به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 52
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام آی تک
    مواردی که نوشتی نشون میده که همسرت گیر افتاده و از هر حیله و حربه ای میخواد استفاده کنه که از این منجلاب خودش رو نجات بده
    از اشک تمساح ریختن گرفته تا ابراز علاقه یا حرف زدن پشت سر و حرفهای الکی گفتن تا نشون دادن دلسوزی الکی برای شرایط استخدامی

    حالا بقیه اش بسته به نظر خودت هست که بخوای تا کجا پیش بری و چه کار کنی

    علاقه که حتما داره بهت، بالاخره آدمها به حضور هم عادت می کنن خصوصا که چیز بدی هم ازت ندیده که بخواد کینه واقعی ازت داشته باشه

    منتها الان مهم احساس خودته
    نه احساس همسر

    به نظر من آدمها عوض نمیشن و اگر خواستی برگردی به این فکر کن که دقیقا با همون مرد طرف هستی اگه مایلی با همون خصوصیات بپذیری و ادامه بدی، بحث دیگه ای هست
    شاید زنان زیادی در طول تاریخ به شرایط بدتر از این هم تن داده باشند (که خوب البته من فکر می کنم اونها احتمالا جایی و رویی برای رفتن نداشتن)

    بحث هزینه فایده هستش
    ببین هزینه های موندن چقدره هزینه های رفتن
    فایده های هر کدوم
    منظورم هزینه فایده مادی نیست هزینه فایده از هر نظر

    البته نظر شخصی من برای خودم مشخصه ولی نظر شخصی شما ممکنه متفاوت باشه

    از نظر من هر چیزی که برای تصمیم گیری میخوای در نظز بگیری رو در نظر بگیر به جز اینکه احساس اون نسبت بهت چیه و اینکه ذهنت رو درگیر کنی که دوستت داره یا نه
    واقعا به نظرم تو این مرحله هیچ اهمیتی نداره که علاقه ای بهت داره یا نداره

  2. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    dooo (دوشنبه 14 تیر 00), gholam1234 (دوشنبه 14 تیر 00), آی تک (سه شنبه 15 تیر 00), اقای نجار (دوشنبه 14 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 اردیبهشت 03 [ 19:47]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,971
    سطح
    79
    Points: 14,971, Level: 79
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 662 در 231 پست

    Rep Power
    75
    Array
    سلام ای تک جان چقدر ناراحت شدم ،من اصلا خبر نداشتم که شما ازدواج کردی،الان یه دفعه با خوندن پست اولتون کلی جا خوردم ناراحت شدم،بیشتر آقایون که بعد از جدایی سریع ازدواج میکنن عین خیالشونم نیست یه روزی چقدر نسبت به کسی ابراز علاقه میکردن و ادعای دوست داشتن میکردن
    فقط خواستم ابراز همدردی کنم یادم به خودم و روزگاری که همچنان پس لرزه هاش اذیتم میکنه افتاد
    فقط در حال حاضر میتونم به عنوان کسی که این تجربه ی تلخ جدایی رو داشته بگم که نگو حالا که همه فهمیدن فلان شد حالا اگه سازش کنیم بعدا میگن اینا همونا بودن که میخواستن جدا شن،سعی کن تصمیم درست بگیری که چند سال دیگه بگی تصمیم درستی گرفتی و جاهایی که کم میاری، از زخم زبون ها ناملایمتی ها بگی من تصمیم درست گرفتم ،نمیگم جدا شو یا ادامه بده فقط همه ی جوانبو بسنج،احساساتی تصمیم نگیر

    از خدا میخوام که کمکت کنه و بهترین تصمیم رو بگیری

  4. کاربر روبرو از پست مفید dooo تشکرکرده است .

