه .
    عمر دست خداست . فرد 117 سال زنده بر می گرده و قهرمان ورزش رزمی کشورمون فوت میکنه از کرونا .
    خودتون را مقصر ندونین و بدونین همه به موقع میرن . دنیای دیگه بهتر از اینجاست . مادر گرامیتون هم موفقیت و زندگی خوب برای شما آرزومنده و مطمئن باشید باز یه روزی ودر وقت معینی همدیگر را می بینید در دنیای بهتر .
    ویرایش توسط لاله123 : دوشنبه 29 شهریور 00 در ساعت 14:25

  10. 6 کاربر از پست مفید لاله123 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 29 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (دوشنبه 29 شهریور 00)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    آقا غلام مجددا همدردی من رو پذیرا باشین، بهر صورت کلمات نمیتونن آنچنان که باید مطلبی رو که دوست داریم بنویسیم و احساسی رو که داریم رو بدرستی در این فضا انتقال بدن. اما شما کار خوبی کردین برامون نوشتین.

    احساسی رو که در حال تجربه کردنش هستید، واکنش های روانی پس از سوگ هست. مراحل مختلفی که فرد سوگوار اونها رو تجربه میکنه و زندگیش رو تحت تأثیر قرار میده. فوت پدر یا مادر سبب آسیب عاطفی مختلفی به فرزندان میشه چون به هر حال اونها افراد مهم زندگی هر فردی هستن و پذیرشش سخت و دشوار هست.

    » این احساس گناه و تقصیر میتونه زندگی انسان رو اون حالت طبیعی خودش خارج کنه و حتی آسیب زیاد رو متوجه روان فرد کنه.

    اگر شما خونه بودین ( اون دو هفته ) یا سر کارتون حاضر نمیشدین، یا هر سؤال دیگری که به این شکل اینروزا از ذهنتون میگذره تغییری در وقوع ماجرا ایجاد نمیکرد اما بیشتر بهتون صدمه میزد.
    ممکن بود حضورتون اونزمان خاص احساس گناه رو نسبت امروزتون در شما شدت بیشتری ببخشه و جملات جدیدی خلق بشن ( مثلا؛ غلام دو هفته اول مریضی مادرت تو که رو سرش بودی چرا نتونستی یه درمان مناسب تر پیدا کنی؟ ) _ ( چرا به نوشته های سایت اکتفا کردی، میتونستی آنلاین از فلان پزشک ها مشورت بگیری ) و ...

    _ البته برای برخی این احساس تقصیر و گناه به باورهای کودکی و تله های شخصیتی او هم برمیگرده . با یک روانشناس بالینی در تماس باشین.

    » مطلب دوم این هست که ممکنه سؤال بشه بهترین کار چی میتونه باشه؟ جواب سادست، شما هنوز باقی اعضای خانواده و دوستانتون، همسر آیندتون رو انشالله دارین و میطلبه اگر نیاز به تغییری در درونتون حس میکنین یا اینکه تلنگری داشتین، اونو با کمک متخصص پیگیریش کنین. ما همیشه میتونیم بهتر از امروزمون باشیم.

    » و در پایان معنویات هستن، در عین اینکه ممکن هست الان خشمگین باشین یا فکر کنین دعاهاتون مستجاب نشده و ... دوباره بهش فکر کنین.

    وقتی کسی از دنیا میره، وارد برزخ میشه که احاطه بر عالم ماده و دنیا داره، مبادا انسان فکر کنه با مرگ صله رحم و حق فامیلی به پایان خودش میرسه. ابداً، اتفاقاً از مصادیق صله رحم ارتباط با رحم پس از مرگ است. فرد فوت شده به برقراری مجدد ارتباط خیلی نیاز داره و باید خیراتی برای او فرستاده بشه و انتظار میکشه.

    راوی از امام کاظم ع پرسید:

    آیا مؤمن ( فرد با ایمان، پرهیزکار، معتقد ... ) با اهلش دیدار می‌کند؟

    _ حضرت فرمود: بله

    پرسید: هرچند وقت یک‌بار می‌آید؟

    _امام فرمودند:

    به اندازه فضائلشان. برخی از آنان‌ها هر روز دیدار می‌کنند، برخی هر دو روز یک‌بار، و برخی در هر سه روز یک‌ بار... کمترینشان در هر جمعه دیدار می‌کند.
    پس زمان آمدن بسته به میدان آ‌زادی و سعه وجودی و درجه و منزلت او در بهشت است و البته قدر مسلم یک‌بار در هفته است.
    الکافی، ج ۳، ص ۲۳۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۵۷.

    ...............

    حضرت امیر المومنین ع به فرزند جوانشون امام حسن ع توصیه های معروفی دارن؛

    (نامه 31 نهج‌البلاغه)
    بدان كه تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا و براى فنا و نيستى، نه براى بقاء (در دنیا)، و براى مرگ نه براى حيات و زندگى (در دنیا).

    تو در جایی هستی که باید از آنجا بروی و در دست مرگی هستی که هیچ کس نمی تواند از آن بگریزد. ناچار دست مرگ به همه خواهد رسید.

