روزبخیر
من یه گلگی از مدیران سایت دارم
اونم اینه که اینجا سایت مشاوره هست مگه نیست؟
خب من هم اومدم موضوعمو با ریز جزییاتش مطرح کردم تا هیچ شبهه ای توش باقی نمونه و سوالمم کاملا صاف و پوست کنده و صادقانه پرسیدم و احتیاج به کمک داشتم اما در واقع هیشکسی پیدا نشد که در راستای سوالی که پرسیدم بخواد کمکم کنه. البته که توضیحات خانوم سحربهاری عااالی بودن و باعث شدن خیلی خیلی بهتر مشکلاتمو طبقه بندی کنم و کمتر گیج بزنم اما کماکان پرسش من هنوز عین قبلا باقی مونده...
ینی من همچنان موندم با یه سردرگمی بزرگ و علامت سوال گنده ای که به قوت خودش داره بالای سرم میرقصه
بهاری خانوم من خیییلی خوب متوجه راهنمایی های شما شدم و خیلی هم ازتون ممنونم بابت جوابتون اونم با جزییات کامل و دقیق (وقتی بازش کردین و ساده تر بیان کردین خیلی بهتر فهمیدم)
من برای مشکل شماره ۱ که مربوط به زمینه ی خودشناسی و رفع مشکلات و باگ های شخصیتی خودم و خانوادمه باید یه تاپیک جداگونه بزنم چون کامل نقطه ضعف هام رو میشناسم و سعی دارم تلاش کنم که هم بیشتر خودمو بشناسم هم بهترتر شم و مطمینم اینجا خیلی میتونه بهم کمک کنه... اینجور مشکلات خودشناسی فردی رو فکر کنم هممون به یه نحوی داریم باهاشون سرکله میزنیم نه؟
در مورد مشکلات شماره ی ۲ خب من با همشون کنار اومدم!، وقتی داشتم تو سایت و مقاله های مدیر یه کوچولو فوضولی میکردم به یه جمله ای برخوردم که خیلی تحت تاثیرم قرار داد، اونم این بودش که توی مساله ی ازدواج نباید فقط منفعل بود و نشست تا بیان انتخابت کنن بلکه باید ببینی که خودت از خودت و از طرف مقابلت چی میخوای و دقیقا با چه چیزی مواجهی و وقتی پذیرفتی میتونی خودت فاعل ازدواج باشی و انتخاب کنی!
منم خیلی روی این مسایل فکر کردم و تک تکشو پذیرفتم چون سیدامین خیلی بیشتر از جنبه های مادی مثل سن و سال و پول برام ارزشمنده ، در مورد باورهای متفاوتم که خب آیلین قبلی با دختر الان و باورهای الانش خیلی فرق کرده، میتونم بگم منه الان خیییلی خییییلی بیشتر شبیه سیدامینم تا شبیه پدرمادرم.
من این آدمو دوست دارم یا به قول شما پسندیدم، این آدمو تحسین میکنم و دلم میخواد کنار این آدم به هدفام برسم، پول برام مهم نیست سن و سالش برام اهمیتی نداره و اینکه قبلا ازدواج کردرو سد راه ازدواج دوباره باهاش نمیبینم.
شما میگین شناخت کافی نداری..
خب شما بهم بگین چجوری شناخت کافی ازش بدست بیارم؟؟؟
از چه راهی؟ به چه طریقی؟
این آدم که اهل دوستی خب نیست...
منم که باهاش نسبت فامیلی ندارم از نزدیک برمو بیام تا کااااامل بشناسمش
یدونه آشنایی برای ازدواج میمونه که منم میخوام از طریق همین راه درست و شرعی بهش نزدیک شم فقط نمیدونم چجوری و اینجا همونجاییه که اومدمو مشورت خواستم اما کسی راهنماییم نکرد
در مورد مشکل ۳ هم که خب منم دقیقا برای حل معمای همین مشکل سوم دلم میخواد سیدامینو در جریان احساسم بزارم و تکلیف خودمو یبار برای همیشه روشن کنم، اگه سیدامینم بهم علاقه داشته باشه و بخاطر اختلاف سن و شرم و حیا واکنشی تا حالا نشون نداده باشه چی؟
اونوخت من ندونسته همه ی رویاهامو از دست میدم... آخرش منم که تا ابد از حسرت میسوزم
من نشستم کلی فکر کردم و دیدم گفتن واقعیت بهش خیلی بهتر از نگفتنش و یک عمر از درون سوختنو حسرت خوردنه،
حالا الان نمیدونم چه راهی برای باز کردن این واقعیت پیش ایشون مناسب تره؟
یروز برم دفترش در عین شرم و خجالت تک تک حرفامو رو در رو بگم؟ (که فکر نمیکنم همچین کاری ازم بربیاد مطمینم از خجالت عین شمع آب میشم ، از همین راه دور که بهش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه)
یا براش یه نامه بنویسم بصورت ناشناس بندازم تو صندوق پیشنهادات انتقادات دفترش؟ یا مثلا رو شیشه ی ماشینش؟
یا همونجور که آقای غلیرضا گفتن از یه بزرگتر عاقل و بالغ و مسن بخوام پادرمیونی کنه و باهاشون در میون بزاره؟
چندوقت دیگه تولدشه، (روز و ماهشو میدونم سال تولدشو نمیدونم،) شایدم یه هدیه مثلا یه انگشتر عقیق بگیرم با یه نامه بهش بدم ؟؟
الان فقط گیجم که بهترین کار و بهترین عملی که میتونم در شرایط الانم انجام بدم چیه، اگه ممکنه جواب این سوالمو بدین تا به قول خودتون هم مورد سوم روشن شه و از خیالپردازی بیام بیرون و هم تکلیف مورد دوم. شما روانشناس تخصصی هستین لطفا بهترین انتخابو بزارین جلوم
امیدوارم خدا هرچی دوست دارین پیش پاتون بزاره
علاقه مندی ها (Bookmarks)