    آی تک (سه شنبه 15 تیر 00)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    70
    Array
    سلام . خود ادم میتونه فقط به خودش کمک کنه .ما جات نیستیم توشرایطتت نیستیم که نسخه بپیچیم.
    ولی بنظرم ادم نمیتونه باکسیکه رابطه جنسی داشته باخانمی زندگی کنه .اون زندگی بیمعناس.اگه پیامکی بود عیب نداشت بازم.
    میگم باز خودت میدونی. من خودم اگه بودم میگفتم باشه همچیو بنامم بزن یک فرصت دیگه بهت میدم بر زندگیمون .یکبار دیگه تکرار بشه نمیبخشم دیگه.

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    27
    Array
    آی تک فشار احساسی که متحمل هستی خیلی زیاده ، البته حق داری شرایط سختی هستش خب . امکان داره این فشار بر تصمیمی که میگیری نقش داشته باشه . باز خوانی و توسعه فکر نکن بنظرم ، و با همسرت چند جلسه حضوری مشاوره داشته باش ، اونجا تصمیم بگیر که می خوای تمام کنی یا نه . وکیل را بذار کارهای قانونی را انجام بده و لی جدا از این ، مشاوره حضوری هم حتما برو .

  7. کاربر روبرو از پست مفید لاله123 تشکرکرده است .

    آی تک (سه شنبه 15 تیر 00)

  8. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام دوستان
    مجددا تشکر میکنم که برام وقت میذارین.

    فکور عزیز جملات شمارو همیشه چندین بار میخونم. و چقد کمک کننده هستش. واقعا آدم ها عوض نمیشن. هر چقد میخوام بگم یه فرصت دیگه بهش بدم اما میگم مگه میشه شخصیتی که 40 سال شکل گرفته عوض بشه. در مورد احساس خودم به همسرم شدیدا که علاقه ام نسبت بهش کم شده مخصوصا با یادآوری خیانتهاش، و اینکه اعتمادم رو کاملا نسبت بهش از دست دادم.
    ممنونم ازتون.



    doooعزیزم اگه حافظه ام یاری بکنه شما اسمتون دنیا بود.ممنون که به یادم بودی و برام تجربه ات رو گفتی.امیدوارم الان حالت خوب باشه و اتفاقات خوبی برات بیفته.


    لاله و ساناز عزیزم ممنون از همدردی و نظرتون.
    در مورد فرصت مجدد دادن بهش یا در مورد مشاوره، خیلی با خودم کلنجار میرم اما مشکل اینه که مسایل بین ما یکی دو تا نبود که من بگم باشه بددهنیش رو با مشاوره رفعش میکنیم.در کنار بددهنی و فحاشی،شدیدا من رو از هر نظر تحقیر میکرد.توهین میکرد.تهمت میزد.دست بزن داشت.حالا فرض کنیم همه اینها با مشاوره رفع میشد اما خیانت هاش چی؟بار اولش نبود که.من همون دو هفته بعد از عقد که متوجه خیانتهاش شدم به سختی بخشیدمش و به سختی تونستم دوباره بهش اعتماد کنم اما بازم بهم خیانت کرد اونم نه با یک نفر.بلکه دو نفر یا بیشتر.چون شماره های و محتوای پیامهای داخل گوشیش نشون میداد یه نفر نیستش.از متاهل بودن یکیشون که مطمئنم بقیه رو خبر ندارم.

    یعنی کاملا اعتمادم نسبت بهش از دست رفته. به نظرم وقتی به همسرت اعتماد نداشته باشی دیگه تو زندگی آرامش نداری و اون زندگی عملا فرقی با جهنم نداره.


    در کنار همه اینها من یه مشکلی که با همسرم داشتم که فکر کنم بندرت بین زن و شوهری وجود داشته باشه اینه که همسرم از کوچکترین حرفهای من آتو میگرفت و بعدها هزاران بار تو دعوا اونها رو میزد تو سرم.