    مباد فریفته شوی وقتی میبینی دیگران حریصانه بر دنیا افتاده اند (که بگویی مگر ما از آنها چه کم داریم؟) به غفلت بیفتی و همراه شوی. اهل دنیا سگ هایی هستند پارس کنان و زوزه کشان و درندگانی هستند که به جان هم افتاده اند و هر کدام دیگری را می درد و آن یکی این را می خورد...

    (مشارق انوار الیقین، ص 203)
    همان گونه که زندگی می کنید، همان گونه هم می میرید.

    یاد مرگ مرگ نمی آورد، زندگی را هم تلخ نمی کند، بلکه آدمی را هشیار می کند تا از فرصت ها به خوبی استفاده کند، خوب زندگی کند و سرانجام خوب بمیرد.


  12. 8 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 29 شهریور 00), فکور (پنجشنبه 08 مهر 00), فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), لاله123 (دوشنبه 29 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), آی تک (دوشنبه 29 شهریور 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام آقای غلام.

    عمیقا از فوت مادر عزیزتون و صحبت هاتون غمگین شدم.براتون آرزوی صبر دارم.حرف خاصی ندارم فقط خواستم بدونید شما فرزند خوبی برای مادر بودین خودتون رو سرزنش نکنید.

  14. 7 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 29 شهریور 00), MimiBahar (جمعه 18 فروردین 02), لاله123 (دوشنبه 29 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (سه شنبه 30 شهریور 00)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    از دوستان عزیز تشکر میگنم، چقدر خوب توصیح میدین...
    واقعا بیان درد و غمی که داره ممکن نیست. خودم به اندازه یه کتاب متن نوشتم برای مادرم، بعد دیدم اینجام بیام یکم بنویسم شاید حالمو بهتر کنه.

    الان هر چی خبر در مورد کرونا هست حالمو بد میکنه، عکسای ماسک اکسیژن رو میبینم حالم بد میشه...
    اون دو هفته آی سی یو رژه میرن جلوی چشمم و عذابم میده.

    من اهل توصیه نیستم، فقط تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که دوستان دست و پای مادرتون رو ببوسین. قربون صدقش برین... که واقعا معلوم نیست فردایی هست یا نه.

  16. 5 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    فرزانه 123 (یکشنبه 04 مهر 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (سه شنبه 30 شهریور 00)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام آقا غلام
    اول به شما بابت فوت مادر تسلیت میگم
    متاسفانه این ویروس لعنتی پریروز پدر من رو از ما گرفت
    و من الان دارم تمام این مواردی که شما گفتید رو تجربه می کنم
    احساس تقصیر
    عذاب وجدان

    خیلی کشنده اس
    خدا بهتون صبر بده

  18. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 30 شهریور 00), میشل (جمعه 02 مهر 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), باغبان (چهارشنبه 31 شهریور 00), سحر بهاری (سه شنبه 30 شهریور 00)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,442
    سطح
    94
    Points: 23,442, Level: 94
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 908
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    post-grief experiences

    و اما اتفاقات بعد از فوت مادر:
    کابوسهایی که مدام میاد سمت من. تمرکز میکنم روی اتفاقات خوب و خاطرات شیرین با مادرم، ولی خب اون لحظات زجرآور آی سی یو هم میاد و ازارم میده. بخدا که اون آدمایی که توی خوابشون سکته میکنن و میرن، خیلی مرگشون راحتتره. در مقابل اونی که یک سال یا دو سال از مادر بیمارش در بستر بیماری مراقبت میکنه زجرآورترین نوعش هست.

    نزدیکانمم هم حالت شوک دارن و باورشون نمیشه. اونایی که احساساتی تر هستن، میزنن زیر گریه و یه حالت عصبانیت هم دارن. من با این وضعیت باید اونا رو هم دلداری بدم، مثه روزایی که از بیمارستان برمیگشتم و باید لبخند میزدم و میگفتم ایشالا مادر خوب میشه.

    سعی میکنم اون کارایی که مادرم دوست داشت و وقتی زنده بود کمتر انجام میدادم، رو انجام بدم. مادرم خیلی تاکید داشت که با هم دیگه خوب باشین، خب خیلی سخته که روی یه سری مسائل به تفاهم برسی، ولی خب چون مادرم منو و تمام کارامو میبینه، میگم بذار حداقل اون دنیا دیگه غم و غصه نداشته باشه و سعی میکنم بیشتر مدارا کنم. زیارت اماکن مقدس هم میخام برم هم دیگه مادرم نیست که باهام بیاد، تنهایی میرم، ولی ناخودآگاه یاد مادرم خیلی شدیدتر میاد سراغم. تک تک خاطرات میاد سراغم. یه سری جزییاتی توی خونه هم مادر دوست داشت انجام بشه، که خب سعی میکنم اونارو هم انجام بدم.

    خدا واقعا ایشالا عزیزانتون رو سالم کنارتون نگه داره. . .

  20. 4 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    میشل (جمعه 02 مهر 00), zolal (پنجشنبه 01 مهر 00), الهه زیبایی ها (سه شنبه 30 شهریور 00), سحر بهاری (سه شنبه 30 شهریور 00)


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.