    یه مثال بزنم.مثلا یه بار من داشتم آشپزی میکردم و شدیدا هوا گرم بود گفتم وای چقد گرمه پختم.بعد از اون مدام تو بحثامون میگفت تو بخدا مشکل داری سالم نیستی.طاقت کار کردن نداری. یا مثلا یه بار با هم رفتیم دندونپزشکی هر دومون دندونامون رو درست کردیم. چند روزی هم بود زانوی من درد میکرد یه بار گفتم زانوم درد میکنه.باورتون میشه تو هر بحثی میگفت تو همیشه مریضی یه بار دندونت یه بار زانوت.در حالیکه من فقط یه بار گفته بودم زانوم درد میکنه یا خودشم کار دندونپزشکی داشت. در ثانی هر آدمی ممکنه مریض بشه اما اینهارو چیزای عجیب غریبی میدونست.
    یا از حرفهای اعضای خونواده من از این آتوهای مسخره میگرفت و بعدها مدام تو بحثامون تکرار میکرد.

    خلاصه کلام اینکه من قبل از هر صحبت ساده ای،قبلش کلی حرفام رو سبک سنگین میکردم.خودسانسوری میکردم.سعی میکردم هیچ وقت حتی یه سردرد ساده ام رو هم بهش نگم و...

    از اخلاق عجیب این موجود این رو بگم که با 40 سال سن مدام داره مثل بچه ها عکس پروفایل تلگرامش رو عوض میکنه و جملات تیکه دار نسبت به من میگه.مثلا عکس گذاشته که:وقتی توانستید به کسی خیانت کنید فکر نکنید طرف مقابلتون احمقه بلکه اون بیشتر از لیاقتتون به شما اعتماد کرده. این چند روزهم بارها به من گفته لابد یکی زیر سرته که اقدام کردی به طلاق. انگار جامون برعکس شده.


    دیروز وکیل نامه استرداد جهیزیه رو ارسال کرده بهش. من قبلا به وکیل توضیح داده بودم که چند تا وسیله برای اونه و من با اونها کاری ندارم ولی دیروز مدام داره پیام میده که مگه فلان چیز رو من نخریدم،مگه فلان چیز نصف پولش رو من ندادم و...فکر نکنم در طول تاریخ مردی پیدا بشه که وقتی زندگیش داره از هم میپاشه فکر این چیزا باشه. هر چند من همه اینهارو به وکیلم گفته بودم و وکیل قرار بود امروز بهش همه اینهارو بگه.

    یه موضوعی رو هم بگم. من تا دو هفته پیش خیلی حس غم و اندوه داشتم. خیلی گریه میکردم. با دیدن زن و شوهرای دیگه تو بیرون یا حتی تو فضای مجازی احساس حسرت میکردم. یا کلا تو ماشین دیگه آهنگ گوش نمیدادم یا از اینکه همسرم با اون افراد رابطه داشته شدیدا عصبی میشدم حس میکردم چیزی کم داشتم که همسرم رفته سراغ اونها اما الان شاید بندرت گریه بکنم.حس غم دارم اما خیلی کم هستش . دیگه حسرت و افسوس با دیدن زن و شوهرا ندارم.آهنگ گوش میدم.دیگه با فکر کردن به خیانتهاش عصبی نمیشم و نمیگم لابد من چیزی کم داشتم. به نظرتون خیلی زود حالم خوب نشده؟یعنی من به مرحله پذیرش رسیدم؟یا اینکه این احساسات مقطعی هستش و چون به طور رسمی جدا نشدیم فعلا حالم خوبه؟حتی اون روز که همسرم سوار ماشینم شد میگفت آی تک تو هیچ تغییری نکردی اصلا لاغر نشدی اتفاقا صورتت پرتر شده بخدا هیچ غصه ای نداری من رو ببین چقد لاغر شدم(واقعا هم لاغر شده بود البته لاغریش فکر نکنم از غصه باشه از نبود غذاست چون اصلا آشپزی بلد نیس و این یک ماه رو کلا خونه خودمون بوده و خونه مادرش نرفته).الآن نگید آی تک عین خیالش نیس.این خنده من از گریه غم انگیزترست....
    ویرایش توسط آی تک : سه شنبه 15 تیر 00 در ساعت 20:54

  9. 3 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    فکور (سه شنبه 15 تیر 00), zzzz (سه شنبه 15 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)

  10. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    آی تک عزیز سلام
    اینکه الان حالت خوبه خیلی عالیه ولی بالاخره ممکن هست حال قبلی بازم در یه مقاطع زمانی بهت برگرده ( مثلا روزی که بری جهیزیه ات رو بیاری یا در صورت جدایی شاید مثلا چند هفته بعد حکم دادگاه و ...) فعلا خودت رو رها کن و اجازه بده هر وقت میخوای ناراحت یا خوشحال باشی خیلی به خودت سخت نگیر که الان وقت خوشحالی نیست یا برعکس به زور بخوای خودتو خوشحال نشون بدی.

    هر وقت حس خوبی داری خوشحالی کن و خوش بگذرون هر وقتم غمگین بودی بازم به خودت حق بده غمگین باشی نیاز نیست خودت رو محکم نشون بدی

    اگر حوصله داشتی کتاب صوتی" موهبت کامل نبودن" از برنی براون رو گوش کن یا کتابش رو بخون
    در مورد پذیرش خود و دوست داشتن خود حتی با وجود نقص ها و همینطور اجازه دادن به خود برای داشتن هر احساسی مطابق شرایط، هست

    نظر خانوادت چی هست؟ موافق با جدایی هستن یا ادامه زندگی؟

  11. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    آی تک (چهارشنبه 16 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)

  12. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام مجدد.ممنون ازتون دوست عزیزم فکور

    در مورد نظر خونوادم: پدر، مادر و دو تا برادرم که هر دوشون متاهل و بزرگتر از من هستن متفق القول میگن این آدم اصلاح نمیشه و میگن با برگشت به اون زندگی فقط بیشتر ضرر میکنی و فردا با یه بچه برمیگردی و میگی کاش همون موقع تمومش کرده بودم.

    من همون طور که گفتم زمان آشنایی یک سری نشونه ها از همسرم دیده بودم و تقصیر و سهل انگاری از جانب خودم بود که به اونها توجهی نکردم. تو دوره آشنایی وقتی میومدم این نشونه ها و حرفهای رد و بدل شده بینمون رو به خونوادم میگفتم پدرم گفت به نظر من این آدم نرمالی نیستش و بیخیالش شو. اما من به خاطر وابستگی و ابراز علاقه های شدید همسرم حرف پدرم رو جدی نگرفتم.

    بعد از عقد و عروسی هم چندین بار با همسرم بحث های شدیدی داشتیم اوایل من به خاطر بیماری سختی که پدرم داشت به خونوادم چیزی نمیگفتم اما دیگه خسته شدم و چندباری تو دوره عقد و چندین بار هم بعد از عروسی، همسرم اومد خونه پدرم و پیش پدر و مادرم قول داد که دیگه رفتارش رو اصلاح کنه. من حتی تا قبل از دعوای آخرمون نذاشتم برادرهام خیلی متوجه این قضیه بشن دوست نداشتم وجهه همسرم پیش برادرام خراب بشه. همسرم هم از اول میگفت حق نداری چیزی به خونواده من بگی پدرم ناراحتی قلبی داره بفهمه سکته میکنه در ثانی من خودم تو رو انتخاب کردم پس حق نداری بهشون چیزی بگی.

    فقط یه بار پارسال تابستون بعد از کتک های شدید که از همسرم خورده بودم مادرم به مادرش زنگ زد. یکی هم در همین دعوای اخیرمون بود که مادرش چندین بار به همسرم زنگ میزنه و همسرم هر بار بهونه میاره یه بار میگه آی تک سرکاره یه بار میگه حمومه و...تا اینکه مادرش شک میکنه و تماس گرفت باهام و متوجه دعوامون شد.

    تو دعواهای قبلی وقتی میومدم خونه پدرم، با قول های الکی که همسرم میداد تا دیگه رفتارش رو تکرار نکنه برمیگشتم اما این بار روز اولی که اومدم خونه پدرم به پدرم التماس کردم که هر وقت من خواستم مثل سابق حماقت کنم و برگردم نذار برگردم. به پدرم گفتم کاش همون موقع که گفتی اون آدم نرمالی نیستش به زور مجبورم میکردی باهاش کات کنم.

    با این حال کلا خونواده دیکتاتوری ندارم درسته که میگن این آدم اصلاح نمیشه اما در نهایت میگن تصمیم با خودته، زندگی خودته. واقعیتش این دفعه میخوام به نظر خونوادم توجه کنم چون انگار خودم از روی احساسات بازم ممکنه تصمیم اشتباهی بگیرم.


    مجددا تشکر میکنم ازتون

  13. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    فکور (پنجشنبه 17 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)

  14. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,457
    سطح
    94
    Points: 23,457, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 893
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,214 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    سلام آی تک بزرگوار، خوبین؟
    واقعا متاسفم بخاطر شرایط ایجاد شده. مطمئنا با این چیرایی که شما تعریف کردین، ایشون یه انسان روانی هستن. ولی سوالی توی ذهنم ایجاد شده، میخاستم ازتون بپرسم.
    گفتین کتک تون میزنه، واقعا کار زشتی میکنه، من در اینش بحثی ندارم، ولی خودتون فکر میکنین علت کتک زدنش چی بوده؟

    - - - Updated - - -

    سلام آی تک بزرگوار، خوبین؟
    واقعا متاسفم بخاطر شرایط ایجاد شده. مطمئنا با این چیرایی که شما تعریف کردین، ایشون یه انسان روانی هستن. ولی سوالی توی ذهنم ایجاد شده، میخاستم ازتون بپرسم.
    گفتین کتک تون میزنه، واقعا کار زشتی میکنه، من در اینش بحثی ندارم، ولی خودتون فکر میکنین علت کتک زدنش چی بوده؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    آی تک (چهارشنبه 16 تیر 00)

  16. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام ممنون از کامنتی که گذاشتین آقایgholam1234

    در مورد علت کتک زدن:اوایل عروسی که کتک میزد من سعی میکردم سکوت کنم و فقط میرفتم تو اتاق دیگه و گریه ام میگرفت.بعدها میومد عذرخواهی میکرد که دستم بشکنه و..


    اما به مرور دیدم وقتی جواب توهین ها و تحقیرهاشو نمیدم انگار جری تر میشه منم این اواخر دیگه جوابش رو میدادم و دعوامون شدت میگرفت.


    پارسال تابستون من کلی پیام داخل گوشیش دیدم که از محتوای پیامها متوجه شدم یکی از همکاران خانم هستش(همسرم پیامهای ارسال شده توسط خودش رو پاک کرده بود و شماره این خانم رو بلاک کرده بود تا وقتی تو خونه هستیم من متوجه پیامهاش نشم و من خیلی اتفاقی تو پیامهای مسدودی ،پیامهای اون خانم رو دیدم.این پیامها که از طرف اون خانم بود اولش حالت دل و قلوه دادن بود مثلا دلم برات تنگ شده،صبح بیام تو سالن ببینمت،رفتی خونه که دیگه عصر زنگ نزدی و... ولی بعدش حالت تهدید داشت که چرا جواب من رو ندادی میام آبروت رو میبرم و...) و همین طور برای بار چندم شماره اون خانم آرایشگر رو تو گوشیش دیدم. اما به جای توضیح به من، من رو گرفت به کتک.اونم در حد وحشتناک.مثلا گلوم رو محکم فشار میداد طوری که گفتم دیگه الآنه که خفه بشم.گوشی من رو ازم گرفته بود تا به خونوادم زنگ نزنم.منم رفتم با تلفن خونه به پدرم زنگ بزنم اومد سر من رو چندین بار محکم کوبید به دیوار.بعدش که خواستم برم از کمد دیواری مانتوم رو بردارم و برم خونه پدرم در کمد دیواری باز بود من رو محکم هل داد که محکم خوردم به دیوار داخل کمد.چندین بار محکم پرتم کرد روی تخت دستم رو میپیچوند صورتم رو محکم با دستاش فشار میداد.فردای این دعوا من نرفتم سرکار و رفتم خونه پدرم .کل بدنم کبود شده بود همون موقع خواستم برم پزشکی قانونی و اقدام کنم برای طلاق اما دوباره با گفتن اینکه غلط کردم و مادرش گفت این دفعه رو به خاطر من برگرد دیگه حماقت کردم و برگشتم.


    بعد از اون کتک کاری شدید، پدرم خیلی باهاش صحبت کرد که مگه تو این دوره زمونه آدم زنش رو کتک میزنه و...بعد از اون به اون شدت کتک نمیزد میگفت من به بابات قول دادم.اما دستم رو می پیچوند صورتم رو محکم با دستاش فشار میداد یا هولم میداد و میگفت اینا که کتک نیست.


    در مورد علت های دیگه کتک زدنش:به نظرم خودم یه قسمتیش ژنتیکی باشه چون دایی همسرم یک فرد خیلی شر و دعوایی بوده که سابقه درگیری داشته حتی با پلیس و آخرشم هم تو درگیری با پلیس کشته شد.همسرشم ازش طلاق گرفته بود.همسرم هم مدام تو دعواها من رو تهدید میکرد میگفت ببین دایی من فلانی بوده ها.یا مثلا بیرون که میرفتیم یه نفرو نشون میداد میگفت من چند سال پیش با این درگیر شدم زدم دندونش شکست یا یه مامور پلیس رو نشون میداد میگفت این پلیسه رو من زدم.منم میگفتم یعنی چی؟فکر میکنی من مثلا خوشم میاد از این کتک کاریهات داری تعریف میکنی اتفاقا من از مردهای دعوایی و شرور بدم میاد.


    پدر،مادر،برادر و خواهر همسرم آدمهای آرومی بودن و بینشون فقط همسرم خشونت کلامی و فیزیکی داشت. حتی با برادرش چندین سال قهر بودن.البته خودش به من این رو نگفته بود من خودم متوجه شدم.مثلا برای خواستگاری و روز عقدمون برادرش نبود من گفتم چرا برادرت نیومده گفت رفته خارج مسافرت من گفتم خب بهم میگفتی قرارامون رو مینداختیم برای یه فرصت دیگه.


    بعد از عروسی من با حرفهای همسرم فهمیدم همسرم حتی با دایی بزرگش هم که سن و سالی ازش گذشته سابقه دعوا و درگیری داشته.


    یا تو دوره عقدمون هیچ وقت من رو نمیبرد خونه شون یا مادرش زنگ نمیزد دعوت کنه من خودم میگفتم بریم یه سر بزنیم به مادرت و کلا تو 8 ماه عقد،سه بار من رو برد خونه شون اونم هر بارش دو ساعت کلا طول کشید.تو این سه بار هم اصلا برادرش خونه نبود فقط یه بار که داشت من رو میرسوند خونه پدرم،دیدیم برادرش داره میاد خونه که من از ماشین پیاده شدم احوالپرسی کردم ولی دیدم همسرم اصلا یه سلام هم نداد به برادرش از اونجا فهمیدم که با برادرش قهره.تا اینکه نزدیک عروسی احتمالا با وساطت بزرگان فامیل آشتی کرده بودن.



    همون طور که گفتم من چندین بار قرصهای اعصاب و روان هم تو ماشین همسرم دیدم که هر بار انکار کرد و بازم کتک و دعوا پیش اومد.

    یه حدس دیگه که خودم با حرفهای یکی از دوستان صمیمی ام میزنم اینه که شاید ماده مخدر خاصی مصرف میکرده که این طوری رفتارهای خشونت آمیز از خودش نشون میداد.چندبار هم به من گفت آی تک میدونی گل و علف چی هستن؟بعد شروع میکرد به توضیح دادن.همسر من با شناختی که ازش دارم بی دلیل در مورد چیزی صحبت نمیکنه و حدس میزنم خودش از این مواد مصرف میکرده.همون طور که مدام میگفت مردهای دیگه خیانت میکنند و حتی مثال میزد از همکاراش و بعدها فهمیدم اصلا خودش داشته خیانت میکرده و این مثالها هم احتمالا در مورد خودش بوده.
    متشکرم ازتون.
    ویرایش توسط آی تک : چهارشنبه 16 تیر 00 در ساعت 23:04

  17. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    فکور (پنجشنبه 17 تیر 00), اثر راشومون (پنجشنبه 17 تیر 00)

  18. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1394-2-06
    نوشته ها
    339
    امتیاز
    15,253
    سطح
    79
    Points: 15,253, Level: 79
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 557 در 227 پست

    Rep Power
    70
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آی تک نمایش پست ها
    سلام ممنون از کامنتی که گذاشتین آقایgholam1234

    در مورد علت کتک زدن:اوایل عروسی که کتک میزد من سعی میکردم سکوت کنم و فقط میرفتم تو اتاق دیگه و گریه ام میگرفت.بعدها میومد عذرخواهی میکرد که دستم بشکنه و..


    اما به مرور دیدم وقتی جواب توهین ها و تحقیرهاشو نمیدم انگار جری تر میشه منم این اواخر دیگه جوابش رو میدادم و دعوامون شدت میگرفت.


    پارسال تابستون من کلی پیام داخل گوشیش دیدم که از محتوای پیامها متوجه شدم یکی از همکاران خانم هستش(همسرم پیامهای ارسال شده توسط خودش رو پاک کرده بود و شماره این خانم رو بلاک کرده بود تا وقتی تو خونه هستیم من متوجه پیامهاش نشم و من خیلی اتفاقی تو پیامهای مسدودی ،پیامهای اون خانم رو دیدم.این پیامها که از طرف اون خانم بود اولش حالت دل و قلوه دادن بود مثلا دلم برات تنگ شده،صبح بیام تو سالن ببینمت،رفتی خونه که دیگه عصر زنگ نزدی و... ولی بعدش حالت تهدید داشت که چرا جواب من رو ندادی میام آبروت رو میبرم و...) و همین طور برای بار چندم شماره اون خانم آرایشگر رو تو گوشیش دیدم. اما به جای توضیح به من، من رو گرفت به کتک.اونم در حد وحشتناک.مثلا گلوم رو محکم فشار میداد طوری که گفتم دیگه الآنه که خفه بشم.گوشی من رو ازم گرفته بود تا به خونوادم زنگ نزنم.منم رفتم با تلفن خونه به پدرم زنگ بزنم اومد سر من رو چندین بار محکم کوبید به دیوار.بعدش که خواستم برم از کمد دیواری مانتوم رو بردارم و برم خونه پدرم در کمد دیواری باز بود من رو محکم هل داد که محکم خوردم به دیوار داخل کمد.چندین بار محکم پرتم کرد روی تخت دستم رو میپیچوند صورتم رو محکم با دستاش فشار میداد.فردای این دعوا من نرفتم سرکار و رفتم خونه پدرم .کل بدنم کبود شده بود همون موقع خواستم برم پزشکی قانونی و اقدام کنم برای طلاق اما دوباره با گفتن اینکه غلط کردم و مادرش گفت این دفعه رو به خاطر من برگرد دیگه حماقت کردم و برگشتم.


    بعد از اون کتک کاری شدید، پدرم خیلی باهاش صحبت کرد که مگه تو این دوره زمونه آدم زنش رو کتک میزنه و...بعد از اون به اون شدت کتک نمیزد میگفت من به بابات قول دادم.اما دستم رو می پیچوند صورتم رو محکم با دستاش فشار میداد یا هولم میداد و میگفت اینا که کتک نیست.


    در مورد علت های دیگه کتک زدنش:به نظرم خودم یه قسمتیش ژنتیکی باشه چون دایی همسرم یک فرد خیلی شر و دعوایی بوده که سابقه درگیری داشته حتی با پلیس و آخرشم هم تو درگیری با پلیس کشته شد.همسرشم ازش طلاق گرفته بود.همسرم هم مدام تو دعواها من رو تهدید میکرد میگفت ببین دایی من فلانی بوده ها.یا مثلا بیرون که میرفتیم یه نفرو نشون میداد میگفت من چند سال پیش با این درگیر شدم زدم دندونش شکست یا یه مامور پلیس رو نشون میداد میگفت این پلیسه رو من زدم.منم میگفتم یعنی چی؟فکر میکنی من مثلا خوشم میاد از این کتک کاریهات داری تعریف میکنی اتفاقا من از مردهای دعوایی و شرور بدم میاد.


    پدر،مادر،برادر و خواهر همسرم آدمهای آرومی بودن و بینشون فقط همسرم خشونت کلامی و فیزیکی داشت. حتی با برادرش چندین سال قهر بودن.البته خودش به من این رو نگفته بود من خودم متوجه شدم.مثلا برای خواستگاری و روز عقدمون برادرش نبود من گفتم چرا برادرت نیومده گفت رفته خارج مسافرت من گفتم خب بهم میگفتی قرارامون رو مینداختیم برای یه فرصت دیگه.


    بعد از عروسی من با حرفهای همسرم فهمیدم همسرم حتی با دایی بزرگش هم که سن و سالی ازش گذشته سابقه دعوا و درگیری داشته.


    یا تو دوره عقدمون هیچ وقت من رو نمیبرد خونه شون یا مادرش زنگ نمیزد دعوت کنه من خودم میگفتم بریم یه سر بزنیم به مادرت و کلا تو 8 ماه عقد،سه بار من رو برد خونه شون اونم هر بارش دو ساعت کلا طول کشید.تو این سه بار هم اصلا برادرش خونه نبود فقط یه بار که داشت من رو میرسوند خونه پدرم،دیدیم برادرش داره میاد خونه که من از ماشین پیاده شدم احوالپرسی کردم ولی دیدم همسرم اصلا یه سلام هم نداد به برادرش از اونجا فهمیدم که با برادرش قهره.تا اینکه نزدیک عروسی احتمالا با وساطت بزرگان فامیل آشتی کرده بودن.



    همون طور که گفتم من چندین بار قرصهای اعصاب و روان هم تو ماشین همسرم دیدم که هر بار انکار کرد و بازم کتک و دعوا پیش اومد.

    یه حدس دیگه که خودم با حرفهای یکی از دوستان صمیمی ام میزنم اینه که شاید ماده مخدر خاصی مصرف میکرده که این طوری رفتارهای خشونت آمیز از خودش نشون میداد.چندبار هم به من گفت آی تک میدونی گل و علف چی هستن؟بعد شروع میکرد به توضیح دادن.همسر من با شناختی که ازش دارم بی دلیل در مورد چیزی صحبت نمیکنه و حدس میزنم خودش از این مواد مصرف میکرده.همون طور که مدام میگفت مردهای دیگه خیانت میکنند و حتی مثال میزد از همکاراش و بعدها فهمیدم اصلا خودش داشته خیانت میکرده و این مثالها هم احتمالا در مورد خودش بوده.
    متشکرم ازتون.
    سلام .
    خیلی صبور بودی سه ساله تحملش کردی. واقعا مشکل داره.
    قبلا شک داشتم میگفتم جدانشو. نمیکم چیزی.ولی جات بودم نمیتونستم تحمل کنم. ببخشیدا اصلا لیاقت تورو نداره. اصلا اصلا نداره.

  19. کاربر روبرو از پست مفید zzzz تشکرکرده است .

    آی تک (جمعه 18 تیر 00)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.